نوشته شده توسط : ice cream
كلیات حق مالكیت به عنوان یكی از اصول مهم زندگی اجتماعی است به طوری كه در هر جامعه‌ای این امر مقدس و مهم شناخته شد و به رسمیت در قوانین مدنی و ثبتی از آن یاد شده است و در قوانین كیفری نیز از آن حفاظت شده و برای نقض و تجاوز به آن ضمانت اجرا گذاشته شده است یكی از این تخلقات وتجاوزات معمولا از طریق كلاهبرداری یا اغفال فرد مالك و خارج كردن ملك از
دسته بندی حقوق
بازدید ها 59
فرمت فایل doc
حجم فایل 15 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 15
کلاهبرداری در امور ثبتی

فروشنده فایل

کد کاربری 2106
کاربر
 
 

 کلاهبرداری در امور ثبتی

كلیات :

حق مالكیت به عنوان یكی از اصول مهم زندگی اجتماعی است به طوری كه در هر جامعه‌ای این امر مقدس و مهم شناخته شد. و به رسمیت در قوانین مدنی و ثبتی از آن یاد شده است و در قوانین كیفری نیز از آن حفاظت شده و برای نقض و تجاوز به آن ضمانت اجرا گذاشته شده است . یكی از این تخلقات وتجاوزات معمولا از طریق كلاهبرداری یا اغفال فرد مالك و خارج كردن ملك از ید مالك می‌باشد كه این مصداق یكی از مصادیقی است كه در قانون خاص به نام قانون ثبت و اسناد مالكیت به علت ضعف آنها مالكیت اشخاص در معرض سوء استفاده های بیشتری واقع شد به طوری كه اشخاص با نوفذ كلاهبردار اقدام به ثبت ملك اشخاص غیر به نام خود كردند . همین امر باعث شد كه قانون ثبت اسناد خود به عنوان یك قانون جرم زدا و اخلاف مصالح اجتماعی باشد و این ضعفها باعث شد كه بعدها قانون ثبت و اسناد موارد تجاوز و تخطی به حق مالكیت اشخاص را پیش بینی و برای آن ضمانت اجرا قرار دهد. كه این ضمانت اجراها در قانون ثبت و اسناد مصوب 26/12/1310 پیش بینی شده است.

بنابراین در این نوشتار سعی بر این است كه كلاهبرداری بیشتر یا خارج كردن ملك اشخاص از مالكیت خودشان مورد بررسی قرار گیرد و مواد مربوطه به آن مورد تشریح و بررسی گردد كه ابتدا یك مفهوم كل ( مختصر از كلاهبرداری و جرایم در حكم كلاهبرداری ارائه خواهد شد و در بخش دوم بطور خاص كلاهبرداری در قانون ثبت و اسناد مورد بررسی قرار می‌گیرد.

 

بخش اول : كلاهبرداری

1-   عنصر قانونی : عنصر قانونی جرم كلاهبرداری دارای سیر تحول تاریخی قابل توجهی پرداخت به طوری كه این جرم ابتدا در م 238 قانون مجازات عمومی مصوب 1304 به قیمت ازم 405 ق.ج فرانسه گنجانیده شد. ولی از آنجا كه آمار كلاهبرداری و رشد رو به افزون این جرم و نیز با توجه به خلا قانونی باعث شد كه قانونگذار قوانین فرعی دیگری را به تصویب برساند مثل قانون انتقال مال غیر مصوب 5/1/1308 و قانون تبانی برای بردن مال اشخاص غیرمصوب 3/5/1307 و حتی موجب اصلاح قانون ثبت و گنجاندن مجازات برای جرایم كلاهبرداری در امور ثبتی مصوب 26/12/1310 بود ولی با این حال قانون گذار ایران همزمان با تشدید مجازت جرم كلاهبرداری در فرانسه مجازات مقرر در م 238 را نیز افزایش داد. اما پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی ایران قانونگذار متن م 238 را در بخش تعزیرات دوم 116 قانون تعزیرات مصوب 62 با اندك تغییرات عبارات و مجازات گنجانید.

اما دوباره باز به دلیل افزایش روزافزون جرم كلاهبرداری به خصوص از طریق اعلام شركتها و موسسات موهوم و واقعی قانونگذار درصد افزایش مجازات برآمد كه این بار یان قانون توسط مجلس شورای اسلامی این قانون تصویب شد ولی در تاریخ 5/9/67 مورد ایراد شورای نگهبان قرار گرفت كه پس از آن با حل ایرادات درمجمع تشخیص مصلحت نظام این قانون تصویب شد كه بعد از آن م این قانون به عنوان ضمانت اجرای جزایی كلاهبرداری مورد اعمال قرار گرفت.[1]

2-   عنصر مادی :

كه ركن مادی كلاهبرداری دارای چهار مرحله می‌باشد اول تدابیر جزایی می‌باشد و به دنبال آن فریب خوردن و اغفال غیرعلیه می‌باشد مرحله سوم رفتار ؟ علیه می‌باشد كه مورد اغفال قرار می‌گیرد و مال را تسلیم می‌كند مرحله چهارم اتیلای كلاهبردار بر مال می‌باشد. البته با توجه به اینكه این مباحث بطور كامل در كلاس درس استاد محترم بحث شد از ورود به این مباحث خودداری می‌شود و نیز همچنین از ورود به عنصر معنوی و فقط یك تعریف مختصری از جرایم در حكم كلاهبرداری می‌شود.

جرم در حكم كلاهبرداری را می‌توان گفت كه نمی‌توان دقیقا تعریف خاصی را انجام داد و در واقع استراتژی خاص قانونگذار می‌باشد بدین منی كه قانونگذار بعضی از جرایم را كه از لحاظ خطرناكی به همان اندازه مثل كلاهبرداری خطرناك و خلاف نظم عمومی می‌باشند از لحاظ مجازات به عنوان كلاهبرداری دانسته و از لحاظ خطرناكی به همان اندازه مثل كلاهبرداری خطرناك و خلاف نظم عمومی می‌باشند از لحاظ مجازات به عنوان كلاهبرداری دانسته و از لحاظ ضمانت اجرا را مورد مجازات قرار داده است.

بنابراین به طور اجمال می‌توان گفت كه جرایم در حكم كلاهبرداری هستند كه اگرچه از لحاظ اركان تشكیل دهنده جرم كلاهبرداری مثل جرم كلاهبرداری نیستند ولی از لحاظ ضمانت اجرا در زمره جرم كلاهبرداری محسوب می‌شوند و قانونگذار بطور خاص آنها را در قوانین متفرقه پیش بینی كرده است . مثل قانون انتقال مال غیر، قانون تبانی برای بدن مال غیر قانون ثبت اسناد ، قانون شركتهای سهامی در قانون تجارت و ...

 

بخش دوم : كلاهبرداری در امور ثبتی

همانطور كه قبلا هم ذكر كردیم قانوگذار در یك سیر تاریخی بالاخره در قانون تشدید مجازات مرتكبین اختلاش ، از ستاد كلاهبرداری عنصر قانونی جرم كلاهبرداری را م این قانون قرار داد كه در واقع این ماده اصل م 238 قانون مجازات عمومی 304 او مهم سال 1352 بود.

اما باید خاطر نشان كرد كه قانونگذار درهمان زمانی ( سال 1304 ) كه در م 238 قانون مجازات عمومی مجازاتی برای جرم كلاهبرداری مشخص كرد و از آنجا كه كلاهبرداری و سوء استفاده بخصوص از اموال غیرمنقول مردم رشد روزافزونی پیدا كرده بود . بالاخره قانون گذار تصمیم گرفت قوانین خاص را در این موردتصویب كند البته با ضمانت اجرای كیفری . همچون قانون مجازات انتقال غیر، در سال 5/1/1308 و قانون تبانی برای بردن مال غیر مصوب 3/5/1307 ، و نیز اصلاح قانون ثبت و اختصاص باب ششم قانون ثبت از مواد 100 الی 117 به جرایم و مجازاتها در سال 26/12/1310 و ...

قانونگذار در اصلاح قانون ثبت و تصویب باب ششم از ماده 105 تا ماده 116 را به عنوان عنصر قانونی جرم در حكم كلاهبرداری در امور ثبتی قرار داد . علاوه بر این یك قانون دیگر به نام قانون نحوه صدور اسناد مالكیت املاكی كه اسناد ثبتی آنها در اثر جنگ یا حوادث غیرمترقبه ای مانند زلزله ،سیل ، آتش سوزی از بین رفته اند ، در مقطع زمانی خاص به تصویب رسید . با توجه به اینكه در اثر جنگ تحمیلی علیه ایران توسط عراق بسیاری از خانه ها را ملاك دچار آتش سوزی شدیا در اثر بمباران و سایر عوامل جنگی به نوعی از بین رفته بودندو نكته حائز اهمیت اینكه ، دفاتر اسناد رسمی و ازدواج و طلاق نیز در آن مناطق از بین رفته بودند در نتیجه خیلی ها بی‌كاشانه و خانه شده بودند و افراد سودجو از این فرصت استفاده كرده و بسیاری از مناطق را به تصرف و ؟ در آورده بودند به خاطر این حالت اضطرار و خلا قانونی و ضرورت تصویب قانونی در مورد نحوه تنظیم اسناد برای این مناطق و خانه ها دولت لایحه‌ای را در این خصوص تصویب و به مجلس ارائه داد كه سرانجام در تاریخ 28 بهمن 1369 در مجلس شورای اسلامی تصویب و در تاریخ 18/12/69 توسط شورای نگهبان تایید و تبصره 6 آن نیز در تاریخ 17/12/1370 به تصویب مجمع تشخیص مصلحت نظام رسید ودر تاریخ 26 خرداد ماه 1370 در روزنامه رسمی منتشر گردید.


این متن فقط قسمتی از کلاهبرداری در امور ثبتی می باشد

جهت دریافت کل متن ، لطفا آن را خریداری نمایید



:: برچسب‌ها: کلاهبرداری , کلاهبرداری در امور ثبتی , دانلود کلاهبرداری در امور ثبتی , حق مالکیت , تصویب قانونی , قانون ثبت و اسناد ,
:: بازدید از این مطلب : 24
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 30 دی 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ice cream
شرایط‌ اساسی‌ صحت‌ معامله‌ ماده‌ی‌ 190 قانون‌ مدنی‌ مقرر می‌دارد «برای‌ صحّت‌ هر معامله‌ شرایط‌ ذیل‌ اساسی‌است‌ 1 قصد طرفین‌ و رضای‌ آنها 2 اهلیّت‌ طرفین‌ 3 موضوع‌ معیّن‌ كه‌ مورد معامله‌ باشد 4 مشروعیت‌ جهت‌ معامله‌ در فقه‌ اسلامی‌ و حقوق ایران‌ قاعده‌ای‌ هست‌ به‌ نام‌ اصاله‌ الصحّه‌ یااصل‌ صحّت‌ كه‌به‌ موجب‌ آن‌ قراردادهای‌ و
دسته بندی حقوق
بازدید ها 30
فرمت فایل doc
حجم فایل 53 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 107
شرایط‌ اساسی‌ صحت‌ معاملات‌

فروشنده فایل

کد کاربری 2106
کاربر
 
 

 شرایط‌ اساسی‌ صحت‌ معاملات‌

شرایط‌ اساسی‌ صحت‌ معامله‌

ماده‌ی‌ 190 قانون‌ مدنی‌ مقرر می‌دارد: «برای‌ صحّت‌ هر معامله‌ شرایط‌ ذیل‌ اساسی‌است‌:

1- قصد طرفین‌ و رضای‌ آنها

2- اهلیّت‌ طرفین‌

3- موضوع‌ معیّن‌ كه‌ مورد معامله‌ باشد

4- مشروعیت‌ جهت‌ معامله‌

در فقه‌ اسلامی‌ و حقوق  ایران‌ قاعده‌ای‌ هست‌ به‌ نام‌  اصاله‌ الصحّه‌ یااصل‌ صحّت‌ كه‌به‌ موجب‌ آن‌ قراردادهای‌ واقع‌ شده‌ بین‌ افراد اصولاً صحیح‌ هستند، مگر اینكه‌ دلیلی‌ برعدم‌ صحّت‌ آنها وجود داشته‌ باشد (ماده‌ی‌ 223 ق .م‌.). بنابراین‌ قراردادی‌ را می‌توان‌غیرصحیح‌ دانست‌ كه‌ ثابت‌ شود فاقد یكی‌ از شرایط‌ صحّت‌ است‌. در صورت‌ عدم‌ احرازفقد شرط‌ قرارداد صحیح‌ تلقی‌ می‌شود.

فقدان‌ شرایط‌ صحّت‌ همیشه‌ دارای‌ یك‌ اثر و نتیجه‌ نیست‌ و به‌ عبارت‌ دیگر ضمانت‌اجرای‌ این‌ شرایط‌ همیشه‌ یكسان‌ نمی‌باشد. فقدان‌ شرط‌ صحّت‌ گاهی‌ باعث‌ بطلان‌ و گاهی‌موجب‌ عدم‌ نفوذ معامله‌ است‌. بنابراین‌، صحّت‌ در مادّه‌ی‌ 190 ق .م‌. در مقابل‌ بطلان‌ و عدم‌نفوذ به‌ كار رفته‌ است‌ و قراردادی‌ كه‌ فاقد یكی‌ از شرایط‌ صحّت‌ است‌ ممكن‌ است‌ باطل‌ یاغیرنافذ باشد.

فرق  بین‌ معامله‌ی‌ باطل‌ و معامله‌ی‌ غیرنافذ

معامله‌ی‌ باطل‌ آن‌ است‌ كه‌ فاقد یكی‌ از اركان‌ بوده‌ و هیچ‌ گونه‌ اثری‌ بر آن‌ مترتب‌نباشد و نتوان‌ با تنفیذ بعدی‌ به‌ ان‌ قدرت‌ و اعتبار بخشید، مانند معامله‌ای‌ صغیر غیرممیّز ومجنون‌ و معامله‌ در حال‌ مستی‌.

این‌ گونه‌ معاملات‌ به‌ علت‌ فقدان‌ قصد و اراده‌ی‌ حقوقی‌ باطل‌ و كان‌ لم‌ یكن‌ است‌ وهیچگونه‌ اثر حقوقی‌ نمی‌توان‌ برای‌ آن‌ قایل‌ شد. معامله‌ی‌ باطل‌، چنانكه‌ گفته‌اند، مانندمرده‌ است‌ كه‌ نمی‌توان‌ زنده‌اش‌ كرد. بطلان‌ ضمانت‌ اجرایی‌ شدیدتر از عدم‌ نفوذ است‌.عقد باطل‌ از نظر قانون‌ به‌ منزله‌ی‌ معدوم‌ است‌. هنگامی‌ معامله‌ محكوم‌ به‌ بطلان‌ است‌ كه‌فاقد یكی‌ از اركان‌ اساسی‌ صحّت‌ باشد و نقص‌ آن‌ را به‌ هیچ‌ وجه‌ نتوان‌ رفع‌ كرد.

معامله‌ی‌ غیرنافذ آن‌ است‌ كه‌ فاقد بعضی‌ از شرایط‌ صحّت‌ معامله‌ و از این‌ رو ناقص‌و معیوب‌ باشد؛ لیكن‌ بتوان‌ عیب‌ آن‌ را رفع‌ كرد و با تنفیذ بعدی‌ قدرت‌ و اعتبار به‌ آن‌بخشید. معامله‌ی‌ غیرنافذ، همچون‌ مریضی‌ است‌ كه‌ می‌توان‌ درمانش‌ كرد. معامله‌ی‌غیرنافذ، تا هنگامی‌ كه‌ از آن‌ رفع‌ عیب‌ نشده‌، فاقد اثر حقوقی‌ است‌ ولی‌ پس‌ از تنفیذ و رفع‌عیب‌ به‌ صورت‌ معامله‌ی‌ صحیح‌ درمی‌آید و از روز انعقاد معتبر شناخته‌ می‌شود و ازهمان‌ روز آثار حقوقی‌ بر آن‌ بار می‌گردد. مثلاً معامله‌ی‌ مكره‌ (كسی‌ كه‌ در نتیجه‌ی‌ اكراه‌ وبدون‌ اختیار قرارداد می‌بندد) غیرنافذ است‌؛ ولی‌ طرفی‌ كه‌ رضای‌ وی‌ معیوب‌ بوده‌می‌تواند پس‌ از رفع‌ اكراه‌ معامله‌ را تنفیذ كند و در این‌ صورت‌ معامله‌ از روز انعقاد معتبرشناخته‌ شده‌ و دارای‌ آثار حقوقی‌ خواهد بود. بنابراین‌ اگر بایع‌ مكره‌ باشد و پس‌ از رفع‌اكراه‌، بیع‌ را تنفیذ كند، عین‌ و منافع‌ مال‌ مورد معامله‌ از روز انعقاد بیع‌ متعلق‌ به‌ مشتری‌تلقی‌ خواهد شد.

معامله‌ی‌ غیرنافذ را با معامله‌ی‌ قابل‌ فسخ‌ نباید اشتباه‌ كرد. معامله‌ قابل‌ فسخ‌قراردادی‌ است‌ كه‌ اركان‌ و شرایط‌ صحّت‌ آن‌ كامل‌ است‌ و از این‌ رو به‌ محض‌ انعقاد اثرخود را به‌ بار می‌آورد؛ لیكن‌ به‌ موجب‌ قرارداد، یا به‌ حكم‌ قانون‌، حق‌ فسخ‌ در آن‌ برای‌ یكی‌از طرفین‌ یا هر دو یا شخص‌ ثالث‌ شناخته‌ شده‌ است‌؛ مانند موردی‌ كه‌ طرف‌ معامله‌ مغبون‌و غبن‌ فاحش‌ باشد یا خیار فسخ‌ به‌ نفع‌ یكی‌ از متعاملین‌ شرط‌ شده‌ باشد كه‌ در این‌ صورت‌وی‌ می‌تواند معامله‌ را برهم‌ زند. فسخ‌ قرارداد، هرگاه‌ تحقق‌ یابد، به‌ گذشته‌ اثر نمی‌كند وفقط‌ از تاریخ‌ وقوع‌ فسخ‌، اثر قرارداد را از بین‌ می‌برد و طرفین‌ را در وضعی‌ كه‌ قبل‌ از عقدداشته‌اند قرار می‌دهد. لیكن‌ آثاری‌ كه‌ قرارداد قبل‌ از فسخ‌ به‌ بار آورده‌ به‌ قوت‌ و اعتبارخود باقی‌ می‌ماند. بنابراین‌ منافع‌ منفصل‌ مبیع‌ قبل‌ از فسخ‌ از آن‌ مشتری‌ خواهد بود.

اینك‌ كه‌ فرق  بین‌ معامله‌ی‌ باطل‌ و غیرنافذ و قابل‌ فسخ‌ روشن‌ شد به‌ بحث‌ از شرایط‌اساسی‌ صحّت‌ معامله‌ كه‌ در مادّه‌ی‌ 190 قانون‌ مدنی‌ آمده‌ است‌ می‌پردازیم‌.

 

 

مبحث‌ اوّل‌: قصد و رضای‌ طرفین‌

تعریف‌

انعقاد هر قرارداد همواره‌ پس‌ از یك‌ سلسله‌ تصورات‌ و اعمال‌ روانی‌ روی‌ می‌دهد.فرض‌ كنید كه‌ كسی‌ می‌خواهد مالی‌ را خریداری‌ كند. نخست‌ قرارداد را با همه‌ی‌ اركان‌ وعناصر و نتایج‌ آن‌ در ذهن‌ مجسم‌ می‌كند، به‌ ویژه‌ مال‌ مورد معامله‌ و مبلغی‌ را كه‌ در ازای‌آن‌ باید بپردازد در ذهن‌ تصور می‌نماید؛ سود و زیان‌ معامله‌ را می‌سنجد؛ سپس‌ میل‌ وگرایش‌ باطنی‌ به‌ انجام‌ قرارداد پیدا می‌كند؛ آنگاه‌ تصمیم‌ به‌ ایجاد آن‌ می‌گیرد و سرانجام‌طرفین‌ با كاربرد لفظ‌ یا انجام‌ عملی‌، عمل‌ حقوقی‌ را در ذهن‌ و عالم‌ اعتبار ایجاد می‌كنند وبا اعلام‌ قصد و توافق‌ اراده‌ی‌ آنان‌ قرارداد بسته‌ می‌شود.

حال‌ ببینیم‌ قصد و رضا كه‌ طبق‌ مادّه‌ی‌ 190 قانون‌ مدنی‌ از شرایط‌ اساسی‌ صحّت‌معامله‌ به‌ شمار آمده‌ است‌ چیست‌؟ با توجه‌ به‌ مراحل‌ مختلف‌ روانی‌ كه‌ برای‌ انعقادقرارداد ذكر شد، رضا در اصطلاح‌ حقوقی‌ همان‌ میل‌ و گرایش‌ باطنی‌ به‌ انجام‌ عمل‌ حقوقی‌است‌؛ و قصد، ایجاد عمل‌ حقوقی‌ در عالم‌ ذهن‌ است‌ كه‌ گاهی‌ از آن‌ به‌ قصد انشاء تعبیرمی‌كنند.

بعضی‌ از استادان‌ حقوق  در تعریف‌ قصد و رضا گفته‌اند: رضا اشتیاق  به‌ ایجاد وقصد انشاء ایجاد امر متصور است‌. در حقوق  فرانسه‌ معمولاً قصد و رضا را تحت‌ عنوان‌اراده‌ Consentement مطرح‌ می‌كنند و از تحلیل‌ آن‌ به‌ قصد و رضا سخن‌ نمی‌گویند. ولی‌قانون‌ مدنی‌ به‌ پیروی‌ از فقه‌ اسلامی‌ قصد و رضا را از هم‌ تفكیك‌ كرده‌ و آن‌ را دو امرنفسانی‌ جداگانه‌ به‌ شمار آورده‌ است‌.

بنابراین‌ نظریه‌ كه‌ مورد قبول‌ فقهای‌ امامیه‌ و حقوق  دانان‌ ایران‌ است‌، رضا را باقصد نباید اشتباه‌ كرد؛ ممكن‌ است‌ كسی‌ قصد انجام‌ معامله‌ داشته‌ ولی‌ رضا نداشته‌ باشد.مثلاً هرگاه‌ كسی‌ در اثر تهدید به‌ قتل‌ حاضر به‌ فروش‌ خانه‌ خود شود و به‌ محضر برود وسند انتقال‌ را امضا كند، قصد انشاء معامله‌ را داشته‌، اما فاقد رضا بوده‌ و به‌ تعبیری‌ دیگررضایش‌ معیوب‌ است‌ و از این‌ رو معامله‌ وی‌ غیرنافذ است‌. هنگامی‌ رضای‌ لازم‌ در معامله‌و به‌ اصطلاح‌ حقوقی‌ رضای‌ معاملی‌ موجود و كامل‌ است‌ كه‌ سبب‌ انعقاد قرارداد میل‌ واختیار معامله‌ كننده‌ باشد، نه‌ اجبار شخص‌ دیگر، هرچند كه‌ این‌ میل‌ بر اثر یك‌ عامل‌غیراختیاری‌ (اضطرار) پدید آمده‌ باشد. بنابراین‌ اگر كسی‌ برای‌ درمان‌ فرزند در آستانه‌مرگ‌ خویش‌ خانه‌ی‌ خود را بفروشد، بی‌آنكه‌ شخصی‌ او را مجبور به‌ فروش‌ كرده‌ باشد،رضای‌ معاملی‌ موجود و قرارداد صحیح‌ و معتبر است‌. رضای‌ معاملی‌ در صورتی‌موجود و بی‌عیب‌ است‌ كه‌ معامله‌ كننده‌ آزادانه‌ و در محیطی‌ دور از اكراه‌ و اشتباه‌ اركان‌ ونتایج‌ معامله‌ را بررسی‌ كند و نفع‌ و ضرر آن‌ را بسنجد و آنگاه‌ قصد انشاء معامله‌ كند.

پس‌ از روشن‌ شدن‌ مفهوم‌ قصد و رضا اینك‌ مسایل‌ مهم‌ مربوط‌ به‌ این‌ مبحث‌ راتحت‌ عناوین‌: وجود و اظهار اراده‌، توافق‌ اراده‌، نمایندگی‌ در قصد انشاء و عیوب‌ اراده‌مورد بررسی‌ قرار می‌دهیم‌.

بند اوّل‌: وجود و اظهار اراده‌

الف‌ - وجود اراده‌

طرفین‌ معامله‌ باید قصد انشاء یعنی‌ ایجاد قرارداد را داشته‌ باشند والا معامله‌ باطل‌و از درجه‌ی‌ اعتبار ساقط‌ است‌. برای‌ اینكه‌ قصد انشاء تحقق‌ یابد باید طرف‌ قرارداد قوه‌ی‌تمیز و درك‌ داشته‌ باشد و پس‌ از تصور اركان‌ و سنجش‌ سود و زیان‌ قرارداد، ایجاد آن‌ رااراده‌ كند.

بنابراین‌ معامله‌ی‌ دیوانه‌ یا صغیر غیر ممیّز یا كسی‌ كه‌ در حال‌ مستی‌ است‌، به‌ عفت‌فقدان‌ قصد، باطل‌ است‌ و هیچ‌ اثری‌ بر این‌ گونه‌ معامله‌ مترتّب‌ نیست‌. ماده‌ی‌ 195 قانون‌مدنی‌ مقرر می‌دارد: «اگر كسی‌ در حال‌ مستی‌ یا بیهوشی‌ یا در خواب‌ معامله‌ نماید، آن‌معامله‌ به‌ واسطه‌ی‌ فقدان‌ قصد باطل‌ است‌». به‌ طور كلّی‌ فقدان‌ قصد به‌ هر علتی‌ كه‌ باشدباعث‌ بطلان‌ معامله‌ است‌.

 

ب‌ - اظهار اراده‌

وجود قصد در درون‌ شخص‌ و عالم‌ ذهن‌ كافی‌ برای‌ انعقاد قرارداد نیست‌؛ بلكه‌قصد باید به‌ طریقی‌ بیان‌ و اظهار گردد. قصدی‌ كه‌ به‌ نحوی‌ از انحاء در مقام‌ عقد قراردادابراز شده‌ است‌ اراده‌ی‌ ظاهری‌ یا اظهار شده‌ یا اراده‌ی‌ خارجی‌ یا اعلام‌ اراده‌ نامیده‌می‌شود. در مقابل‌، قصد درونی‌ و واقعی‌ معامله‌ كننده‌ اراده‌ی‌ باطنی‌ نام‌ دارد. ابراز قصدانشاء یا اراده‌ی‌ ظاهری‌ غیر از اظهار تمایل‌ به‌ انعقاد قرارداد و مذاكرات‌ مقدّماتی‌ راجع‌ به‌شرایط‌ آن‌ است‌. منظور از ابراز قصد این‌ استكه‌ طرفین‌ معامله‌ پس‌ از مذاكرات‌ مقدّماتی‌، بااعلام‌ قصد خود، قرارداد را ایجاد كنند و به‌ عبارت‌ دیگر، قصد انشاء معامله‌ را داشته‌ باشندو آن‌ را اظهار نمایند. مادّه‌ی‌ 191 قانون‌ مدنی‌ در مقام‌ بیان‌ این‌ قاعده‌ مقرر می‌دارد: «عقدمحقق‌ می‌شود به‌ قصد انشاء به‌ شرط‌ مقرون‌ بودن‌ به‌ چیزی‌ كه‌ دلالت‌ بر قصد كند».بدیهی‌ است‌ كه‌ بدون‌ كاشف‌ و مبرز (چیزی‌ كه‌ دلالت‌ بر قصد نماید) معامله‌ كننده‌نمی‌تواند طرف‌ دیگر را از قصد خود آگاه‌ سازد و تراضی‌ و توافق‌ طرفین‌ به‌ وجود نخواهدامد.

 

وسیله‌ی‌ اظهار اراده‌

طرفین‌ معامله‌ می‌توانند با الفاظ‌ و كلماتی‌ كه‌ به‌ كار می‌برند قرارداد را منعقد سازند.مثلاً یكی‌ می‌گوید: فروختم‌ و دیگری‌ می‌گوید: خریدم‌ و بدین‌ طریق‌ عقد بیع‌ سته‌ - می‌شود.گاه‌ برای‌ اظهار قصد الفاظ‌ و كلماتی‌ به‌ كار نمی‌رود، بلكه‌ عملی‌ صورت‌ می‌گیرد كه‌ حاكی‌از قصد انشاء است‌. در اینجا دو فرض‌ می‌توان‌ كرد:

فرض‌ نخست‌ این‌ است‌ كه‌ طرفین‌ یا یكی‌ از آنها از ادای‌ كلمات‌ و به‌ كار بردن‌ الفاظ‌عاجز باشند.  در این‌ صورت‌ اشاره‌ برای‌ بیان‌ قصد كافی‌ است‌. مادّه‌ی‌ 192 قانون‌ مدنی‌ دراین‌ زمینه‌ مقرر می‌دارد: «در مواردی‌ كه‌ برای‌ طرفین‌ یا یكی‌ از آنها تلفظ‌ ممكن‌ نباشد،اشاره‌ كه‌ مبین‌ قصد و رضا باشد كافی‌ خواهد بود.»

فرض‌ وم‌ این‌ است‌ كه‌ به‌ كاربردن‌ الفاظ‌ برای‌ طرفین‌ معامله‌ ممكن‌ باشد و با وجوداین‌، طرفین‌ قصد خود را به‌ وسیله‌ی‌ عملی‌ مانند داد و ستد اظهار كنند، چنانكه‌ فروشنده‌مبیع‌ را به‌ خریدار داده‌، ثمن‌ معامله‌ را از او بگیرد، بی‌آنكه‌ سخنی‌ بر زبان‌ آورد. مادّه‌ی‌ 193قانون‌ مدنی‌ در این‌ باره‌ می‌گوید: «انشاء معامله‌ ممكن‌ است‌ به‌ وسیله‌ی‌ عملی‌ كه‌ مبیّن‌قصد و رضا باشد مثل‌ قبض‌ و اقباض‌ حاصل‌ گردد، مگر در مواردی‌ كه‌ قانون‌ استثنا كرده‌باشد». بنابراین‌ طرفین‌ معامله‌ می‌توانند، حتی‌ در صورتی‌ كه‌ به‌ كار بردن‌ الفاظ‌ برای‌ایشان‌ ممكن‌ باشد، قصد خود را به‌ وسیله‌ی‌ عملی‌ اظهار كنند، مگر در موردی‌ كه‌ قانون‌صریحاً به‌ كاربردن‌ الفاظ‌ را لازم‌ شمرده‌ است‌، مانند نكاح‌. معامله‌ای‌ كه‌ قصد طرفین‌ آن‌ ازطریق‌ عمل‌ اظهار شده‌ باشد معامله‌ی‌ معاطاتی‌ نامیده‌ می‌شود.

نوشته‌ نیز یكی‌ از وسایل‌ اظهار اراده‌ است‌ و می‌توان‌ آن‌ را در صورتی‌ كه‌ مبین‌قصد انشاء باشد معتبر شناخت‌ و در حكم‌ لفظ‌ دانست‌. در زندگی‌ امروز استفاده‌ از نوشته‌در معاملات‌ متداول‌ است‌ و نمی‌توان‌ آن‌ را برای‌ ابراز قصد بی‌ارزش‌ تلقی‌ كرد. مادّه‌ی‌ 191قانون‌ مدنی‌ به‌ طور مطلق‌ چیزی‌ را كه‌ دلالت‌ بر قصد كند در تحقق‌ عقد لازم‌ دانسته‌ونوشته‌ نیز یكی‌ از مصادیق‌ آن‌ محسوب‌ می‌شود. بنابراین‌، از اطلاق  مادّه‌ی‌ 191 می‌توان‌اعتبار نوشته‌ را در اظهار اراده‌، در حقوق  مدنی‌ ایران‌، استنباط‌ كرد. از روح‌ مواد راجع‌ به‌اسناد مانند مواد 1284 به‌ بعد قانون‌ مدنی‌ و مواد 46 به‌ بعد قانون‌ ثبت‌ اسناد نیز همین‌معنی‌ را می‌توان‌ استفاده‌ كرد. به‌ هر حال‌، با توجه‌ به‌ اینكه‌ اصل‌ رضایی‌ بودن‌ عقود درحقوق  امروز پذیرفته‌ شده‌ و هر چیزی‌ می‌تواند مبین‌ اراده‌ باشد، در قبول‌ نوشته‌، به‌ عنوان‌یكی‌ از وسایل‌ ابراز قصد انشاء، نباید تردید كرد. در حقوق  اروپایی‌ نیز در صحّت‌ استفاده‌از نوشته‌ برای‌ بیان‌ قصد انشاء جای‌ تردید نیست‌.

در حقوق  اسلام‌ در پاره‌ای‌ اعمال‌ حقوقی‌ مانند وصیت‌ اعتبار كتابت‌ به‌ عنوان‌وسیله‌ی‌ اظهار قصد صریحاً پذیرفته‌ شده‌ است‌. ولی‌ اعتبار نوشته‌ به‌ صورت‌ یك‌ قاعده‌ی‌كلّی‌ در فقه‌ سنّتی‌ دیده‌ نمی‌شود، حتی‌ بعضی‌ از فقهاء به‌ خلاف‌ آن‌ تصریح‌ كرده‌اند. باوجود این‌، برخی‌ از فقهای‌ معاصر، با اعلام‌ اینكه‌ هر چیزی‌ می‌تواند مبرز اراده‌ باشد وكاربرد سبب‌ و وسیله‌ خاصی‌ برای‌ ابراز قصد شرط‌ نیست‌، به‌ كفایت‌ نوشته‌ در معاملات‌اشاره‌ كرده‌اند. بعلاوه‌ می‌توان‌ گفت‌: چون‌ اسلام‌ در معاملات‌ عرف‌ و عادت‌ موجود راامضا و تأیید می‌كند و به‌ اصطلاح‌، احكامش‌ در این‌ باب‌ بیشتر امضایی‌ است‌ نه‌ تأسیسی‌،در صورتی‌ كه‌ كتابت‌ برای‌ اظهار قصد انشاء معمول‌ و متداول‌ باشد، حقوق  اسلام‌مخالفتی‌ با آن‌ نخواهند داشت‌.

اما سكوت‌ را نمی‌توان‌ وسیله‌ی‌ اظهار اراده‌ تلقی‌ كرد. ساكت‌ وضع‌ مبهمی‌ دارد ونمی‌توان‌ گفت‌ كه‌ قصد انشاء معامله‌ را داشته‌ است‌. بنابراین‌ اگر كسی‌ به‌ دیگری‌ معامله‌ای‌را پیشنهاد كند و او در جواب‌ سكوت‌ نماید، نمی‌توان‌ گفت‌ كه‌ قبول‌ كرده‌ و معامله‌ مزبورواقع‌ شده‌ است‌. معهذا ممكن‌ است‌ سكوت‌ با قرائتی‌ همراه‌ باشد كه‌ دلالت‌ بر قصد انشاءكند. به‌ عبارت‌ دیگر، گاهی‌ اوضاع‌ واحوال‌ خاص‌ كاشف‌ از آن‌ است‌ كه‌ ساكت‌ قصد انشاءمعامله‌ را دارد. مثلاً اگر بین‌ طرفین‌ روابط‌ تجارتی‌ وجود داشته‌ و رویه‌ی‌ سابق‌ آنان‌ بر این‌بوده‌ است‌ كه‌ یكی‌ مالی‌ برای‌ دیگری‌ می‌فرستاده‌ و طرف‌ دیگر، بدون‌ اینكه‌ جوابی‌ بدهد، آن‌را قبول‌ می‌كرده‌ است‌، یا یكی‌ سفارشی‌ جهت‌ خرید مالی‌ به‌ دیگری‌ می‌داده‌ و او، بی‌آنكه‌پاسخی‌ بدهد، كالا را می‌فرستاده‌ است‌، در این‌ موارد می‌توان‌ سكوت‌ را كاشف‌ از قبول‌تلقی‌ كرد.

بنا به‌ مطالب‌ مذكور، برای‌ تحقق‌ عقد، قصد انشاء باید از جهان‌ درون‌ خارج‌ به‌ نحوی‌از انحاء ابراز گردد و اظهار اراده‌ اصولاً تابع‌ شكل‌ و تشریفات‌ خاصی‌ نیست‌.

تنظیم‌ سند عادی‌ یا رسمی‌ اصولاً از شرایط‌ صحّت‌ عقد تلقی‌ نمی‌شود. با وجود این‌،چه‌ بسا افراد برای‌ اثبات‌ قرارداد اقدام‌ به‌ تهیّه‌ و تنظیم‌ سند می‌نمایند. نیاز به‌ نوشته‌ جهت‌اثبات‌ قرارداد در گذشته‌ بیشتر احساس‌ می‌شد؛ زیرا هرگاه‌ موضوع‌ قرارداد از پانصدریال‌ تجاوز می‌كرد، طبق‌ مادّه‌ی‌ 1310 قانون‌ مدنی‌، (كه‌ در سال‌ 1361 حذف‌ شد) قراردادبه‌ شهادت‌ قابل‌ اثبات‌ نبود. بنابراین‌، اگر مدعی‌ سندی‌ در دست‌ نداشت‌، ممكن‌ بود نتواندوجود قرارداد را به‌ هنگام‌  اختلاف‌ در دادگاه‌ اثبات‌ نماید؛ ولی‌ امروزه‌ ارزش‌ اثباتی‌شهادتی‌ كه‌ واجد شرایط‌ مقرر در قانون‌ باشد محدودیتی‌ ندارد. بعلاوه‌، چنانكه‌ در پیش‌گفته‌ شد، در مورد نكاح‌ و معاملات‌ راجع‌ به‌ غیرمنقول‌، قانونگذار تنظیم‌ سند رسمی‌ راالزامی‌ قرار داده‌ است‌، اگرچه‌ نمی‌توان‌ آن‌ را شرط‌ صحّت‌ این‌ قراردادها و آنها راتشریفاتی‌ به‌ معنی‌ خاص‌ دانست‌. عدم‌ ثبت‌ ازدواج‌ دایم‌ طبق‌ قانون‌ جرم‌ شناخته‌ شده‌است‌: هرگاه‌ ازدواج‌ دایم‌ در یكی‌ از دفاتر رسمی‌ ازدواج‌ به‌ ثبت‌ نرسد، مرد ازدواج‌ كننده‌ به‌حبس‌ تعزیری‌ تا یك‌ سال‌ محكوم‌ خواهد شد (ماده‌ی‌ 645 قانون‌ مجازات‌ اسلامی‌). امامعاملات‌ راجع‌ به‌ غیرمنقول‌، در مواردی‌ كه‌ طبق‌ قانون‌ ثبت‌ آنها الزامی‌ است‌، هرگاه‌ به‌ثبت‌ نرسیده‌ و سند رسمی‌ برای‌ آنها تنظیم‌ نشده‌ باشد، قابل‌ اثبات‌ به‌ وسیله‌ی‌ سند عادی‌نیستند و سند عادی‌ راجع‌ به‌ آنها در هیچ‌ یك‌ از ادارات‌ و محاكم‌ نباید پذیرفته‌ شود.صلح‌نامه‌ و هبه‌ نامه‌ و شركت‌ نامه‌ نیز دارای‌ همین‌ حكم‌ است‌ (مواد 46 تا 48 قانون‌ ثبت‌اسناد مصوب‌ 1310).

 

ایجاب‌ و قبول‌

آنچه‌ كاشف‌ از قصد و ارده‌ی‌ طرفین‌ قرارداد است‌ ایجاب‌ و قبول‌ نام‌ دارد. بنابراین‌می‌توان‌ گفت‌ كه‌ قرارداد به‌ ایجاب‌ و قبول‌ محقق‌ می‌شود (ماده‌ی‌ 339 ق .م‌.). در اصطلاح‌حقوقی‌ ایجاب‌ عبارت‌ از آن‌ است‌ كه‌ یكی‌ از طرفین‌ قرارداد نخست‌ اراده‌ی‌ خود را بر ایجادرابطه‌ی‌ حقوقی‌ معیّن‌ اعلام‌ دارد و قبول‌ عبارت‌ از اعلام‌ پذیرش‌ رابطه‌ی‌ حقوقی‌ مزبور به‌وسیله‌ی‌ طرف‌ دیگر است‌. در حقیقت‌ ایجاب‌ پیشنهاد انجام‌ معامله‌ با شرایط‌ معیّن‌ است‌ وقبول‌ اعلام‌ پذیرش‌ پیشنهاد مزبور می‌باشد. ایجاب‌ كننده‌ موجب‌ و قبول‌ كننده‌ قابل‌ نامیده‌می‌شود.

الف‌ - ایجاب‌: پیشنهادی‌ ایجاب‌ محسوب‌ می‌شود كه‌ به‌ اندازه‌ی‌ كافی‌ روشن‌ ومتضمن‌ عناصر اساسی‌ قرارداد باشد. به‌ تعبیر دیگر «پیشنهادی‌ ایجاب‌ به‌ شمار می‌آید كه‌به‌ اندازه‌ كافی‌ كامل‌ و مشخص‌ و دال‌ بر قصد التزام‌ ایجاب‌ كننده‌ در صورت‌ قبول‌ طرف‌مقابل‌ باشد». بنابراین‌ اگر پیشنهاد فروش‌ كالایی‌ بدون‌ ذكر مشخصات‌ مبیع‌ و تعیین‌ قیمت‌باشد ایجاب‌ محسوب‌ نمی‌شود.

ایجاب‌ لازم‌ نیست‌ متوجه‌ شخص‌ معینی‌ باشد بلكه‌ ممكن‌ است‌ عموم‌ مردم‌ طرف‌ایجاب‌ باشند. مثلاً هرگاه‌ فروش‌ مالی‌ با ذكر عناصر اصلی‌ معامله‌ در روزنامه‌ آگهی‌ گردد،یا مالی‌ در ویترین‌ مغازه‌ با تعیین‌ قیمت‌ گذاشته‌ شود، یا یك‌ دستگاه‌ خودكار جنسی‌ را درمقابل‌ پول‌ معیّن‌ در اختیار مشتری‌ بگذارد، در این‌ موارد طرف‌ ایجاب‌ شخص‌ معیّن‌ نیست‌،بلكه‌ هركس‌ می‌تواند آن‌ را قبول‌ كند وتسلیم‌ مال‌ مورد معامله‌ را بخواهد. با وجود این‌، اگرشخصیت‌ طرف‌ در قرارداد مهم‌ باشد، می‌توان‌ گفت‌ كه‌ ایجاب‌ كننده‌ اختیار پذیرش‌ یا ردقبول‌ را باتوجه‌ به‌ شخص‌ قبول‌ كننده‌ برای‌ خود محفوظ‌ داشته‌ باشد. به‌ عبارت‌ دیگرمی‌توان‌ گفت‌: در این‌ گونه‌ ایجاب‌ یك‌ شرط‌ ضمنی‌ مبنی‌ بر اختیار رد قبول‌ وجود دارد.بدین‌ ترتیب‌ اگر موجر اجاره‌ خانه‌ خود را به‌ شخص‌ غیرمعینی‌ عرضه‌ (ایجاب‌) كرده‌باشد، می‌تواند قبول‌ اشخاص‌ معسر و نامناسب‌ را نپذیرد. همچنین‌ به‌ موجب‌ پاره‌ای‌ آرای‌صادر از دادگاه‌های‌ فرانسه‌، اگر روزنامه‌ای‌ درج‌ آگهی‌ به‌ نرخ‌ معیّن‌ را ایجاب‌ كرده‌ باشد7می‌تواند از قبول‌ آگهی‌های‌ زیان‌آور یا خلاف‌ اخلاق  خودداری‌ نماید.

با وجود این‌، در حقوق  فرانسه‌، اصولاً به‌ مجرد اینكه‌ شخصی‌ خود را فروشنده‌ی‌كالایی‌ یا انجام‌ دهنده‌ی‌ خدمتی‌ معرفی‌ كند، هرگاه‌ پیشنهاد او مشخص‌ و كامل‌ باشد، عمل‌او یك‌ ایجاب‌ عمومی‌ تلقی‌ می‌شود و هركس‌ كه‌ مایل‌ باشد می‌تواند ان‌ را قبول‌ و با استنادبه‌ انعقاد قرارداد، تسلیم‌ كالا یا انجام‌ خدمت‌ را مطالبه‌ كند.

فرق  بین‌ ایجاب‌ و دعوت‌ به‌ مذاكره‌: باید بین‌ ایجاب‌ و دعوت‌ به‌ مذاكره‌ فرق گذاشت‌. گاهی‌ منظور شخص‌ فقط‌ دعوت‌ طرف‌ دیگر به‌ گفتگوست‌، نه‌ اعلام‌ قصد انشاءمعامله‌. فایده‌ی‌ این‌ تشخیص‌ بسیرا است‌. اگر اقدام‌ شخص‌ ایجاب‌ تلقی‌ شود، با تحقق‌قبول‌، قرارداد منعقد و اجرای‌ آن‌ الزامی‌ شناخته‌ خواهد شد. اگر عمل‌، دعوت‌ به‌ مذاكره‌باشد، ایجاد تعهّد می‌كند. تشخیص‌ این‌ امر همیشه‌ آسان‌ نیست‌. مثلاً ارسال‌ تعرفه‌ی‌احناس‌ یا صورت‌ قیمت‌های‌ جاری‌ در بعضی‌ از آرای‌ صادر از دادگاه‌های‌ فرانسه‌ ایجاب‌شناخته‌ شده‌، درحالی‌ كه‌ قانون‌ تعهّدات‌ سوییس‌ (بند 2 مادّه‌ی‌  7) و قانون‌ تعهدّات‌ لهستان‌(ماده‌ 73) اصولاً آن‌ را دعوت‌ به‌ گفتگو تلقی‌ كرده‌ است‌. در حقیقت‌ تشخیص‌ این‌ امر بسته‌به‌ اوضاع‌ و احوال‌ است‌ و قاعده‌ای‌ كلّی‌ در این‌ باره‌ در حقوق  ایران‌ و فرانسه‌ وجود ندارد.قاضی‌ باید با توجه‌ به‌ اوضاع‌ و اوال‌، اراده‌ی‌ معامله‌ كننده‌ را كشف‌ كند و تشخیص‌ دهد كه‌آیا ایجاب‌ واقعی‌، یا فقط‌ یك‌ دعوت‌ ساده‌ به‌ گفتگو، در میان‌ بوده‌ است‌.

عدول‌ از ایجاب‌. ایجاب‌ تا وقتی‌ كه‌ قبول‌ به‌ آن‌ ضمیمه‌ نشده‌ است‌، الزام‌ آورمحسوب‌ نمی‌شود، چه‌ ایجاب‌ مخلوق  اراده‌ی‌ موجب‌ است‌ و اراده‌ی‌ یك‌ جانبه‌ فرد اصولاًبرای‌ ایجاد تعهّد كافی‌ نیست‌. وانگهی‌ اصل‌ حاكمیّت‌ اراده‌ اقتضا می‌كند كه‌ ایجاب‌ به‌تنهایی‌ الزام‌آور نباشد؛ زیرا ایجاب‌ كننده‌ نخواسته‌ است‌ به‌ صرف‌ ایجاب‌ خود را متعهدكند و توافق‌ اراده‌ هم‌ كه‌ اساس‌ عقد است‌ قبل‌ از قبول‌ پدید نیامده‌ است‌. بنابراین‌، اصل‌ این‌است‌ كه‌ تا هنگامی‌ كه‌ قبول‌ واقع‌ نشده‌ موجب‌ می‌تواند از انجام‌ معامله‌ منصرف‌ شود و به‌اصطلاح‌ از ایجاب‌ خود عدول‌ نماید.

با وجود این‌، ممكن‌ است‌ قانون‌ عدول‌ از ایجاب‌ را منع‌ كند. بدین‌ سان‌ هنگامی‌ كه‌دولت‌ انحصار فروش‌ كالایی‌ را به‌ شخصی‌ اعطا می‌كند، می‌توان‌ گفت‌ كه‌ عدول‌ از ایجاب‌را ضمناً منع‌ می‌نماید. بنابراین‌ كالاها یا خدمات‌ موضوع‌ انحصار باید با شرایط‌ و نرخهای‌معیّن‌ به‌ مردم‌ عرضه‌ شود و امكان‌ عدول‌ از ایجاب‌ وجود نخواهد داشت‌.

از سوی‌ دیگر، هرگاه‌ ایجاب‌ كننده‌ صریحاً یا ضمناً برای‌ قبول‌ مهلتی‌ معیّن‌ كرده‌باشد، حق‌ ندارد قبل‌ از انقضای‌ مهلت‌ از ایجاب‌ برگردد. در توجیه‌ این‌ قاعده‌ گفته‌ شده‌است‌: ایجاب‌ كننده‌ متعهد به‌ نگهداشتن‌ ایجاب‌ برای‌ مدتی‌ معیّن‌ شده‌ و یك‌ قرارداد مقدّماتی‌در این‌ زمینه‌ بین‌ او و طرف‌ دیگر منعقد گردیده‌ است‌. نظر دیگری‌ كه‌ در این‌ زمینه‌ وجوددارد و با اصول‌ حقوقی‌ ما بیشتر سازگار است‌ آن‌ است‌ كه‌ عدول‌ از ایجاب‌ در این‌ گونه‌موارد یك‌ تقصیر مدنی‌ به‌ شمار می‌آید كه‌ اگر زیانی‌ از آن‌ به‌ مخاطب‌ ایجاب‌ وارد گردد،موجب‌ مسؤولیّت‌ مدنی‌ ایجاب‌ كننده‌ است‌، یعنی‌ او را مكلف‌ به‌ جبران‌ خسارت‌ می‌نماید.

برای‌ تشخیص‌ اینكه‌ در چه‌ مدت‌ قبول‌ باید واقع‌ شود، در صورتی‌ كه‌ ایجاب‌ كننده‌صریحاً آن‌ را نگفته‌ باشد، باید به‌ عرف‌ رجوع‌ كرد. البته‌ مهلت‌ عرفی‌ برحسب‌ نوع‌ قرارداد واوضاع‌ و احوال‌ قضیه‌ تفاوت‌ می‌كند و قاضی‌ در هر مورد با توجه‌ به‌ جهات‌ مختلف‌ وعرف‌ و عادت‌ آن‌ را تعیین‌ خواهد كرد.

در امور تجارتی‌ مهلت‌های‌ ضمنی‌ نسبتاً كوتاه‌ است‌، چه‌ معاملات‌ تجارتی‌ با سرعت‌انجام‌ می‌گیرد و زمان‌ در این‌ گونه‌ معاملات‌ دارای‌ اهمیتی‌ فراوان‌ است‌.

حجر یا فوت‌ ایجاب‌ كننده‌. هرگاه‌ ایجاب‌ كننده‌ قبل‌ از تحقق‌ قبول‌ اهیّت‌ خود را ازدست‌ بدهد، چنانكه‌ دیوانه‌ یا ورشكسته‌ شود، و یا فوت‌ نماید، در این‌ صورت‌ نیز، بنا برمشهور، ایجاب‌ از درجه‌ای‌ اعتبار ساقط‌ خواهد شد. و قبول‌ بعدی‌ نخواهد توانست‌قراردادی‌ به‌ وجود آورد، چه‌ هنگام‌ وقوع‌ قبول‌، اراده‌ی‌ ایجاب‌ كننده‌ باید به‌ قوت‌ و اعتبارخود باقی‌ باشد، تا توافق‌ اراده‌ی‌ طرفین‌ حاصل‌ گردد و عقد پدید آید. تا موقعی‌ كه‌ قبول‌واقع‌ نشده‌ قراردادی‌ وجود ندارد و همین‌ كه‌ قبول‌ واقع‌ شد قرارداد منعقد می‌گردد،مشروط‌ بر اینكه‌ در این‌ هنگام‌ ایجاب‌ اعتبار خود را حفظ‌ كرده‌ باشد. در فقه‌ امامیه‌ نیزهمین‌ نظر با استدلال‌ مشابهی‌ پذیرفته‌ شده‌ است‌.

با وجود این‌، بعضی‌ از استادان‌ حقوق  بقاء یا زوال‌ ایجاب‌ در صورت‌ حجر یا فوت‌ راتابع‌ اراده‌ی‌ ایجاب‌ كننده‌ دانسته‌اند.

ب‌ - قبول‌: قبول‌ پذیرش‌ بی‌قید و شرط‌ مفاد ایجاب‌ است‌. هرگاه‌ ایجاب‌ كننده‌ برای‌قبول‌ مدتی‌ معیّن‌ كرده‌ باشد، قبول‌ باید در ظرف‌ همان‌ مدت‌ واقع‌ شود وگرنه‌ اثر حقوقی‌نخواهد داشت‌. ایجاب‌، چنانكه‌ گفتیم‌، مخلوق  موجب‌ است‌ و اصل‌ حاكمیّت‌ اراده‌ اقضامی‌كند كه‌ وی‌ بتواند برای‌ بقاء آن‌ مدتی‌ تعیین‌ كند. در این‌ صورت‌ تحقق‌ قرارداد سته‌ به‌این‌ است‌ كه‌ قبول‌ در مدت‌ مقرر به‌ ایجاب‌ ضمیمه‌ شود. حال‌ ببینیم‌ اگر برای‌ قبول‌ مدتی‌معیّن‌ نشده‌ باشد تكلیف‌ چیست‌؟ آیا قبول‌ كننده‌ آزاد است‌ كه‌ هر وقت‌ خواست‌ قبول‌ خودرا اعلام‌ دارد و به‌ استناد انعقاد قرارداد ایفاء تعهّد را از ایجاب‌ كننده‌ بخواهد؟ حقوق  دانان‌در این‌ مورد توالی‌ (موالات‌) ایجاب‌ و قبول‌ را لازم‌ دانسته‌اند: ایجاب‌ و قبول‌ باید پی‌ در پی‌باشد. معقول‌ نیست‌ كه‌ موجب‌ قصد خود بر انشاء معامله‌ اعلام‌ دارد و طرف‌ دیگر پس‌ ازمدتی‌ مدید آن‌ را قبول‌ كند (مستنبط‌ از مادّه‌ی‌ 1065 ق .م‌.)

در معاملات‌، خصوصاً معاملات‌ تجارتی‌، چنانكه‌ اشاره‌ كردیم‌، زمان‌ دارای‌ اهمیتی‌فراوان‌ است‌. قراردادی‌ كه‌ در زمان‌ معینی‌ برای‌ فروشنده‌ سود دارد ممكن‌ است‌ چندساعت‌ حتی‌ چند دقیقه‌ی‌ دیگر ضرر داشته‌ باشد. بدین‌ جهت‌ نمی‌توان‌ به‌ طرف‌ معامله‌اختیار داد كه‌ هر وقت‌ خواست‌ قبول‌ خود را اعلام‌ دارد. به‌ عبارت‌ دیگر نمی‌توان‌ برای‌قبول‌، مدتی‌ نامحدود قایل‌ شد.

توالی‌ ایجاب‌ و قبول‌ امری‌ عرفی‌ است‌ و در هر معامله‌ عرف‌، با توجه‌ به‌ شرایط‌ واوضاع‌ و احوال‌، تشخص‌ می‌دهد كه‌ چه‌ فاصله‌ای‌ بین‌ ایجاب‌ و قبول‌ مجاز است‌ و به‌درستی‌ عقد لطمه‌ نمی‌زند. ممكن‌ است‌ این‌ فاصله‌ عرفاً كوتاه‌ باشد و عرف‌ لازم‌ بداند كه‌قبول‌ به‌ فاصله‌ كمی‌ بعد از ایجاب‌ واقع‌ گردد. مثلاً اگر كسی‌ به‌ شخص‌ دیگری‌ كه‌ معمولاً بااوست‌ بگوید فروختم‌ و این‌ شخص‌ بعد از چندین‌ روز بگوید قبول‌ كردم‌، معامله‌ محقق‌نخواهد شد، چه‌  این‌ فاصله‌ بیش‌ از حدی‌ است‌ كه‌ عرف‌ برای‌ صدرو قبول‌ لازم‌ می‌داند.ولی‌ اگر قرارداد با مكاتبه‌ انجام‌ شود، عرف‌ فاصله‌ بیشتری‌ را می‌پذیرد و حتی‌ ممكن‌ است‌فاصله‌ چد هفته‌ را هم‌ مجاز بداند.

چرا در صورتی‌ كه‌ فاصله‌ بین‌ ایجاب‌ و قبول‌ بیش‌ از حد متعارف‌ باشد عقد محقق‌نمی‌شود؟ در پاسخ‌ به‌ این‌ سؤال‌ می‌توان‌ گفت‌: فاصله‌ زیاد و غیرمتعارف‌ بین‌ ایجاب‌ وقبول‌ مانع‌ تحقق‌ توافق‌ اراده‌ی‌ طرفین‌ است‌. معامله‌، چنانكه‌ گفتیم‌، در صورتی‌ محقق‌می‌شود كه‌ هنگام‌ قبول‌، ایجاب‌ همچنان‌ موجود و معتبر باشد و با صدور قبول‌، توافق‌اراده‌ كه‌ شرط‌ لازم‌ برای‌ انعقاد قرارداد است‌ تحقق‌ یابد. در موردی‌ كه‌ فاصله‌ بین‌ ایجاب‌ وقبول‌ بیش‌ از حد متعارف‌ باشد، می‌توان‌ گفت‌ ایجاب‌ قبل‌ از صدور قبول‌ از میان‌ رفته‌ و ازاین‌ رو توافق‌ اراده‌ كه‌ اساس‌ عقد است‌ به‌ وجود نیامده‌ است‌.

این متن فقط قسمتی از شرایط‌ اساسی‌ صحت‌ معاملات‌ می باشد

جهت دریافت کل متن ، لطفا آن را خریداری نمایید



:: برچسب‌ها: معاملات‌ , شرایط‌ اساسی‌ صحت‌ معاملات‌ , مشروعیت‌ جهت‌ معامله‌ , قصد طرفین‌ و رضای‌ آنها , دانلود شرایط‌ اساسی‌ صحت‌ معاملات‌ ,
:: بازدید از این مطلب : 26
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 29 دی 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ice cream
مقدمه در جامعه فعلی از جمله مسائلی که ذهن هر حقوقدان و پزشکی را به خودمشغول می‌کند مساله قتل ترحم آمیز یا اتانازی است که از دو واژۀ یونانی «eu» به معنای خوب و راحت و «thanatous» یا «tanasia» به معنای گرد گرفته شده است این مبحث از جمله مباحث مشترک این دو رشته است که به تازگی بحث هایی در خصوص آن در دانشگاه ها و بین علمای این دو رشته مطرح شده ا
دسته بندی حقوق
بازدید ها 16
فرمت فایل doc
حجم فایل 47 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 60
اتانازی

فروشنده فایل

کد کاربری 2106
کاربر
 
 

 اتانازی

مقدمه

در جامعه فعلی از جمله مسائلی که ذهن هر حقوقدان و پزشکی را به خودمشغول می‌کند مساله قتل ترحم آمیز یا اتانازی است که از دو واژۀ یونانی «eu» به معنای خوب و راحت و «thanatous» یا «tanasia» به معنای گرد گرفته شده است.

این مبحث از جمله مباحث مشترک این دو رشته است که به تازگی بحث هایی در خصوص آن در دانشگاه ها و بین علمای این دو رشته مطرح شده است. و از جمله مباحثی می باشد که قدرت مانور زیادی دارد متاسفانه زیاد در خصوص آن توجه نشد و محدود مجموعه ها و کتابهایی در خصوص آن منتشر گشته است و مقالات زیادی در این باره در دسترس نیست و با این امید که این مجموعه بتواند مفهوم کلی این عمل را برساند دست به قلم می برم و  خواهشمندم قصور و کاستی های این مجموعه را به دلیل نبود منابع کافی و عدم انجام کارهای تحقیقاتی و مطرح نشدن این امر در جوامع امروزی ببخشید.

در خصوص طرح مسئله اتانازی باید گفت که مرگ خوب یا راحت معنا می دهد. این واژه برای اولین بار توسط فرانسیس بیکن که مرگ بدون رنج را تبلیغ می کرد وارد فرهنگ پزشکی شد اتانازی عمل ایجاد مرگ با روشی نسبتا سریع و بدون درد به دلایل ترحم آمیز در فردی که بیماری لاعلاجی رنج می کشد است. البته اتانازی واژه ای کلی است و برای بهتر طرح کردن موضوع و دقیق تر کردن آن و مخصوصا از جنبه های حقوق این مجموعه گرد آوری شده است که امید آن می رود و مورد توجه شما قرار بگیرد.


 

 

  

فصل اول

حیثیت عمومی و حیثیت خصوصی جرم

 
 

 

 


حیثیت عمومی و حیثیت خصوصی جرم

جرم ممکن است دو حیثیت داشته باشد: حیثیت عمومی از جهتی که مخل نظمو حقوق عمومی است و حیثیت خصوصی از آن جهت که راجع به تضرر شخص یا اشخاص یا هیئت معینی است. حیثیت عمومی جرم همیشه وجود دارد، بدون حیثیت عمومی جرم قابل تصور نیست. ولی حیثیت خصوصی آن ممکن است وجود داشته یا نداشته باشد؛ بدین معنی که اگر جرم ارتکابی موجب تضرر مادی یا معنوی افراد باشد دارای حیثیت خصوصی خواهد بود والا فلا. بعضی از جرایم اصولا حیثیت خصوصی ندارند؛ مانند ولگردی ، تکه ی و حمل اسلحه غیر مجاز. دعوی عمومی جنبه اجتماعی دارد و مربوط به نظم عمومی است؛ در نتیجه قابلیت انتقال، اسقاط ، مصالحه و استرداد نیست. در حالیکه دعوی خصوصی جنبه شخصی دارد و در حقیقت حقی است برای معی خصوصی؛ به این اعتبار قابل انتقال، اسقاط، مصالحه و استرداد می باشد. و هدف از تعقیب دعوی عمومی حفظ نظم و تأمین امنیت و آسایش اجتماع با اعمال مجازات یا اقدامات تأمینی و تربیتی است در صورتیکه هدف از تعقیب دعوی خصوصی ترمیم ضرر و زیان بزه دیده با پرداخت خسارت می باشد.[1]

هنگامی که جرم یعنی رفتاری ضد اجتماعی ارتکاب می یابد، حاکمیت عمومی وظیفه دارد با توسل به شیوه های مناسب و موثر ضمن پیشگیری از وقوع و تکرار جرم در آینده لزوم احترام به احکام و دستورهای خود را بار دیگر به شهروندان گوشزد کند. هشدار مقامات به حفظ نظم عمومی و مراعات حقوق جامعه بیان گوناگونی دارد که صورت مؤکه آن اجرای مجازات است. لیکن، مجازات سزاوار کسانی است که پیش از آن مقصد و مسئول شناخته شده باشند. بنابراین، نخسین گام، بررسی میزان تعهد مرتکب جرم به تبعیت از قانونگذار و پای بندی به اجرای دستورهای اوست. واکنش اجتماعی بستگی تام به نتایج این تشخیص دارد. هرگاه مسئولیت او در قبال فعل مجرمانه به اثبات رسید به عقوبت عمل خود گرفتار خواهد شد، ولی اگر بزهکار قانونا مسئول اعمال خود شناخته نشود هر آینه مجازات او بیهوده خواهد بود.

به طور کلی انگیزه در ارتکاب جرم نقشی ندارد. و درحقوق کیفری بحثی نخواهد شد. مگر از حیث کیفیات مخففه یا مشدده. بند 1 و بند 3 ماده 22 ق.م.ا. اشعار می دارد که: «بند 1: گذشت شاکی یا مدعی خصوصی بند3: اوضاع و احوال خاصی که متهم تحت تأثیر آنها مرتکب جرم شده است. از قبیل: رفتار یا گفتار تحریک آمیز مجنی علیه یا وجود انگیزه شرافتمندانه در ارتکاب جرم. » دادگاه می تواند از جهات مخففه، مجازات تعزیری یا بازدارنده را تخفیف دهد و یا تبدیل به مجازات از نوع دیگری که مناسب تر به حال متهم با شد بنماید.

انگیزه در اتانازی نقش محوری و اساسی را دارد و باعث افعال یا ترک افعالی می شود که خاتمۀ زندگی مصدوم یا بیمار لاعلاجی را به همراه دارد. در اکثر مواقع بیمار خود تقاضای قتل آسان و شیرین خویش را می کند ولی در مواقعی که پزشک می داند کهوی دیر یا زود بر اثر همان بیماری خواهد مرد و بازنده ماندن تنها متحمل درد و رنج زیادی خواهد شد بر اثر اقداماتی که می کند از قبیل تجویز دارو و یا ترک افعالی مثل اینترنت وجه نکردن به بیماروعدم مراقبت وی زمان مرگ او را نزدیکتر می کند.

اما این انگیزه وصف مجرمانه به آنداده می شود ولی باعث می شود که از قتل عمدی متمایز شود. انگیزه مرتکب در این نوع قتل به صورتی است که در قتل ترحم آمیز فرد مرتکب به واسطه انگیزه ای مبنی بر ترحم است به فعل یا ترک فعل می زند که در ن تیجه بیمار لاعلاج جان دهد و بیش از این درد نکشد. از این رو همواره استدلال می شود که در این وضعیت ا قدام پزشک یا شخص مراقب بیمار در تضاد آشکار با رسالت پزشکی نمی باشد. در این حالت نه تنها مرتکب با عمل خود کار غیر انسانی انجام نداده است بلکه اقدام وی عین انسانیت می باشد چرا که با فعل یا ترک فعل خویش منجر شده است که بیمارش  بیش از آن زجر نکشیده و روح وی در جسمش بدون درد و آزادی مضاعف بیارامد. اما در مقابل که رویکرد غالب را شکل می دهد همواره عقیده بر این بوده که چنین درد و زجری نیز حقیقت واقعی است که شخص بدان استحقاق دارد ودیگری را دراین حالت نباید کاری باشد چرا که حیات و مرگ را خداوند اعطا می کند و اختیار بدن انسان دست خود او نیست و خداوند مالک جان و تن انسان است و از این رو انسان در آغاز وپایان دادن به آن نه تنها نقشی ندارد که نمی تواند به واسطۀ انگیزه (حتی انسانی) دست به خاتمۀ حیات یک شخص بزند. بر این  اساس در روزگار ما جامعۀ انسانی، در چهارچوب تابعان حقوق بین الملل در قبال این پدیده، سیاستهای گوناگونی اتخاذ نموده اند. چنانکه شماری از آنها که اکثریت را نیز شکل می دهد بر جرم انگاری آن تصریح نموده و دست یازی به آن را واجد وصف کیفری و در نتیجه برخوردار از کیفر انگاشته اندو پاره ای اندک نیز بر جرم زدایی و مباح بودن آن تکیه نموده اند و در  این میان گروه سومی هستند که با تغییر شرایطی بار جنایی و کیفری آن را تخفیف داده و در صورت تحقق آن مرتکب را مستحق مجازات خفیف تری نسبت به مرتکب قتل عمد پنداشته اند.

در نظام حقوقی اسلامی وایران قتل از روی ترحم به منزله قتل عمد محسوب می شود که مرتکب را تا حد محکومیت به مرگ نزدیک می کند. پیش بینی چنین سیاست جنایی برگرفته از آموزه های دین مبین اسلام است که بر حفظ حیات در همه حال تأکید داشته و با محترم شمردن دم (خون ) مسلمان به مثابۀ تابعان خود هرگونه دستیازی به جان آنها را غیر قابل بخشش دانسته است. حتی زمانی که انگیزۀ شخصی ناشی از حس ترحم و انسان دوستی او باشد.


اثر رضایت مجنی علیه بر مسئولیت کیفری شریعت اسلامی

قاعدۀ عمومی در شریعت اسلامی این است که رضایت مجنی علیه به جرم و اذن وی در  انجام آن، جرم را مباح نمی کند، و اثری بر مسئولیت کیفری ندارد. مگر در مواردی که رضایت موجب سقوط رکنی از ارکان جرم شود، به عنوان برای مثال، رکن اساسی در دو جرم سرقت و غصب، اخذ مال بدون رضایت مجنی علیه است، حال اگر مجنی علیه راضی به اخذ مال شود، این عمل مباح خواهد بود ،و جرم محسوب نمی گردد. این قاعده عمومی است که شریعت آن را به دقت بر همه جرایم به استثناء جرایم تجاوز به نفس و کمتر از آن یعنی جرایم قتل، جرح و ضرب، اعمال می کند. منطق اقتضا دارد که قاعدۀ مذکور، بر این جرایم نیز اعمال گردد، زیرا رضایت مجنی علیه، موجب سقوط ارکان جرایم قتل، جرح یا ضرب نمی شود، اما آن چیزی که مانع از اجرای این قاعده است، وجود قاعده دیگری است که مختص به این جرایم است، و آن قاعده این است که، مجنی علیه و اولیاء او، حق عفو از مجازات اصلی در جنایت بر نفس و کمتر از نفس را دارند، پس آنان می توانند از قصاصی بگذرند و دیه بگیرند، همچنانکه می توانند هم از قصاص و هم از دیه بگذرند. بعد ازآن، چیزی باقی نمی ماند، مگر آنکه در صورت صلاحدید اولی الامر، یعنی صاحبان حق قانونگذاری، جانی تعزیر شود.[2]


رضایت به قتل در حقوق اسلامی

رأی ابوحنیفه و یاران او چنین است که اذن به قتل موجب ابامه آن نمی شود زیرا عصمت نفس تنها با چیزی مباح می شود که شرع بر آن تصریح نموده است، و ازن به قتل از آن جمله نیست. پس از ن، معدوم فرض شده و هیچ اثری بر فعل ندارد. پس فعل، حرام باقی مانده و قتل عمد محسوب می شود، و مجازاتی متناسب با آن صورت می گیرد.ولی در مورد مجازاتی که به مجرم اعمال می گردد، اختلاف کرده اند، ابوحنیفه، ابویوسف و محمد، چنین نظر می دهند که چون اذن به قتل شبهه است، لذا عقوبت قصاص از جانی دفع، و مجازات دیه بر وی ثابت می گردد، زیرا پیامبر اکرم (ص) می فرماید: «حدود را با شبهه ها دفع کنید.» (ادرأ والحدود بالشبهات) قصاص حد محسوب می شود، پس قیام هرگونه شبهه ای در فعل تشکیل دهنده جرمی که مجازات آن قصاص است، موجب دفع حد از جانی می گردد. گروهی معتقدند که اذن شبهه محسوب نمی شود، بنابراین موجب رفع قصاص نخواهد شد، پس واجب است که قصاص مجازات این عمل باشد.

نظریه راجح در مذهب مالک این است که اذن به قتل، موجب اباحه فعل نشده و مجازات را ساقط نمی کند، اگرچه مجنی علیه،  جانی را قبلا از خون خویش مبرا کرده باشد، زیرا وی را از حقی مبرا کرده است که هرگز دارای آن نبوده است. بنابراین  جانی قاتل به عمد محسوب می شود. بعضی از طرفداران این رأی بر این عقیده اند که در این مورد مجازات قصاص خواهد بود، زیرا اذن شهر محسوب نمی شود و گروهی دیگر از آنان، اذن را شبهه محسوب می کنند که قصاص را دفع می کند و به جای قصاص، دیه را و اجب می دانند.

نظر مرجوح در مذهب مالک، (که «ابن عرفه» آن را به «سحنون» نسبت می دهد) ،این است که :  اذن به قتل باعث اباحه نمی شود، لکن هر دو مجازات قصاص و دیه را ساقط می کند، اگرچه مانع از تعزیر نمی گردد. ولی رأی معروف «سحنون» در کتاب و «مذهب مالکی» این است که به سبب شبهه، قصاص از جانی دفع و دیه واجب می گردد. در مذهب شافعی دو نظر وجود دارد:

اول: اینکه اذن در قتل موجب سقوط مجازات های قصاص و دیه می شود، ولی فعل را مباح نمی کند.

دوم: اینکه اذن در قتل نه فعل را مباح می کند و نه مجازات را ساقط می نماید.

بعضی از طرفداران این نظریه در اذن، شبهه ای می بینند که موجب رفع قصاص و وجوب دیه می شود، و بعضی دیگر قصاص را واجب می دانند و در اذن شبهه ای نمی بینند.[3] احمد و یاران وی، ازن در قتل را مسقط مجازات می دانند، زیرا بخشیدن مجازات از حقوق مجنی علیه است و اذن در قتل مساوی با عفو از مجازات قتل است. و  این تحلیل عین گفتار طرفداران نظریه اول در مذهب شافعی است.


علل اختلاف فقها در اذن به قتل

مبنای اختلاف در  این مسئله این است که مجنی علیه و اولیاء وی حق عفو از مجازات را درمورد قتل و جرح دارند. مجازات اصلی در این موارد قصاص است، پس زمانی که به دلیل سببی شرعی، قصاص ممتنع گردد، دیه جایگزین آن خواهد شد و مجنی علیه و اولیاء وی می توانند قصاص را عفو نموده و به دیه راضی شوند، و نیز می توانند مجموع قصاص و دیه را عفو کنند. پس وقتی که عفو نمایند، مجازات مقرر شده برای قتل یا جرح ساقط می شود، و فقط مجازات تعزیری باقی می ماند و آن هم در صورت است که اداره کنندگان امور، آن را در حالت عفو ثابت بدانند.

بر این اساس، فقهاء در مورد قتل اختلاف نموده اند، زیرا کسی که می گوید اذن مانع از مجازات می گردد، اذن را عفو مقدم فرض کرده و سقوط مجازات را بر آن مترتب می سازد، و کسی که می گوید اذن مانع از مجازات نیست، اذن را عفو محسوب نمی کند، زیرا عفو بر قتل فرع به وجود قتل است، پس زمانی که عفو قبل از قتل تحقق یابد، عفوی غیر صحیح خواهد بود، زیرا در محل خود واقعنشده است. مفهوم این کلام آن است که حق مجنی علیه نسبت به عفو، تنها بعد از وقوع جرم ایجاد می گردد، پس عفو قبل از وقوع جرم، لغو خواهد بود، زیرا هنوز حقی وجود نیافته است  تا بتواند عفو کند. کسی که مجازات را دیه می داند، اذن را شبهه سبب سقوط حد یعنی قصاص محسوب می کند. کسی که مایل به قصاص شده ، اذن را شبهۀ مانع از قصاص قرار نداده است.

علاوه بر اینکه بعضی از قوانین موضوعه مانند قانون آلمان، در حالت قتل و شروع به آن، برای رضایت مجنی علیه، تاثیری بر مجازات قرار می ده، و بین این حالت وحالت قتل عمد بدون رضایت مجنی علیه فرق می گذارد و قتل با رضایت مجنی علیه را نوعی خاص از جرم تلقی می کند، و مجازاتی کمتر از مجازات قتل عمد، بر آن مترتب می سازد. این اصول قانونی چیزی جز اجرای شریعت اسلامی نیست.

امتیاز نظریه شریعت در این است که حل معضلی را که امروزه محاکم و حقوقدانان با آن روبرو هستند، یعنی قتل مریضی که از رهایی وی از درد قطع امید شده است را آسان نموده است.

خودکشی و مسئولیت کیفری در اسلام

شریعت اسلامی همچنانکه قتل را حرام کرده، خودکشی را نیز حرام کرده علاوه بر سنت در قرآن نیز آمده است که خداوند تعالی می فرماید: «نفسی را که خداوند حرام کرده است مگر به حق مکشید.»

«و لا تقتلوا النفس التی حرم الله الا بالحق» سورۀ ا نعام آیه 151 و سورۀ اسراء آیه 33.

خودکشی قتل نفس است. همچنین خداوند بزرگ در آیه 29 سورۀ نساء می فرماید: «و لا تقتلوا انفسکم ان الله کان بکم رحیما» یعنی خودتان را نکشید، بدرستی که خداوند نسبت به شما رحیم است.

پیامبر اکرم (ص) می فرماید: «هرکس خود را به وسیله آهنی بکشد، در حالی که با آن آهن به شکم خود می زند، برای همیشه در جهنم جاویدان خواهد بود، و هرکس خود را به وسیله سم بکشد، در حالی که سم را بدست گرفته و جرعه جرعه می نوشد تا بمیرد، در آتش جهنم می ماند، و هرکس خد را از کوه پرت کرده و خودکشی کند، در حقیقت خود را در آتش جهنم پرتاب کرده است و برای همیشه در آن جاویدان است.»

خودکشی گاهی به صورت عمد و گاهی به خطاست و هردو حرام است. هنگامی که عمل خودکشی به نتیجه رسد و شخص بمیرد، هیچ مجازاتی بر وی نیست، زیرا مجازات با مرگ ساقط می گردد، اما فقهاء درمورد کفاره اختلاف کرده اند. مالک و ابوحنیفه نظر داده اند که مطلقا کفاره ای در قتل نفس نیست،  در بین حنبلیان نیز پشتیبان این رأی وجود دارد.  اما شافعی می گوید، کسی که خود را به عمد یا به خطا بکشد کفاره در مال او واجب می گردد. بعضی از فقهاء در مذهب احمد نیز در وجوب کفاره در قتل نفس، با شافعی موافقند،  لکن آنان تنها کفاره را در مال کسی که خود را به صورت خطایی کشته است، واجب می دانند – کفاره مجازاتی تعبدی است که هدف آن مصلحت شخصی جانی است، و هرکس که آن را در مال شخصی که خودکشی کرده واجب می داند، این جهت را ملاحظه کرده است.

به تحریم خودکشی، مجازات شریک و معاون شخصی افتخار کنند مترتب است، اعم از آنکه اشتراک به صورت تحریض و تحریک باشد یا توافق و معاونت.

 

این متن فقط قسمتی از اتانازی می باشد

 جهت دریافت کل متن ، لطفا آن را خریداری نمایید

 



:: برچسب‌ها: اتانازی , اتانازی کودکان , مصلحت جامعه , خودکشی و اتانازی , کیفیت زندگی نوزادان و کودکان , مر گ ترحم آمیز ,
:: بازدید از این مطلب : 43
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 29 دی 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ice cream
1 مقدمه طبع زندگی اجتماعی مستلزم برخورد اندیشه‌ها ، گفتار ، كردار و منافع افراد جامعه است و این پدیده‌ها منشاء بروز و وقوع جرائمی می‌باشد كه دسته‌ای از‌آن جرائمی هستند كه بی‌جبر و عنف مادی به وسیله‌ی زبان یا قلم واقع می‌شوند و حیثیت و شرافت افراد را مصدوم می‌نمایند و باعث ورود ضرر معنوی بر اشخاصی می‌شوند این جرائم در قانون ذیل عنوان بحث اف
دسته بندی حسابداری
بازدید ها 42
فرمت فایل doc
حجم فایل 36 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 37
افتراء و نشر اکاذیب و تفاوت آنها

فروشنده فایل

کد کاربری 2106
کاربر
 
 

افتراء و نشر اکاذیب و تفاوت آنها

1-     مقدمه

طبع زندگی اجتماعی مستلزم برخورد اندیشه‌ها ، گفتار ، كردار و منافع افراد جامعه است و این پدیده‌ها منشاء بروز و وقوع جرائمی می‌باشد كه دسته‌ای از‌آن جرائمی هستند كه بی‌جبر و عنف مادی به وسیله‌ی زبان یا قلم واقع می‌شوند و حیثیت و شرافت افراد را مصدوم می‌نمایند و باعث ورود ضرر معنوی بر اشخاصی می‌شوند این جرائم در قانون ذیل عنوان بحث : افتراء و توهین و هتك حرمت اشخاص بیان شده‌اند .[1]

در قانون مجازات اسلامی – تعزیرات از مواد 697 تا 700 تحت عنوان افترائ و توهین و هتك حرمت ذكر شده است . ولی همه‌ی مواردی را كه بنابر معنای عرفی ، و ضابطه‌ی حقوقی و علمی در حقوق جزای اسلامی ، بتوان به عنوان « افتراء و توهین و هتك حرمت) شناخت ،‌ در بر نمی ‌گیرد در نتیجه این قسمت از قانون فاقد جامعیتی است كه عنوان آن اقتضاء می‌كند زیرا در پاره‌ای دیگر از قانون مجازات اسلامی مواردی دیگر بیان شده است كه می تواند تحت این عنوان قرار گیرد . از جمله مواد 139 تا 164 ق . م اسلامی ، قذف كه نسبت دادن زنا یا لواط به دیگری است ، نوعی افتراء تلقی می‌شود .

 آنچه می‌توان از موارد اشاره شده استنباط كرد این است كه هتك حرمت مفهوم عام و كلی دارد و اعم از توهین و افتراء می‌باشد به این معنی كه در همه‌ی موارد توهین و افتراء هتك حرمت تحقق می‌یابد .[2]

با توجه به تعاریفی كه بعداً بیان می‌شود و سعی در توضیح بیشتر آن داریم یكی از مصادیق این جرائم اشاعه‌ی اكاذیب است كه یكی از شاخه‌های هتك حرمت اشخاص با عناصر مادی خاص خود است كه سعی در توضیح بیشتر آن خواهیم داشت .

لذا با توجه به این مقدمه به تعریف و توضیح افتراء و نشر اكاذیب و وجوه افتراق آنها خواهیم پرداخت .

 

افتراء :

سابقه‌ی تاریخی :

در قانون حمورابی كه ازقدیمی‌ترین قوانین بشری است چهار مورد برای افتراء بیان شده است افترا به عمل مستوجب اعلام ، افتراء به جادوگری ، افتراء به سرقت ، افتراء به عمل خلاف عفاف اسناد دهنده‌ی اعمال فوق بعد از عجز از اثبات نسبتی كه داده‌ به عنوان مفتری مجازات می‌شود .

 مجازات او اصولاً همان مجازاتی بود كه برای ارتكاب اعمال نسبت داده شده ، منظور گردیده بود .

 بنابراین افتراء به هر عمل مستوجب اعدام و یا افتراء به جادوگری موجب اعدام  می‌‌گردید .

 در مورد افتراء به سرقت چنین بود كه  مفتری طرف را به طور صریح و مستقیم به سرقت متهم نمی‌كرد بلكه مالی كه در اختیار اوست مال گمشده‌ی خود می شناسد ولی شهودی بر صحت مدعای خود ندارد .

 و در نتیجه مفتری به سرقت است و اعدام می‌شود .

 در قوانین و قواعد اخلاق زرتشتی و یونان و رم تهمت و افتراء ذم و قبح شناخته شده است . و از قبایح اعمال به شمار رفته و در دیانت یهود و مسیح تهمت و بدگویی و بداندیشی نسبت به دیگران به فرمان خداوند مذموم و ممنوع است .[3]

در تعالیم مقدس اسلامی بد اندیشی و سوء ظن در حق دیگران و بهتان و سخن‌چینی و غیبت وفحاشی به دیگران از جمله‌ی گناهان كبیره و مخالف اخلاق دینی معرفی گردیده است كه منابع آن در آیات مختلفی از قرآن كریم بیان شده است كه به بیان یكی از این آیات به عنوان نمونه می‌پردازیم .

یا ایها الذین امنوا اجتنبوا كثیراً من الظن ان بعض الظن اثم و لاتحسبوا و لایغتب بعضكم بعضاً ایحب احدكم ان یاكل لحم اخیه میتاً نكرهتمره و اتقوالله ان الله تواب رحیم [4]

ای كسانی كه ایمان آورده‌اید از بسیاری از ظن و پندارهای بد در حق دیگران بپرهیزید كه برخی از آنها معصیت است همچنین از حال درونی همدیگر تجسس نكنید و غیبت از یكدیگر روا ندارید . آیا شما دوست می‌دارید كه گوشت برادر مرده‌ی خود را بخورید . البته كراهت دارید از خداوند متعال بترسید كه خداوند بسیار مهربان و توبه‌پذیر است .

 


تعریف اصطلاحی و لغوی افتراء

 افتراء در لغت به معنای تهمت زدن و به دروغ نسبت خیانت به كسی دادن است .

 

افتراء در اصطلاح حقوقی :

 نسبت دادن نادرست ارتكاب جرمی است به شخصی به یكی از طرق مذكور در قانون است مشروط بر اینكه صحت امور نسبت داده شده در مرجع صلاحیتدار قضائی ثابت نشود. [5]

 

 

عناصر تشكیل دهنده‌ی جرم ( شرایط تحقق بزه )

الف : ركن قانونی

ب: ركن مادی

ج : ركن معنوی

 

الف : ركن قانونی :

 ركن قانونی این جرم به معنی احض در م 697 ق.م اسلامی پیش‌بینی شده است و به این صورت آمده است « هر كس به وسیله‌ی اوراق چاپی یا خطی یا به وسیله‌ی درج در روزنامه‌ و جرائد یا نطق در مجامع یا به هر وسیله‌ی دیگر به كسی امری را صریحاً نسبت دهد یا آنها را منتشر نماید كه مطابق قانون آن امر جرم محسوب می‌شود و نتواند صحت آن اسناد را ثابت نماید جزء در مواردی كه موجب حد است به یك ماه تا یك سال حبس و تا 74 ضربه شلاق یا یكی از آنها حسب مورد محكوم خواهد شد .»

 با توجه به متن ماده آنچه كه مورد نظر قانونگذار بوده است برای ثبوت این جرم اولاً باید فعل مثبت انجام گیرد . ثانیاً وسیله‌ی ارتكاب مورد نظر است و بالاخره اسناد داده شده بایستی صراحت داشته باشد .

 


این متن فقط قسمتی از افتراء و نشر اکاذیب و تفاوت آنها می باشد

جهت دریافت کل متن ، لطفا آن را خریداری نمایید



:: برچسب‌ها: افتراء و نشر اکاذیب و تفاوت آنها , افتراء , نشر اکاذیب , ركن قانونی , ركن معنوی , ركن مادی ,
:: بازدید از این مطلب : 23
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 29 دی 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ice cream
مقدمه قانون راجع به مجازات اسلامی فصل هشتم خود را به حدود مسئولیت جزایی اطفال اختصاص داده است عنوانی که ظاهر نمودار شناخت قلمرو مسئولیت کیفری، حدود و ثغور و نیز محدودیت های آن است ولی با دقت در مواد مختلف این فصل (مواد 26 تا 27) می توان گفت که حدود مسئولیت جزایی به طور دقیق شناخته نشده و باب تفسیر در متون جزایی را به شکل موسع و به آسانی گشوده ا
دسته بندی حقوق
بازدید ها 22
فرمت فایل doc
حجم فایل 20 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 1900
بررسی قانون جزایی اطفال

فروشنده فایل

کد کاربری 2106
کاربر
 
 

 بررسی قانون جزایی اطفال

مقدمه

قانون راجع به مجازات اسلامی فصل هشتم خود را به حدود مسئولیت جزایی اطفال اختصاص داده است. عنوانی که ظاهر نمودار شناخت قلمرو مسئولیت کیفری، حدود و ثغور و نیز محدودیت های آن است ولی با دقت در مواد مختلف این فصل (مواد 26 تا 27) می توان گفت که حدود مسئولیت جزایی به طور دقیق شناخته نشده و باب تفسیر در متون جزایی را به شکل موسع و به آسانی گشوده است و این باب با اصول مسلم حقوق جزا در تضاد منطقی و قانونی قرار می گیرد. چه، تفسیری موسع در قوانین جزایی تجویز اختیار به دادگاه های کیفری در اعمال نظارت شخصی آن ها است با توجه به ترکیب این دادگاه ها و فقدان انتخاب صحیح قضات در مواردی و علی رغم پرهیز از اعمال این نظرات (هر چند گاه مبتنی بر قواعد مشخص) نمی توان از اشکالات آن جلوگیری کرد. مساله ای که در تجربه سال های اخیر آزموده شده است و آزموده را آزمودن خطاست. منطق تفسیر مفیق قوانین کیفری جهت جلوگیری از این اشکالات است وانگهی اگر تکلیف تعریف جرم و تعیین مجازات با قانون است و این مساله در ماده 2 قانون راجع مجازات اسلامی صریحاً عنوان شده نمی توان در متون جزایی موادی محارض با ماده 2 که ناظر بر کلیه مواد آن است ایجاد کرد. وجود این تضاد در بحث از مسئولیت جزایی از مسئولیت جزایی با برجستگی کامل مشخص می گردد و لذا به تحلیل مواد 26 تا 34 احساس می شود در این تحقیق سعی خواهد شد بررسی دو ماده 26 و 27 که اولی در زمینه مسئولیت جزایی اطفال و دومی در مورد مسئولیت جزایی مجانین است.

 

فصل اول: مسئولیت کیفری اطفال و تقسیمات آن

گفتار اول: مسئولیت اطفال

کودکان در صورت ارتکاب جرم فاقد مسئولیت کیفری اند و در صورت ارتکاب جرم ترتیب آنان با نظر دادگاه بر عهده سرپرست قانونی شان و در صورتی که دادگاه تشخیص دهد با کانون اصلاح و تربیت اطفال است. در صورتی که کودک مرتکب قتل یا ایراد صدمه بدنی شود عاقله یعنی بستگاه ذکور نسبی پدر و مادر یا پدر (به ترتیب طبقات ارث) مسئولیت پرداخت دیه را دارند. اما اگر کودک مال دیگری را تلف کند از اموال او خسارت جبران می شود[1]. در قانون مجازات اسلامی مسئولیت کیفری اطفال در دو ماده 49 و 50 تعریف و تصریح شده که طفل فردی است که به سن بلوغ شرعی نرسیده باشد. طبق تعریف قانونگذار اطفال پسر دارای سن 15 سال تمام قمری و دخترهای دارای سن 9 سال قمری بالغ تلقی گردیده و افراد بالای این سنین کبیر و به تبع دارای مسئولیت کیفری اند. مسئولیت کیفری به آن معناست که اگر پسر دارای 14 سال و هشت ماه مرتکب قتل شود به مجازات اعدام محکوم می شود و یا مرتکب جرائم مشمول حد باشد حد جرم انجام یافته نسبت به او اجرا می شود[2].

 

 

الف: طفل کیست

صرف نظر از اختلاف عقایدی که در خصوص سن مسئولیت کیفری و به تبع در تعریف طفل وجود دارد. مطابق مقررات موجود طفل کسی است که به حد بلوغ شرعی نرسیده است و سن بلوغ شرعی در کشور برای دختر 9 سال و برای پسر 15 سال تمام قمری است. با این حال رسیدگی به جرائم اشخاص بالغ کمتر از 18 سال همانند افراد نابالغ در دادگاه اطفال صورت می گیرد. ولی طبق تبصره 1 ماده 26 قانون راجع به مجازات اسلامی طفل در قانون تعریف واحدی ندارد و بر حسب جنسیت تفاوت پیدا می کند نتیجه این تفاوت آن است که مسئولیت جزایی به تبع جنس مشخص می شود و بعبارت دیگر حدود مسئولیت اطفال در حقیقت بیشتر با جنسیت آن ها در ارتباط است تا با سن آن ها[3] تبصره 1: منظور از طفل کسی است که به حد بلوغ شرعی نرسیده باشد. تبصره 2: هرگاه برای تربیت اطفال تنبیه بدنی آنان ضرورت پیدا کند تنبیه باید به میزان و مصلحت باشد. (بنابراین اگر طفل به حد بلوغ شرعی نرسیده باشد چنانچه مرتکب جرمی شود فقط از نظر تأدیب قابل تعزیر می باشد و اگر مرتکب قتل و یا ضرب و جرح شود عاقله منامن طفل است[4]).

 

 

ب: محدوده مسئولیت اطفال چیست

در قانون راجع به مجازات هیچگونه اشاره ای به رشد یا عدم تفکیک صغیر ممیز و غیر ممیز نشده و این مساله نشان می دهد که تهیه کنندگان قانون اصل را بر مسئولیت تام جزایی در دختران دارای 9 سال تمام قمری و پسران واجد، در شرایطی خاص ممکن است به صحت آن مهر باورزد که همان صعوبت مطلب را می رساند مسئولیت کیفری را وقتی می توان به فردی باز کرد که بتوان قابلیت انتساب بزه را بر او باز کرد و قصد و اختیار که در ارتباط با مکانیسم مغز قرار دارند زمره مسائلی نیستند که بتوان در دو فاصله زمانی نسبت به عنوان متغیر رفتار مورد توجه قرار گیرد. و با دو رفتار گوناگون به آنها رفتار شود. نمی توان تحولات ارگانیسم و رشد مغزی را که منبع قصد و اختیار افراد هستند دختر 9 ساله از نظر علمی کامل و در پسر 14 ساله ناقص گرفت و مسئولیت جزایی را بر اولی باز کرد. و از دومی زدود. به هر حال کافی است دختر 9 ساله ای را در نظر آوریم که روی صندلی اتهام به عنوان متهم به قتل نشسته و با چشم های برق آسای خود چشم به قاضی دوخته او را برای قتلی که انجام داده محاکمه و مجازات می کنند برای دخترک کشتن دیگری شاید همان قدر مفهوم داشته باشد که مادرانه عروسکش را کتک می زند یا او را سرزنش می کند[5].

 

ج: مسئولیت کیفری اطفال از نظر قانونی

مهمترین عاملی که از نظر قانون جرائم اطفال و نوجوانان را از نظر بزهکاری بزرگسالان جدا می کند عامل سن است و تعیین شروع بزهکاری با مطالعه نظریات جرم شناسی و هم چنین قوانین کیفری مرتبط است. از نظر قانون از آن جایی که میزان مسئولیت و مجازات مجرم متناسب با درجه فهم و شعور اوست لذا جامعه باید وی را متناسب با همین مقدار شعور و آزادی اراده مجازات نماید و به خاطر این که اطفال بزهکار به علت صغر سن از فهم و شعور کمتر برخوردار هستند لذا قانونگذار بایستی در میزان مجازات آنان به علت همین کمی سن تخفیف قائل شود. ولی اگر قانونگذار یا دادگاه تشخیص دهد که این طفل با داشتن قوه یقین جرمی را انجام داده و فهم و شعور داشته او را مسئول شناخته و به مجازات محکوم می کند و هرگاه تشخیص دهد که طفل بدون قوه یقین جرمی را مرتکب شده در این صورت طفل را فاقد مسئولیت می داند و او را از مجازات معاف می کند.

 

گفتار دوم: محدوده سنی مسئولیت کیفری اطفال

الف: محدوده سنی مسئولیت کیفری اطفال از نظر جرم شناسی

بحث مربوط به سن در جرم شناسی از جمله موضوعاتی است که پیوسته توجه جرم شناسان را به خود معطوف داشته است. گرچه از نظر قانون افراد کمتر از 18 سال تمام نیز تا حدودی مسئولیت دارند و مقررات خاصی در مورد آن ها اعمال می شود. ولی چون عمل بزهکارانه نوع و کیفیت بزه ارتکابی آنان با بزرگسالان متفاوت است لذا در جرم شناسی این افراد به صورت جداگانه مورد بررسی قرار می گیرند و تعیین شروع بزهکاری با مطالعه نظریات جرم شناسی و هم چنین قوانین کیفری مرتبط است و برای سنی که در آن بتوان یک نوجوان را از نظر عقل دارای مسئولیت بدانیم معیاری مشخصی وجود ندارد و آن ها یعنی جرم شناسان معتقد هستند که دوران زندگی اطفال با توجه به رشد جسمی و روانی افراد به دوره های مختلفی تقسیم می شود که در این جا به بعضی از آن ها اشاره خواهد شد و توضیح مختصری داده خواهد شد اولین دوره، دوره طفولیت، دوره دوم، دوره نوجوانی، و دوره سوم دوره جوانی.[6]


این متن فقط قسمتی از بررسی قانون جزایی اطفال می باشد

جهت دریافت کل متن ، لطفا آن را خریداری نمایید



:: برچسب‌ها: بررسی قانون جزایی اطفال , قانون جزایی , اطفال , بررسی قانون جزایی , دانلود بررسی قانون جزایی اطفال , مسئولیت اطفال ,
:: بازدید از این مطلب : 23
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 29 دی 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ice cream
مقدمه برای بحث پیرامون فضای تفریحی و باز ابتدا نیاز به شناخت مفهوم فراغت در فضای شهری داریم فراغت مجموعه‌‌ای از اشتغالهایی است كه فرد كاملاً برای استراحت و رضایت خاطر خود و یا برای تفریح یا به منظور توسعه آگاهی‌‌ها و یا فراگیری غیر انتفاعی و مشاركت اجتماعی داوطلبانه بعد از رهایی از الزام‌‌های شغلی، خانوادگی و اجتماعی به آن می‌‌پردازد
دسته بندی حقوق
بازدید ها 24
فرمت فایل doc
حجم فایل 102 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 28
کاربری فضای تفریحی و باز

فروشنده فایل

کد کاربری 2106
کاربر
 
 

 کاربری فضای تفریحی و باز

مقدمه :

برای بحث پیرامون فضای تفریحی و باز ابتدا نیاز به شناخت مفهوم فراغت در فضای شهری داریم .

فراغت:

 مجموعه‌‌ای از اشتغالهایی است كه فرد كاملاً برای استراحت و رضایت خاطر خود و یا برای تفریح یا به منظور توسعه آگاهی‌‌ها و یا فراگیری غیر انتفاعی و مشاركت اجتماعی داوطلبانه بعد از رهایی از الزام‌‌های شغلی، خانوادگی و اجتماعی به آن می‌‌پردازد.  ( جهاد دانشگاهی ، 1379 )

با توجه به مفهوم جامع فراغت انواع فعالیت های فراغتی به 6 دسته زیر تقسیم میگردد كه شامل طبقه بندی عمومی فعالیت فراغتی و تفریحی است . ) گذرا ن فراغت در خانه  2 ) فعالیت های اجتماعی  3 ) فعالیت های فرهنگی ، آموزشی   4 ) فعالیت های ورزشی  5  ) فعالیت تفریح وگردش  6 ) توریسم و مسافرت ( مهدیزاده ، 1380 )

بخشی از این فعالیت ها در درون شهر و بخشی در بیرون از شهر و قسمتی در درون منزل صورت می گیرد .

فضا های گذران اوقات فراغت شهروندان در شهر نیازمند مدیریت خاص می باشد . كه البته این فضا های شهری شامل فضاهای فرهنگی و فضای سبز نیز می باشند كه همان طور كه دیده می شود بوستان و پارك ها نیز به عنوان فضای تفریحی محسوب می شوند كه در مبحث فضای سبز به آن پرداخته می شود .

فضاهایی كه به طور خاص به فضاهای تفریحی اختصاص دارند و با كاربری های فضای فرهنگی و فضای سبز و فضای ورزشی  مشترك نمی گردندزمین های بازی و تفرجگاه های پیرامون شهری ( فضای باز ) است .

 

 

 

 

 

نقش و وظیفه شهرداری در برنامه ریزی و مدیریت فضای فرهنگی و تفریحی :

بند 6 از ماده 55 قانون شهرداری ها ، وظایف شهرداری را این گونه تعریف می كند :

« تاسیس موسسه های فرهنگی و بهداشتی و تعاونی مانند بنگاه حمایت مادران ، نوانخانه ، پرورشگاه ، درمانگاه ، شیر خوارگاه ، تیمارستان ، كتابخانه ، كلاس های مبارزه با بی سوادی ، كودكستان ، باغ كودكان و امثال آن در حدود اعتبارات مصوب » به عهده شهداری های است   « شهرداری در این قبیل از موارد و همچنین در مورد موزه ها ، خانه های فرهنگی و زندان ، با تصویب انجمن شهر از اراضی و ابنیه متعلق به خود با حفظ مالكیت ، به رایگان و یا با شرایط معین به منظور ساختمان و استفاده به اختیار موسسه های مربوط خواهد گذاشت . » ( سعید نیا ، 1379 )

وظیفه شهرداری در احداث و مدیریت زمینهای بازی :

براساس بند 21 از ماده55 قانون شهرداری ها ، شهرداری موظف به ایجاد باغ كودكان است . یكی از اجزای جدا نشدنی پارك كودكان ، زمین بازی برای كودكان است و این بند به طور ضمنی وظیفه احداث فضای بازی كودكان را بر عهده شهرداری می نهد . ( سعید نیا ، 1379 )

نقش و وظیفه شهرداری در ساماندهی تفرجگاه های پیرامون شهری :

شهرداری ها براساس ماده99 از قانون شهرداری ، می بایست برای حریم شهر ، نقشه طرح جامع شهراسزی تهیه كنند. تفرجگاه های پیرامون شهر چنان مه از نامشان پیداست معمولا در حریم شهر ها قرار می گیرند و شهرداری موظف است براساس طرح های مصوب ، برساخت و ساز محدوده نظارت كند و با تخلفات ساختمانی ( براساس ماد ه 100 ) و تخلف های بهداشتی ( براساس بند 20 ماده 55 ) برخورد قانونی كند . همچنین شهر داری ها در اجرای قوانین مربوط به بهره برداری از منابع طبیعی ، حفاظت از محیط زیست ، احیای اراضی ایران گردی و جهان گردی ، رعایت حریم نهرها و مانند اینها ، با سایر دستگاه های اجرای نظیر سازمان حفاظت از محیط زیست ، سازمان ایران گردی و جهان گردی ، جهاد سازندگی ، تربیت بدنی ، سازمان ملی زمین و مسكن برای حفاظت از منابع طبیعی و بهره برداری مطلوب از تفرجگاه های پیرامون شهرها همكاری می كنند .

 

1 - فضاهای بازی:

بازی در ساده ترین تعریف،فعالیتی است كه توسط كودكان به منظور تفریح و تفنن انجام می گیرد.برخلاف نظریات گذشتگان كه بازی را وسیله ای برای صرف انرژی مازاد بدن می دانستند،كودكان به هنگام بازی بخشی از نیروی فكری و بدنی خود را به كار می گیرند و بازی را قسمتی از زندگی عادی خویش به حساب می اورند.فردریك فروبل«1782ـ1852»ـ مبدع كودكستان معتقد بود:«كودكان بیش از هر چیز از بازیهای خود مطالبی می آموزند».از نظر پیاژه«1896ـ1980»بازی با  تولد كودك آغاز می گردد و تا حدود یازده سالگی ادامه می یابد.به نظر وی،بازی آثار مثبت زیر را در پی دارد:

1ـ رشد مهارتهای حركتی

2ـ  رشد مهارتهای حسی ـ حركتی و هماهنگی آنها

3ـ تقویت حس تعاون و مشاركت و مسئولیت پذیری

4ـ رشد منطقی در پذیرش واقعیتها هنگام شكست یا پیروزی

5ـ بردباری و رعایت نوبت

6ـ درك و رعایت قراردادها

7ـ تمرین نقشهای متفاوت

8 ـ بسط تخیلات سازنده و تقویت خلاقیتها

   افزون بر اینها،بررسیهای منظم تجربی نشان داده است،بازی از لحاظ جسمانی  به تسریع گردش خون،تنظیم عمل دفع مواد زاید بدن و سرعت و كشش صحی عقلانی منجر می شود.از لحاظ عقلانی بازی موجب می شود،كودك از پدیده های محیط خود شناخت صحیحتری كسب كند،بهتر استدلال كند و مسائل را زودتر حل كند.از بعد اجتماعی و عاطفی نیز،قدرت سازماندهی و مدیریت را تقویت كرده،لزوم رعایت سلسله مراتب را به كودك می آموزد. ( سعید نیا ، 1379 )

 

 

 

1ـ1ـ مشخصات انواع فضاهای بازی :

   كودكان در هر گروه سنی،نیازهای تفریحی متفاوتی دارند.بدین سبب زمینهای بازی بر اساس گروههای سنی كودكان و به شرح زیر تقسیم بندی می شود:

الف ـ مشخصات محل بازی گروه سنی 0 ـ 3 ساله

فعالیتها:توپ بازی،بازیهای تخیلی،توجه به شناخت اشیاء،دویدن و قدم زدن«بیشتر به صورت فردی و با نظارت والدین یا مربی».

تجهیزات:كیسه های ماسه،مكان گل بازی،ابزارهای كوچك بازی،وسایل متحرك.

موقعیت:فضای باز یا بسته،چمن كاری شده یا كف سازی شده و بدون پله و زاویه های خطرناك«تجهیزاتی برای نظارت بزرگ سالان باید پیش بینی شود».

حداقل فضا:100 متر مربع«حدود یك متر مربع برای هر كودك».

میزان استفاده:روزانه

فاصله فضای بازی و محل مسكونی:50 متر

ب ـ مشخصات محل بازی گروه سنی 4ـ 6 ساله

فعالیتها:توپ بازی،دویدن،بازیهای تخیلی،دوچرخه سواری و اسكیت به صورت جمعی یا فردی با نظارت یك راهنما.

تجهیزات:وسایل بازی مستقر در زمینی پر از ماسه،ایجاد زمینی محكم برای نقاشی و بازی اسكیت،پناهگاهی برای بر پا كردن چادر.

موقعیت:در فضای باز یا بسته،چمن كاری شده یا كف سازی شده،بدون پله و زاویه های خطرناك.

حداقل فضا:400 متر مربع برای استفاده حدود 200 كودك در زمان واحد«حدود 2 متر مربع هر كودك».

میزان استفاده:روزانه

فاصله فضای بازی و محل مسكونی:100 تا 150 متر.

پ ـ مشخصات محل بازی گروه سنی 7ـ11 ساله

فعالیتها:دوچرخه سواری،توپ بازی،ژیمناستیك و بازیهای آزاد در زمینهای چمن و یا كف سازی شده.

تجهیزات:مسیرهای بازی ورزشی،بازیهای ساختمانی،در صورت امكان پیست دوچرخه و اسكیت،كارگاههایی برای پرورش خلاقیتهای هنری.

موقعیت:در فضای باز،چمن كاری شده یا دارای كف سازی.

حداقل فضا:600 متر مربع برای استفاده حدود 200 كودك در زمان واحد«3 متر مربع برای هر كودك».

میزان استفاده:روزانه

فاصله فضای بازی و محل مسكونی:200 تا 300 متر.

ت ـ مشخصات محل بازی گروه سنی 12ـ15 ساله

فعالیتها:دوچرخه سواری،ژیمناستیك،و بازیهای آزاد در زمینهای چمن و یا كف سازی شده«والیبال،فوتبال،بسكتبال و»و فعالیتهای ماجراجویانه و خلاقانه.

تجهیزات:زمینهای ورزشی،زمین ماجراجویی،كارگاههای هنری.

موقعیت:در فضای باز،چمن كاری شده یا دارای كف سازی.

حداقل فضا:800متر مربع برای حدود 160 نوجوان«5 متر مربع برای هر نوجوان»میزان استفاده:روزانه.

فاصله فضای بازی و محل مسكونی:500 تا 800 متر. (مهندسین مشاورآمایش محیط ، 1373 )

 

2-1 - طبقه بندی زمینهای بازی :

   تفكیك مشخصات محل بازی گروههای سنی متفاوت لزوما به مفهوم ایجاد فضاهای بازی مجزا نیست و هر جا كه امكان داشته باشد،كودكان و نوجوانان ـ با سنین متفاوت ـ باید بتوانند در یك مكان بازی كنند.افزون بر این،در بیشتر مواقع تكامل علاقه به بازیهای گوناگون،با تكامل روانی گروههای سنی مطابقت ندارد.چرا كه یك پسر بچه بزرگتر نتواند دوباره در گودال شن بچه های كوچكتر مشغول بازی شود؟آیا به این دلیل كه او دیگر بزرگ شده است؟اگر بازیهایی كه ما بزرگ سالان برای یك گروه سنی نامناسب می دانیم،در تعدل درونی كودك نقشی ارزشمند و ضروری دارد،توصیه می شود،برنامه ریزان حتی المقدور زمین بازی را طوری مكان یابی و طراحی كنند كه محل و نوع بازی گروههای سنی متفاوت باشد.این محلهای مجزا باید درون یك مجموعه قرار گیرند و زمین بازی برای استفاده همه گروههای سنی كودكان طراحی شود.در مواردی كه امكان چنین برنامه ریزیهایی وجود نداشته باشد؛فضاهای بازی گروههای سنی متفاوت،به سه نوع زمین بازی تفكیك می شود:

1ـ زمین بازی كودكان خردسال«0 ـ 6 ساله»كه مقیاس عمل آن واحد همسایگی است.

2ـ زمین بازی برای همه گروههای سنی كودكان«0 ـ 15 ساله»كه در آن جا بچه های خردسال در كنار بچه های بزرگتر و نوجوانان به بازی می پردازند و مقیاس عمل آن محله یا ناحیه شهری است.

3 ـ فضای بزرگ بازی كه مركزی تفریحی برای كودكان،نوجوانان و حتی بزرگ سالان به شمار می رود.به این نوع زمینهای بازی،گاهی شهربازی نیز گفته می شود.شهربازی،مجتمعی است كه همه اعضای خانواده می توانند مطابق با علایقی كه دارند به بازی یا تفریح در آن جا بپردازند.حوزه نفوذ این فضا،وابسته به اندازه و امكانات ناحیه،منطقه و یا حتی شهر است.

   بعد از جنگ جهانی دوم كه طراحان شهری به زمینهای بازی توجه بیشتری كردند،وسایل جدیدی جای گزین وسایل قدیمی بازی شد و بدین ترتیب،پایه های اولیه شهربازی،به مفهومی كه امروز می شناسیم؛نهاده شد.از جمله اولین شهرهای بازی می توان به شهربازی منطقه جانسون هاوسز در نیویورك اشاره كرد كه در سال 1947 پدید آمد.این زمینهای بازی جدید،افزون بر این كه فعالیتها تفریحی جدیدی را معرفی می كردند،باعث می شدند كه مناظر جدیدی نیز در شهر بوجود آید.یكی از كاركردهای دیگر شهر بازیهایی كه خوب طراحی شده بودند،زیباسازی شهر و تنوع بخشی به فضای یكنواخت شهری بود. ( سعید نیا ، 1379 )

   «این مركزهای تفریحی می توانند موجب همبستگی میان والدین و بچه ها شوند.اغلب گفته می شود،بیگانگی میان والدین و بچه ها در موارد بسیاری ناشی از شتاب و سرعت زمانه ما می باشد.والدین در وضعیتی قرار ندارند كه وقتی را به بچه های خود اختصاص دهند.این پدیده بیگانگی می تواند ناشی از عدم امكان دخالت فعال والدین در زندگی بچه هایشان بجز در چارچوب خانه باشد.والدین با مشاركت در بازی بچه ها امكانات تازه ای برای همدلی و مصاحبت با فرزندان خود پیدا می كنند و بر رشد جسمی و روانی آناه تأثیر می گذارند.»

   اگر چه كاركرد اصلی همه شهر بازیها ـ ایجاد فضایی مناسب برای بازی و تفریح تمام اعضای خانوار است،اما اندازه و شعاع عمل آنها متغیر است.از آن دسته شهربازی كه در مقیاس منطقه عمل می كنند تا شهر بازی بین المللی«مانند سرزمین دیسنی یا پارك اروپا كه پذیرای گردشگرانی از تمام جهان هستند»را در بر می گیرد.به همین دلیل ضابطه یا استانداردهای معین برای برنامه ریزی و طراحی شهرهای بازی وجود ندارد. ( سعید نیا ، 1379 )

این متن فقط قسمتی از کاربری فضای تفریحی و باز می باشد

جهت دریافت کل متن ، لطفا آن را خریداری نمایید



:: برچسب‌ها: کاربری فضای تفریحی و باز , تمرین نقشهای متفاوت , توپ بازی ,
:: بازدید از این مطلب : 18
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 29 دی 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ice cream
مقدمه آنچه در این تحقیق مورد بررسی قرار گرفته است، معاملات كالی به كالی می‌باشد با اینكه این معامله در واقع به سابقه تاریخی خود تكیه دارد و از منبع سرشار فقه نشأت گرفته است اما آنچه كه در دنیای امروز به دشواری می توان آن را نادیده گرفت پویایی و تحول قانون حتی در مجموعه فقهی آن می باشد فقه اساساً پویا خلق شده است و اجتهاد نیز باید متحول باشد
دسته بندی حقوق
بازدید ها 24
فرمت فایل doc
حجم فایل 49 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 74
معاملات کالی به کالی در تجارت بین الملل

فروشنده فایل

کد کاربری 2106
کاربر
 
 

 معاملات کالی به کالی در تجارت بین الملل

مقدمه:

آنچه در این تحقیق مورد بررسی قرار گرفته است، معاملات كالی به كالی می‌باشد. با اینكه این معامله در واقع به سابقه تاریخی خود تكیه دارد و از منبع سرشار فقه نشأت گرفته است. اما آنچه كه در دنیای امروز به دشواری می توان آن را نادیده گرفت پویایی و  تحول قانون حتی در مجموعه فقهی آن می باشد.

فقه اساساً پویا خلق شده است و اجتهاد نیز باید متحول باشد و از این روست كه فقیه نیز در محدوده فقه سنتی و قدیم محصور نشده است و می تواند در پی راه‌حلی باشد كه از احترام قانونگذار كاسته نشود و مانع پیشرفت حقوق نیز نشده، رعایت عدالت هم بشود.

آنچه در نزد فقها در مورد این معامله مشهور است نظریه بطلان این گونه معاملات است و مبنای استدلال ایشان غرری بودن این معاملات و نهی آن در نزد رسول خداست و یا استناد به روایت ابی‌طلحه ابن زید است كه بیان داشته‌اند؛ قال رسول الله «لا یباع الدین بالدین» و اكثر قریب به اتفاق فقها بدون بیان استدلالی در این مورد نظر به بطلان بیع دین به دین داشته‌اند و اما گروهی بیع دین به دین را از بیع كالی به كالی مجزا ساخته‌اند؛ بدین صورت كه بیع دین به دین مصداق بیعی است كه ثمن و بیع قبل از عقد بیع به صورت دین و در ذمه باشد نه اینكه بعد از عقد بواسطه بیع به صورت دین درآید.

از طرفی ما در این مسأله با سكوت قانونگذار مواجه می‌شویم، در حالی كه ظاهراً در مقام بیان نیز بوده‌اند، چنانكه در ماده 341 قانون مدنی اشعار می دارد؛

«بیع ممكن است مطلق باشد یا مشروط و نیز ممكن است كه برای تسلیم تمام یا قسمتی از مبیع یا برای تأدیه تمام یا قسمتی از ثمن اجلی قرار داده شود.»

در ثانی ما در مورد ابهام و سكوت قانونگذار اصل صحت قراردادها و ماده 10 قانون مدنی را داریم، در كنار ماده 223 كه بیان می دارد:

«هر معامله كه واقع شده باشد، محمول بر صحت است مگر اینكه فساد آن معلوم شود.»

و با در نظر گرفتن شیاع چنین معاملاتی در عرف، نشانه آن است كه قانونگذار نمی‌خواسته مشكلاتی در دادوستدهای بازرگانی بوجود آورد.

علاوه بر مطالبی كه در قانون وفقه جستجو شد در روابط معاملاتی بین‌المللی ما با صحت و اعتبار معاملات در حد وسیعی مواجه هستیم تا عدم صحت، چرا كه اساساً قراردادهای بین‌المللی خود را مقید به قوانین داخلی محدود كشورها نمی‌كنند.

چنانچه در این تحقیق با نمونه‌هایی از قراردادی عملی در سطح بین‌المللی برخورد می كنیم كه ساختمان حقوقی شبیه به معاملات كالی به كالی دارند و نه تنها اعتبار آنها قطعی و مسلم است حتی مجمع‌های بین‌المللی نیز بر اساس آنها عمل می نمایند.

این تحقیق شامل یك قسمت كلی است به نام كلیات كه به بررسی كلی راجع به مفاهیم معامله كالی به كالی در سطح بین‌المللی پرداخته و شامل دو بخش است كه بخش اول شامل بررسی فقهی و قانونی راجع به این مسئله است و بعد در قسمت دوم به بررسی آن در سطح بین‌المللی می پردازیم البته لازم به ذكر است، گرچه مفهوم این معامله دقیقاً با هیچ كدام از ساختارهای حقوقی در جامعه بین‌المللی تطابق ندارد ولی مانندهای فراوانی دارد كه قابل بررسی و تطبیق است.

كلیات: مفهوم معامله كالی به كالی در تجارت بین‌المللی

اول: مفهوم معامله و بررسی بیع به عنوان یكی از مصادیق بارز آن

معامله كلمه‌ای است كه در قوانین و نوشته‌های حقوقدانان ما به عنوان واژه مترادف «عقد» و «قرارداد» به كار رفته، گرچه برخی از حقوقدانان بین عقد و قرارداد تمایز قائلند، البته مواد 183 به بعد قانون مدنی با این تعبیر مخالف است.[1]

همچنین ماده 184 قانون مدنی بیان می دارد: «عقود و معاملات به اقسام ذیل منقسم می شوند...».

در عبارت ماده بالا كلمه «معاملات» مرادف همان عقود است، در فقه و اصول «معامله» در قبال «عبادات» است و عبادت را عملی می دانند، كه محتاج به قصد قربت است و در نتیجه «معامله عملی خواهد بود كه محتاج به قصد قربت نباشد. معامله به این معنا شامل «عقود و ایقاعات و ضمانات» نیز می شود كه در این صورت معامله در فقه، معنایی وسیع‌تر از معامله در اصطلاح حقوقی پیدا می كند. در اصطلاح حقوقی معامله با عقد فرقی ندارد.

برخی از حقوقدانان معتقدند كه معامله مرادف با عقد است با این تفاوت كه چهره و رنگ اقتصادی دارد و بعضی دیگر قائلند كه «معامله» در معنای اخص به هر نوع رابطه حقوقی كه موضوعش امور مالی باشد اطلاق می شود.

با توجه به مطالب یاد شده، مقصود ما از معامله در اینجا «عقد» یا «قراردادی» است كه برای دو طرف ایجاد تعهد كند و به طور عمده برای انتقال اموال و در نتیجه انتقال مالكیت، منعقد شده و چهره اقتصادی داشته باشد كه در این راستا ما «عقد بیع» كه مهمترین عقد معوض می باشد را مورد كنكاش و تجزیه و تحلیل قرار می دهیم و مفهوم معامله كالی به كالی را بررسی خواهیم كرد.

بیع نیز، به خرید و فروش اطلاق می‌گردد و از مشتقات آن واژه بیعت و مبایعه به معنی هم پیمان شدن است كه در آیات فراوان آمده است. در مورد تجارت و بیع، گروهی از مفسران گفته اند تجارت كسب مستمر است ولی بیع، دادوستد موقتی و محدود است،[2] اما نهایتاً باید گفت این دو را می توان، تحت یك عنوان مورد بررسی قرار داد.

دوم مفهوم معامله تجاری بین‌المللی

از آنجا كه قراردادهای تجاری اساس روابط بازرگانی بین‌المللی را تشكیل می دهند، اصولاً قراردادهای تجاری خصلتهای سوای از ویژگی‌های قراردادهای داخلی دارند. اولاً: طبیعت روابط تجاری ایجاب می‌كند كه طرفین در تنظیم روابط موردنظر از ا ختیار نسبتاً كاملی برخوردار بوده و با اعمال اصل حاكمیت اراده، منظور خود را تأمین نمایند و ثانیاً: برای متعاملین بعضاً، لازم می شود كه روابط معاملی خود را از حاكمیت مقررات تفسیری قانون صلاحیتدار رهایی بخشند و قیود و شرایطی سوای موارد مطروحه در قانون حاكم بر روابط تجاری ایجاد شده قائل شوند.

اگر بخواهیم قرارداد بین‌المللی را در یك عبارت خلاصه تعریف نماییم: «عبارت است از عقدی كه جهت خرید یا هر نوع تعهد دیگری در مورد انتقال كالا و یا خدمات و غیره بین دو یا چند شخص حقیقی یا حقوقی و یا سازمان دولتی در كشورهای مختلف منعقد می شود.» بنابراین موضوع قراردادهای بین‌المللی در تحلیل صحیح‌تر، عقود و معاملاتی است كه تابع مقررات حقوق مدنی می شود.

سوم مفهوم معامله كالی به كالی

معامله كالی به كالی در واقع به معامله‌ای گفته می شود كه تأدیه مبیع و ثمن هر دو مدت‌دار باشد؛ در واقع می توان گفت «تركیبی است از معامله نسیه و سلم و سلف» و یا به عبارتی دیگر عبارت است از بیعی كه مبیع و ثمن آن كلی فی الذمه می باشد و برای تسلیم مبیع و همچنین تأدیه ثمن موعدی مقرر شده باشد. در این مورد هم فرقی نمی‌كند كه موعد مزبور كوتاه باشد یا دراز.

بخش اول: معاملات كالی به كالی در فقه و قانون مدنی

از آنجا كه در بسیاری موارد، پیشینه تاریخی مواد قانون مدنی ما در فقه است لذا برای بررسی دقیق و اصولی یك موضوع در قانون مدتی لازم است، ابتدا سابقه فقهی آن بررسی شود و پس از باز كردن مسند و ریشه‌یابی آن در فقه به چگونگی آن در قانون مدنی پرداخته شود.

فصل اول چگونگی معاملات كالی به كالی در فقه و قانون مدنی

چنانچه كه فقها در كتب فقهی خود بیان داشته‌اند، معامله را به اعتبار موعد تسلیم بیع و تأدیه ثمن بر چهار قسم دانسته‌اند:

یك – بیع نقد: و آن عبارت است از بیعی كه موعدی برای تسلیم مبیع و تأدیه ثمن در عقد قرار داده نشده باشد و در مورد اینكه مبیع عین خارجی باشد یا هر دو كلی تفاوتی در مسئله ندارد و به اعتبار اینكه ثمن باید نقد پرداخت شود، حال چه كلی و چه عین معین آن را نقد خوانده‌اند.

دو – بیع سلف یا سلم – و آن عبارت است از بیعی كه مبیع آن كلی و در ذمه است و برای تسلیم آن موعدی در عقد مقرر شده باشد. در بیع مزبور ثمن می‌تواند عین خارجی و یا كلی باشد ولی آنچه فقها بر آن تأكید داشته‌اند این است كه ثمن باید در مجلس عقد قبض شود یعنی به بایع تأدیه گردد.

سه – بیع نسیه: و آن عبارت است از بیعی كه ثمن آن كلی و برای تأدیه آن مدتی معین شده باشد، در بیع نسیه ممكن است مبیع عین شخصی باشد و می تواند كلی فی الذمه باشد ولی در صورتی كه كلی فی‌الذمه باشد برای تسلیم آن مدت معین نشود.[3]

چهار – بیع كالی به كالی – و آن عبارت است از بیعی كه مبیع و ثمن آن كلی فی الذمه می باشد و برای تسلیم مبیع و همچنین تأدیه ثمن موعدی مقرر شده باشد.

گفتار اول تاریخچه بیع كالی به كالی در فقه و قانون مدنی

اصولاً بیع كالی به كالی در فقه شیعه ذكر نشده است، چرا كه در منابع حدیثی كه از آن نهی گردیده است به بیع دین به دین اشاره شده است و به نظر می رسد بر این اساس نیز فقها در كتب خود كمتر به این عنوان پرداخته‌اند و در موارد اندكی هم كه در فقه شیعه بیان شده است از كتب اهل سنت به كتب شیعه انتقال یافته است و بیشتر فقهای سنی در این مطلبی بیان داشته‌اند تا فقهای شیعه.

به طور كلی ما در مورد بیع كالی به كالی ناگزیر هستیم كه به مبحث بیع سلم و سلف در فقه مراجعه كنیم چرا كه در آن قسمت با توضیحات بیشتری برخورد می كنیم. چنانچه در بیان شرایط صحت بیع سلم و سلف بیان شده است كه باید قبض در مجلس عقد صورت گیرد والا این بیع، بیع كالی به كالی است و به جهت نهی نبی باطل است و دلایل دیگری كه با بررسی دقیق متون به این نظر شایع می رسیم، كه عقود عینی «عقدی است كه برای تشكیل یا اعتبار آن تسلیم مورد معامله (قبض و اقباض) ضروری است.»[4] و چون بیع سلم نیز جزء عقود عینی است لذا برای صحت و تكمیل آن نیازمند به قبض هستیم.

مبحث اول: بیع سلم و چگونگی آن در قانون مدنی و ارتباط آن با معامله كالی به كالی

ابتدا به ذكر این نكته می پردازیم كه موجل بودن بیع كلی فی الذمه باعث می شود كه بیع از ماهیت ویژه‌ای برخوردار باشد به همین لحاظ مطالب زیر، در مورد این بیع مصداق می یابد:

الف: ویژگی‌های بیع كلی فی الذمه در صورت موجل بودن آن

1- هر گاه تسلیم مبیع موجل و مبیع كلی فی الذمه باشد این نوع بیع را بیع سلف یا سلم گویند.

2- مسلم فیه نیز (مبیع) غالباً در زمان حلول اجل وجود داشته باشد.[5]

3- ثمن قبل از تفرق به قبض بایع درآید، لازم به توضیح است گرچه قانون مدنی قبض را در بیع سلم و سلف شرط صحت آن قرار نداده است ولی دسته‌ای از حقوقدانان با تمسك به نظر بعضی از فقها و ماده 364 قانون مدنی، بیع صرف را به عنوان مثال در مورد بیعی كه قبض شرط صحت در آن است بیان كرده و بیع سلم و سلف را نیز مصداقی از این نوع بیع دانسته و عقد سلم را بدون قبض در مجلس عقد تشكیل شده نمی‌دانند.

در مقابل بعضی از حقوقدانان بیان داشته اند كه مقررات قانون مدنی دلالت بر بطلان بیع سلم و سلف در صورت عدم قبض فی‌المجلس ندارد و پیرو آن نیز بیع كالی به كالی صحیح است و به طور خلاصه به سه دلیل تمسك جسته‌اند.

1- ماده 10 قانون مدنی

2- اصل صحت، ماده 223 قانون مدنی

3- سكوت قانونگذار در مقام بیان

شاید تنها قرینه‌ای كه در قانون مدنی بر بطلان بیع كالی به كالی می‌توان یافت «یا» مذكور در این عبارت ماده 341 است كه بیان می‌دارد: «... ممكن است برای تسلیم قسمتی از مبیع یا برای تأدیه تمام یا قسمتی از ثمن اجلی قرار داده شود.» زیرا اگر «یا» مزبور یا مانع‌الجمع تلقی شود مفاد عبارت مرقوم این خواهد شد كه یا تسلیم مبیع می‌تواند موجل باشد و یا تأدیه ثمن ولی هر دو نمی تواند موجل باشد، كه البته چنین برداشتی از ماده مزبور دور از ذهن و مشكل به نظر می رسد.

مبحث دوم بررسی ماهیت قبض در بیع سلم و سلف:

الف در تعریف و ماهیت و شرایط قبض

1) معنا و مفهوم قبض

واژه قبض لغتی عربی است كه در لسان شرع (قرآن و معصومین) و مقررات موضوعه و حقوق ما آمده است و منشاء احكام و آثاری در روابط حقوقی افراد است.

اول: مفهوم لغوی قبض – در لغت به معنای گرفتن با دست، با همه كف دست. «قبض الید علی الشیء»

دوم – مفهوم فقهی قبض – امام خمینی (ره) در تألیف خود كتاب‌البیع[6] در این زمینه چنین می فرمایند: هر جا كه در معاملات و ابواب فقهی صحبت از قبض شده منظور مراد معنی حقیقی و لغوی آن است.

سوم – مفهوم عرفی قبض – قانونگذار در تعریف و تحقق مفهوم قبض در ماده 367 قانون مدنی نظر به همان معنای عرفی داشته و قبض را استیلاء مشتری بر مبیع دانسته است، زیرا كه قانونگذاران در معاملات علی‌القاعده ماهیت را از عرف می گیرند.

2) زمان اعتبار قبض

قبض در بعضی عقود، (همچنین قبض در حق انتفاع) وقف، هبه و صرف، شرط صحت عقد می باشد و انتقال مالكیت از آن زمان تحقق پیدا می نماید. منتها نكته‌ای كه باید یادآور شد این است كه در فقه امامیه[7] قبض باید در مجلس عقد پیش از جدایی طرفین انجام شود و در حكم مجلس عقد است «اصطحاب در مشیء» بدین معنا كه اگر در مجلس عقد ثقابض صورت نگرفت و قبل از قبض متعاقدان یا وكلاء آنان كه عقد را منعقد ساخته اند مجلس را ترك كردند با هم مصاحبت و همراه باشند تا قبض واقع شود یا مشتری به آنچه در ذمه بایع ثابت می شود راضی باشد (كه در این معنایش مقبوض بودن مافی‌الذمه است).

با این توضیح، تعیین اجل برای تسلیم مبیع و جدا شدن خریدار و فروشنده پیش از قبض، بیع صرف را باطل می كند ولی قانون مدنی ان قید را بر ماده 364 نیفزوده و قبض را به طور مطلق شرط درستی عقد دانسته است. بعضی گفته‌اند،[8] حتی می توان از لحن این ماده استنباط كرد كه تسلیم مبیع ممكن است مدتها پس از عقد انجام شود زیرا در پایان ماده آمده است كه: «انتقال از حین حصول شرط است نه حین وقوع عقد.»

ب اثر قبض در بیع سلف و سلم

1) آیا قبض شرط صحت بیع سلم است؟

اول – نظر دسته اول از فقها در این مورد:

در فقه دسته‌ای از فقها بدون اینكه وارد این بحث شوند صرفاً بیع سلف را جایز شمرده‌اند و در مورد شرایط آن و قبض بحثی به میان نیاورده‌اند.

دوم نظر دسته دوم از فقها در این مورد:

اما دسته‌ای دیگر، به شرط لزوم قبض ثمن در بیع سلم اشاره و حتی نسبت به آن ادعای اجماع می كنند. به نمونه‌ای از آن می پردازیم.[9] «از شرایط صحت سلم آن است كه ثمن (سرمایه) پیش از جدا شدن خریدار و فروشنده قبض شود و ابوحنیفه و شافعی نیز همین را گفته‌اند، مالك می‌گوید: اگر فروشنده و خریدار پیش از قبض ثمن از یكدیگر جدا شوند و تأخیر قبض را هم شرط نكرده باشند این جایز خواهد بود اگر هیچ زمان آن را قبض نكند، اما اگر تأخیر قبض را شرط كرده باشد، پس اگر آن یك یا دو روز باشد، جایز است و اگر بیشتر باشد جایز نیست. دلیل ما اجماع است، بر اینكه هر زمان ثمن قبض شد عقد صحیح است و دلیلی بر صحت آن قبل از قبض ثمن نداریم. پس آنچه گفتیم معتبر است.»

سوم نظر دسته سوم از فقها در این مورد

و عده‌ای در این مورد حتی ادعای اجماع می كنند كه هر زمان ثمن قبض شد، عقد صحیح است و اما آنچه كه عمده دلیل و استدلال فقها در این مورد است؛ بطلان بیع سلم به جهت عدم قبض و منتهی شدن به بیع كالی به كالی و غرر می باشد، علامه حلی ششمین شرط از شرایط صحت بیع سلم را «قبض در مجلس عقد» بیان می كند و «عدم قبض» را موجب بطلان می داند كه مستند گفته خود را اجماع فقها و همچنین تحقق عنوان بیع كالی به كالی و غرری بودن معامله قرار می دهد.

 


این متن فقط قسمتی از معاملات کالی به کالی در تجارت بین الملل می باشد

جهت دریافت کل متن ، لطفا آن را خریداری نمایید

 



:: برچسب‌ها: معاملات کالی به کالی در تجارت بین الملل , قانون مدنی , تجارت بین الملل , معاملات , كالی به كالی , فقه , دانلود معاملات کالی به کالی در تجارت بین الملل ,
:: بازدید از این مطلب : 43
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 29 دی 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ice cream
چكیده بر اساس اصل 57 قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران، سه قوه مقننه، مجریه و قضائیه، قواى حاكم در جمهورى اسلامى ایران هستند كه البته زیر نظر ولایت مطلقه امر و امامت امت و مستقل از یكدیگر مى‏باشند در این نوشتار نگاهى داریم به «قوه مقننه» در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران و اختیارات و وظایف این قوّه را بررسى خواهیم كرد بر اساس اصل 57 قانون اساس
دسته بندی حقوق
بازدید ها 28
فرمت فایل doc
حجم فایل 14 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 12
قوه مقننه در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران

فروشنده فایل

کد کاربری 2106
کاربر
 
 

قوه مقننه در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران

چكیده:
بر اساس اصل 57 قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران، سه قوه مقننه، مجریه و قضائیه، قواى حاكم در جمهورى اسلامى ایران هستند كه البته زیر نظر ولایت مطلقه امر و امامت امت و مستقل از یكدیگر مى‏باشند. در این نوشتار نگاهى داریم به «قوه مقننه» در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران و اختیارات و وظایف این قوّه را بررسى خواهیم كرد.

بر اساس اصل 57 قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران، «قواى حاكم در جمهورى اسلامى ایران عبارتند از: قوه مقننه، قوه مجریه و قوه قضائیه كه زیر نظر ولایت مطلقه امر و امامت امت، بر طبق اصول آینده این قانون اعمال مى‏گردند. این قوا مستقل از یكدیگرند.»

بر اساس اصل 58 قانون اساسى، «اعمال قوه مقننه از طریق مجلس شوراى اسلامى است كه اعضاى آن را نمایندگان منتخب مردم تشكیل مى‏دهند.»

فصل ششم قانون اساسى، مربوط به قوه مقننه و مجلس است. مجلس، مهمترین ركن تصمیم‏گیرى در جمهورى اسلامى ایران است.

بر اساس اصل 59، طریقه دیگرى نیز براى اعمال قوه مقننه وجود دارد. در این اصل آمده است: «در مسایل بسیار مهم اقتصادى، سیاسى، اجتماعى و فرهنگى، ممكن است اعمال قوه مقننه از راه همه‏پرسى و مراجعه مستقیم به آراى مردم صورت گیرد. درخواست مراجعه به آراى عمومى باید به تصویب دوسوم مجموع نمایندگان مجلس برسد.»
بر اساس قانون همه‏پرسى: «همه‏پرسى، به پیشنهاد رئیس جمهورى یا یكصد نفر از نمایندگان مجلس شوراى اسلامى و تصویب 32 مجموع نمایندگان صورت خواهد گرفت.»(2)

«این مصوبه، همانند سایر مصوبات باید به شوراى نگهبان براى اظهارنظر فرستاده شود.»(3)

«نظارت بر همه‏پرسى به عهده شوراى نگهبان است.»(4)

در ارتباط با اصل 58 (اعمال قوه مقننه از طریق مجلس) دو نكته قابل ذكر است:

1- هرچند امر قانونگذارى در جمهورى اسلامى ایران از طریق مجلس است، اما معنایش این نیست كه مصوبات مجلس به تنهایى داراى اعتبار است و براى رسمیت و قانونیت یافتن آنها نیازى به تأیید هیچ مركز و نهادى نیست. بنابراین، اگر بر اساس اصل 72، 91، 94 و 112، براى قانونى شدن مصوبات مجلس، نظر تأییدى شوراى نگهبانى و در پاره‏اى از موارد، مجمع تشخیص مصلحت نظام لازم شمرده شده است، منافاتى با اصل مزبور (58) ندارد.
2- مرجع قانونگذارى بودن مجلس، منافاتى با محدود بودن حق قانونگذارى آن ندارد. به تعبیر دیگر، هرچند مجلس، حق قانونگذارى دارد، اما بر اساس قانون اساسى، در برخى از زمینه‏ها حق قانونگذارى ندارد. در اصل 71 آمده است: «مجلس شوراى اسلامى در عموم مسائل در حدود مقرر در قانون اساسى مى‏تواند قانون وضع كند».
حق قانونگذارى مجلس از دو جهت محدود است؛ یكى این‏كه نمى‏تواند قوانینى وضع كند كه با اصول و احكام مذهب رسمى كشور یا قانون اساسى مغایرت داشته باشد.(5) دیگر این‏كه سیاست‏گذارى و برنامه‏ریزى در پاره‏اى از زمینه‏ها، بر اساس قانون اساسى، به نهادهاى خاصى واگذار شده است؛ به برخى از این موارد، اشاره مى‏شود:

الف) بر اساس بند 1 اصل 110، تعیین سیاستهاى كلى نظام جمهورى اسلامى ایران، از وظایف و اختیارات مقام رهبرى قلمداد شده است و نیز بر اساس بند 7 و 8 همین اصل، تصمیم‏گیرى در زمینه حل اختلاف و تنظیم روابط قواى سه‏گانه و نیز حل معضلات نظام، جزء وظایف و اختیارات مقام رهبرى به حساب آمده است. بنابراین، در این موارد، مجلس حق قانونگذارى ندارد و رأى و نظر مقام رهبرى بر همگان - حتى بر مجلس شوراى اسلامى - نافذ و الزامى است.

ب) در اصل 108 چنین آمده است:

«قانون مربوط به تعداد و شرایط خبرگان، كیفیت انتخاب آنها و آیین‏نامه داخلى جلسات آنان براى نخستین دوره باید به وسیله فقهاى اولین شوراى نگهبان تهیه و بااكثریت آراى آنان تصویب شود و به تصویب نهایى رهبر انقلاب برسد. از آن پس، هرگونه تغییر و تجدیدنظر در این قانون و تصویب سایر مقررات مربوط به وظایف خبرگان، در صلاحیت خود آنان است.» بنابراین، مجلس نمى‏تواند در این موارد قانونگذارى كند.

ج) در ذیل اصل 112 آمده است: «مقررات مربوط به مجمع (مجمع تشخیص مصلحت نظام) توسط خود اعضا تهیه و تصویب و به تأیید مقام رهبرى خواهد رسید.» بنابراین، مجلس نمى‏تواند در ارتباط با مقررات مجمع تشخیص مصلحت نظام، قانونگذارى كند.

د) بر اساس اصل 176 قانون اساسى، تعیین سیاستهاى دفاعى - امنیتى كشور، در محدوده سیاستهاى كلى تعیین‏شده از طرف مقام رهبرى و هماهنگ نمودن فعالیتهاى سیاسى، اطلاعاتى، اجتماعى، فرهنگى و اقتصادى در ارتباط با تدابیر كلى دفاعى - امنیتى و بهره‏گیرى از امكانات مادى و معنوى كشور براى مقابله با تهدیدهاى داخلى و خارجى، از وظایف و اختیارات شوراى عالى امنیت ملى كشور است كه پس از تصویب از جانب این شورا و تأیید آنها از جانب مقام رهبرى، بر همگان - حتى بر نمایندگان مجلس - الزامى است. 

این متن فقط قسمتی از قوه مقننه در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران می باشد

جهت دریافت کل متن ، لطفا آن را خریداری نمایید



:: برچسب‌ها: قوه مقننه در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران , دانلود قوه مقننه در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران , مصوبات مجلس , امنیتى كشور , قانون اساسى , قوه مقننه ,
:: بازدید از این مطلب : 30
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 29 دی 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ice cream
قوه مجریه و قضاییه اصل تفكیك قوا به عنوان بهترین شیوه در تشكیلات نظامهای سیاسى معاصر پذیرفته شده است و بر اساس آن وظایف و اختیارات حكومت در سه اركان و تشكیلات سیاسى (« قانون گذارى » و «اجرایی» و «قضایی») تقسیم بندى و قدرت و حاكمیت دولت از كانال این سه قوه اعمال گردیده است هدف از نظام سه قوه‏اى در تشكیلات حكومت، ایجاد تعادل و توازن قوا و جلوگیر
دسته بندی حقوق
بازدید ها 24
فرمت فایل doc
حجم فایل 65 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 19
قوه مجریه و قضاییه جمهوری اسلامی ایران

فروشنده فایل

کد کاربری 2106
کاربر
 
 

 قوه مجریه و قضاییه جمهوری اسلامی ایران

قوه مجریه و قضاییه

 اصل تفكیك قوا به عنوان بهترین شیوه در تشكیلات نظامهای سیاسى معاصر پذیرفته شده است و بر اساس آن وظایف و اختیارات حكومت در سه اركان و تشكیلات سیاسى (« قانون گذارى » و «اجرایی» و «قضایی») تقسیم بندى و قدرت و حاكمیت دولت از كانال این سه قوه اعمال گردیده است. هدف از نظام سه قوه‏اى در تشكیلات حكومت، ایجاد تعادل و توازن قوا و جلوگیرى از تمركز قدرت و فراهم آوردن زمینه اعمال همه اختیارات و اقتدارات دولت  بوده است. اكنون با توجه به این شیوه مقبول جهان معاصر سؤالى كه مطرح مى‏شود این است كه در نظام سیاسى اسلام تشكیلات حكومت اسلامى بر پایه چه نوع قوا و بر اساس چه نوع ارتباط خاص فیمابین خواهد بود؟ در پاسخ به این سؤال مى‏توان شیوه‏هایی را كه قابل پیش بینى و یا حداقل محتمل است به این ترتیب مطرح نمود:

1- با توجه به اختیاراتى كه فقیه و قاضى جامع الشرایط در نظام اسلامى  دارد و تشخیص و اعلام قانون بر عهده فقیه جامع الشرایط بوده و قضاوت حق اختصاصى وى شناخته شده است، قوه مقننه و قوه قضاییه را مركب از فقهاى واجد شرایط و منتخب مردم و یا منتخب خبرگان منتخب مردم دانست، و قوه مجریه را با انتخابات عمومى در اختیار منتخب مردم (اعم از فقیه و غیر فقیه) قرار داد كه زیر نظر فقیه منتخب فقهاى قوه مقننه و یا با نظارت فقیه منتخب فقهاى دو قوه مقننه و قضاییه و یا با نظارت فقیه منتخب خبرگان، وظایف قوه مجریه را انجام دهد. در این طرح با مشاركت فقها در دو قوه مقننه و قضاییه و نظارت فقیه بر قوه مجریه همسو بودن و مطابقت خواست مردم با موازین اسلامى و یكپارچه شدن حاكمیت ملى با ولایت فقیه تحقق مى‏بخشد بدون آنكه به نهادى غیر از قواى سه گانه نیازى وجود داشته باشد. و در حقیقت رهبرى و امامت بطور مستقیم از درون دستگاه قضایی منتخب مردم و قوه مقننه متكى به آراء ملت و با نظارت فقیه بر قوه اجراییه جریان مى‏یابد و مسیله اختلاف نظر فقها هم در این میان حل مى‏شود. و بدین ترتیب مشكل بزرگ اختلاف فقهاى واجد شرایط با رهبرى كلى نظام سیاسى توسط یك فقیه منتخب از میان برداشته مى‏شود.

2- قوه قضاییه كه بدون قاضى فقیه واجد شرایط مشروعیت ندارد توسط فقهاى منتخب مردم و یا فقهاى منتخب خبرگان منتخب مردم و یا فقهاى منتخب قوه مقننه اداره مى‏شود و دو قوه دیگر یعنى مقننه و مجریه توسط منتخبین مردم با نظارت فقیه واجد شرایط منتخب مردم و یا فقهاى واجد شرایطى كه توسط مردم برگزیده شده‏اند، تشكیل و وظایف قانونى خود را عمل مى‏كنند و در مورد قوه مجریه مى‏توان فقیه منتخب خبرگان را براى نظارت بر آن قوه پیشنهاد نمود . در این طرح ضمن اینكه نظارت فقیه بدون نیاز به تشكیل نهادى خارج از سه قوه تأمین مى‏گردد، قوه مقننه بیشتر در قلمرو حاكمیت ملى قرار مى‏گیرد، ولى نقطه منفى آن در مقایسه با طرح اول در این است كه در طرح دوم قوه قضاییه در یك صورت با قوه مقننه تداخل و اختلاط پیدا مى‏كند و اصل تفكیك و استقلال قوا خدشه پذیر مى‏گردد، ولى در مورد قوه مجریه تفاوتى بین دو طرح وجود ندارد و به همین دلیل خدشه پذیرى اصل تفكیك و استقلال قوا در این مورد نسبت به برخى از احتمالات آن مشترك است.

3- با حفظ فرض احتمالات صورت اول، قوه مجریه در اختیار فرد منتخب مردم بدون نظارت فقها قرار گیرد و اصل آزادى و احترام به آراء عمومى و اعمال حاكمیت ملى در قلمرو اجرا در حد اعلا، مراعات گردد و فقها صرفا در جریان دستگاه قانونگذارى با استناد به رأى مردم طبق موازین اسلامى قوانین اسلامى را تصویب و در قوه قضاییه طبق احكام قضایی اسلام دادرسى نمایند.

4- قوه مقننه و قوه قضاییه توسط فقهاى منتخب مردم، و قوه اجرایی توسط فرد منتخب مردم با نظارت دو قوه مقننه و قضاییه، حاكمیت ملى را اعمال نمایند.

در این طرح گرچه استقلال قوه مجریه  نقض شده و با نظارت دو قوه مقننه و قضاییه نوعى تمركز قدرت اعمال گردیده ولى با این تكنیك دو اشكال بزرگ برطرف شده: نخست با توجه به زمینه‏هاى سوء استفاده از قدرت كه معمولا در قوه مجریه وجود دارد، چنین خطرى دفع شده، و دوم اینكه قدرت اجرایی نوعى حاكمیت بر مردم است كه قطع نظر از مردمى و منتخب مردم بودن باید از مشروعیت الهى و مكتبى نیز برخوردار باشد و از این‏رو با نظارت فقهاى منتخب مردم در قوه مقننه و قضاییه این اشكال نیز برطرف مى‏گردد.

5- هر سه قوه توسط آراء مردم با انتخاب عمومى تشكیل و اعمال حاكمیت ملى را بر عهده مى‏گیرند، و نمایندگان مجلس و نیز رییس قوه مجریه و همچنین عالیترین مقام قضایی و یا اعضاى شوراى عالى قضایی توسط مردم انتخاب مى‏شوند، و فقیه جامع الشرایط منتخب اكثریت قاطع ملت و یا منتخب خبرگان و یا شوراى رهبرى منتخب مردم یا خبرگان، نظارت شرعى بر اعمال حاكمیت سه قوه را بر عهده مى‏گیرد، و نظارت رهبرى بر قوه مقننه توسط شوراى فتوا و در مورد قوه قضاییه و مجریه توسط شوراى بازرسى انجام مى‏گیرد و اعضاى هر دو شورا را مقام رهبرى تعیین مى‏كند. در این طرح نهاد امامت و رهبرى به طور جداگانه و مستقل از قواى سه گانه و همچنین هر سه قوه مستقل فرض شده و قوه قضاییه نیز چون قوه مقننه و قوه مجریه مظهر كامل حاكمیت ملى است و مقام مسیول آن توسط مردم با انتخابات عمومى برگزیده مى‏شود.

6- طرح اجرا شده در جمهورى اسلامى ایران كه قانون اساسى مبین آن طرح است، در این طرح دو قوه مقننه و مجریه در اختیار حاكمیت ملت قرار گرفته و مقامات مسیول آن دو توسط آراء عمومى و انتخابات تعیین مى‏شود، و قوه قضاییه نیز به نحو خاصى (دو عضو شوراى عالى قضایی توسط رهبر و سه عضو دیگر توسط قضات) برگزیده مى‏شود، و فقیه جامع الشرایطى كه به صورت سنتى انتخاب مى‏گردد و یا توسط خبرگان معین مى‏شود و یا شوراى رهبرى منتخب خبرگان، نظارت بر سه قوه را بر عهده مى‏گیرد.

این متن فقط قسمتی ازقوه مجریه و قضاییه جمهوری اسلامی ایران می باشد

جهت دریافت کل متن ، لطفا آن را خریداری نمایید



:: برچسب‌ها: قوه مجریه و قضاییه جمهوری اسلامی ایران , قوه مجریه و قضاییه جمهوری اسلامی ایرانقوه مجریهقضاییه , شوراى رهبرى منتخب خبرگان , دانلود قوه مجریه و قضاییه جمهوری اسلامی ایران , خبرگان , نظام اسلامى ,
:: بازدید از این مطلب : 27
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 29 دی 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ice cream
مقدمه قوه قضائیه نهادی است که ریاست آن مستقیما از طرف ولایت فقیه انتخاب می شود و لذا عملکرد آن همانند صداوسیما بطور مستقیم متوجه این جایگاه ولی فقیه استقوه ای که با توجه به نوع خاص ماموریتش اهمیتی فوق العاده در نظام ولایتمدارجمهوری اسلامی داراستدر واقع تحقق بسیاری از آرمانهای انقلاب اسلامی نظیر عدالترا می توان به نسبت زیادی مربوط به این قوه دان
دسته بندی حقوق
بازدید ها 31
فرمت فایل doc
حجم فایل 38 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 40
قوه قضاییه در یک نگاه

فروشنده فایل

کد کاربری 2106
کاربر
 
 

قوه قضاییه در یک نگاه

مقدمه

قوه قضائیه" نهادی است که ریاست آن مستقیما از طرف "ولایت فقیه" انتخاب می شود و لذا عملکرد آن همانند صداوسیما بطور مستقیم متوجه این جایگاه -ولی فقیه- است.قوه ای که با توجه به نوع خاص ماموریتش اهمیتی فوق العاده در نظام ولایتمدارجمهوری اسلامی داراست.در واقع تحقق بسیاری از آرمانهای انقلاب اسلامی نظیر "عدالت"را می توان به نسبت زیادی مربوط به این قوه دانست.


قوه قضاییه در یک نگاه

مطالعه‏ی مقررات مربوط به قوه‏ی‏قضائیه درقانون اساسی

اجرای عدالت یکی از آرمان‏ها و آرزوهای دیرین جامعه‏ی بشری است . منظور از اجرای عدالت ، یعنی حل اختلافات و منازعات افراد با یکدیگر یا افراد با دولت بر طبق قوانین مصوب . این وظیفه‏ی خطیر برعهده‏ی قوه‏ی‏قضائیه گذاشته شده است که قوه‏ای مستقل و پشتیبان حقوق فردی و اجتماعی و مسئول تحقق بخسیدن به عدالت و عهده‏دار و ظایف زیر است :

مبحث اول : وظایف قوه‏ی قضائیه

به موجب اصل یکصد‏وپنجاه‏وششم وظایف قوه‏قضائیه عبارت است از :

1.   رسیدگی وصدور حکم درموردتظلمات ، تعدیات ، شکایات ، حل‏وفصل دعاوی ورفع خصومات واخذتصمیم واقدام لازم درآن قسمت از امور حسبیه ، که قانون معین می‏کند . این وظیفه عمدتاً برعهده‏ی تشکیلاتی از دستگاه قضاء است که به نام « دادگستری » خوانده می‏شود. وشامل دوتشکیلات عمده « دادسرا یا پارکه » و و « محاکم یا دادگاه‏ها » می‏شد. اصل‏یکصدوپنجاه‏ونهم مقرر می‏دارد : « مرجع رسمی تظلمات‏وشکایات ، دادگستری‏است.» تشکیل دادگاه‏ها و تعیین صلاحیت آن‏ها منوط به حکم قانون است ، بنابراین وظیفه‏ی اصدارحکم برعهده‏ی محاکم می‏باشد.

 

2.   احیای حقوق عامه و گسترش عدل آزادی‏های مشروع :

3.  نظارت برحسن اجرای قوانین : تنها اجرای قوانین هدف عمده‏ی دستگاه‏ها نمی‏باشدبلکه باید علاوه برآن حسن جرای قوانین نیز تأمین گردد. نظارت برحسن اجرای قوانین در محاکم برعهده‏ی دیوان‏عالی کشور است ونظارت برحسن اجرای قوانین درادارات برعهده‏ی سازمان بازرسی کل‏کشور است. ( اصل‏یکصدوشصت‏ویک ویکصدوهفتادوچهارم‏قانون‏اساسی) ) کشف جرم وتعقیب مجازات و تعزیر مجرمین و اجرای حدود و مقررات مدون جزائی اسلام. وظیفه‏ی مزبور را عمدتاً تشکیلاتی به نام « دادسرا » برعهده دارند .

4.  اقدام مناسب برای پیشگیری از وقوع جرم واصلاح مجرمین .

5.  دستگاه قضاء نباید منتظر بنشیند تا جرمی به‏وقوع بپیوندد وسپس وظیفه‏ی او شروع شود ومجرم یا مجرمین را تعقیب ودستگیر کند وبه مجازات قانونی برساند. بلکه عمده وظیفه‏ی این قوه آن است که تمهیدات مناسب برای پیشگیری از وقوع جرم را به‏کار بندد.


مبحث دوم :سازمان وتشکیلات قوه قضائیه

بند 1 : رئیس‏قوه‏قضائیه 

در رأس سازمان و تشکیلات این قوه شخصی به عنوان «رئیس‏قوه‏قضائیه» قرار دارد که عالی‏ترین مقام این قوه است . که اینک نحوه‏ی انتصاب وشرایط و وظایفش را درزیر مطالعه می‏کنیم :

                  نحوه‏ی تعیین رئیس ‏قوه‏ قضائیه 

ازجمله وظایف و اختیارات مقام رهبری عزل‏ونصب و قبول استعفای رئیس قوه‏‏ی‏قضائیه است ( بند 6 اصل یکصدودهم قانون‏اساسی ) که به موجب اصل یکصدوپنجاه‏وهفتم‏قانون‏اساسی برای مدت پنج سال و به‏منظور انجام دادن مسئولیت‏های قوه‏ی‏قضائیه درکلیه‏ی امورقضائی واداری و اجرایی تعیین می‏شود.

       شرایط ریاست قوه‏ قضائیه: 

       فردی که به عنوان ریاست این قوه تعیین می‏شود وعالی‏ترین مقام قوه‏ی قضائیه تلقی می‏گردد،براساس اصل یکصدوپنجاه‏وهفتم‏قانون‏اساسی ، باید واجد شرایط ذیل باشد

  1. مجتهد عادل باشد
  2. آگاه به امورقضائی باشد
  3. مدیرومدبر باشد

        

       وظایف رئیس‏ قوه‏ قضائیه 

به موجب اصل یکصدوپنجاه وهشتم قانون‏ اساسی ، وظایف رئیس ‏قوه‏ قضائیه به شرح زیر است :

  1. ایجاد تشکیلات لازم دردادگستری به تناسب مسئولیت‏های اصل یکصدوپنجاه‏وششم.
  2. تهیه‏ی لوایح قضائی مناسب با جمهوری‏اسلامی
  3. استخدام قضات عادل وشایسته و عزل ونصب آن‏ها و تغییر محل مأموریت و تعیین مشاغل وترفیع آنان و مانند این‏ها از اموراداری ، طبق قانون . وبه موجب اصل

 یکصدوشصت‏وچهارم محل خدمت یا سمت قاضی را بدون رضای او نمی‏توان تغییر داد ، مگر به اقتضای مصلحت جامعه با تصمیم رئیس‏قوه‏قضائیه پس از مشورت با رئیس‏دیوان‏عالی‏کشور و دادستان کل .

  1. نصب رئیس‏دیوان‏عالی‏کشور و دادستان کل ، با مشورت قضات دیوان‏عالی کشور برای مدت پنج‏سال . ( اصل یکصد‏وشصت قانون‏اساسی )
  2. پیشنهاد وزیر دادگستری به رئیس‏جمهور ( اصل یکصد وشصت ‏قانون ‏اساسی )
  3. تعیین ضوابط برای تشکیل دیوان‏عالی‏کشور ( اصل  یکصد وشصت‏ و یکم‏قانون ‏اساسی )
  4. دیوان عدالت اداری زیر نظر رئیس‏قوقضائیه می‏باشد. ( اصل یکصد ‏و هفتاد وسوم  قانون ‏اساسی )
  5. سازمان بازرسی کل‏کشور زیرنظر رئیس‏قوه‏قضائیه است. ( اصل ‏یکصد وهفتاد و چهارم‏ قانون ‏اساسی )

بند 2 : محاکم ودادسراها

به موجب اصل شصت‏ویکم : « اعمال قوه‏ی قضائیه به‏وسیله‏ی دادگاه‏های دادگستری است که باید طبق موازین اسلامی تشکیل شود وبه حل‏وفصل دعاوی وحفظ حقوق عمومی وگسترش واجرای عدالت و اقامه حدود الهی بپردازد » در رأس تشکیلات دادگستری دادگاه و دادسرای دیوان‏عالی‏کشور قرار دارد که دیوان عالی کشور ودادستان کل‏کشور بالاترین مقام آن‏ها هستند. این دو مقام باید مجتهد عادل و آگاه به امور قضایی باشند.

برطبق اصل یکصد‏وشصت‏ویکم : « دیوان‏عالی‏کشور به منظور نظارت براجرای قوانین در محاکم و اجیاد وحدت‏رویه قضایی وانجام مسئولیت‏هایی که طبق قانون به آن محول می‏شود ، براساس ضوابطی که رئیس‏قوه‏قضائیه تعیین می‏کند ، تشکیل می‏گردد.

به موجب مقررات قانون‏ساسی دونوع محکمه برای رسیدگی به جرایم وجود دارد که البته درکنار هر محاکمه‏ای ، دادسرایی نیز مقرر است .

       الف : محاکم ودادسراهای عمومی که به جرایم‏عمومی رسیدگی می‏کند.

       ب : محاکم و دادسراهای نظامی

به موجب اصل یکصدوهفتادودوم : « برای رسیدگی به جرایم مربوط به وظایف خاص نظایم یا انتظامی اعضای ارتش ، شهربانی و سپاه پاسداران‏انقلاب‏اسلامی ، محاکم نظامی مطابق قانون تشکیل می‏گردد ، ولی به جرایم عمومی آنان یا جرایمی که در مقام ضابط دادگستری مرتکب شوند ، در محاکم عمومی رسیدگی می‏شود .

دادستانی و دادگاه‏های نظامی ، بخشی از قوه‏قضائیه کشور و مشمول اصول مربوط بهاین قوه هستند . » ذکر دونوع محکمه‏ی فوق در قانون‏اساسی دلیل برحصر محاکم بهدودسته‏ی عمومی ونظامی نیست بلکه به موجب اصل‏یکصد‏وپنجاه ‏ونهم‏ و اصلیکصدوپنجاه‏وهشتم می‏توان تشکیلات لازم یا دادگاه‏های دیگری به موجب قانون ایجادنمود. چنان‏که در حال حاضر دادگاه‏ها ودادسراهای انقلاب نیز درکنار سایر تشکیلاتقوه‏ی قضائیه وجود دارد . 

 بند3 : وزیر دادگستری

به موجب اصل‏یکصدوشصتم : « وزیر دادگستری مسئولیت کلیه مسایل مربوط به روابط قوه‏قضائیه و قوه‏ی مجریه و قوه‏ی مقننه را برعهده دارد وازمیان کسانی که رئیس‏قوه‏قضائیه به رئیس‏جمهور پیشنهاد می‏کند ، انتخاب می‏گردد. رئیس‏قوه‏ی‏قضائیه می‏تواند اختیارات تام مالی واداری ونیز اختیارات استخدامی غیرقضات را به وزیر دادگستری تفویض کند. دراین‏صورت وزیردادگستری دارای همان اختیارات و وظایفی خواهد بود که در قوانین برای وزراء به عنوان عالی‏ترین مقام اجرایی پیش‏بینی می‏شود.

 بند 4 : قضات « دادرسان»

  1. 1.                 نحوه‏ی برگزیدن قاضی 

 در دنیا دو روش برای برگزیدن قاضی وجود دارد . یکی روش انتخاب است چنان‏که در آمریکای شمالی ، قضات به استثنای محاکم‏فدرال به‏وسیله‏ی مردم انتخاب می‏شوند یا در سویس ، چهارده‏تن قاضی فدرال را قوه‏ی مقننه انتخاب می‏کند یا در جمهوری‏مکزیک مردم قضات عالیه را انتخاب می‏کنند . دیگری روش انتصاب است . چنان‏که در انگلستان ، کلیه‏ی دادرسان با نظارت فائقه‏ی قاضی‏القضات منصوب می‏شوند .

 درنظام‏جمهوری‏اسلامی ایران ، استخدام قضات عادل وشایسته و عزل و نصب آن‏ها از وظایف رئیس‏قوه‏قضائهی است . صفات وشرایط قاضی طبق موازین فقهی به‏وسیله‏ی قانون معین می‏شود. ( اصل‏یکصدوشصت‏وسوم قانون‏اساسی).

  1. 2.                 وظیفه‏ی قاضی :

 قاضی موظف است کوشش کند حکم هردعوا را در قوانین مدونه بیابد واگر نیابد با استناد به منابع معتبراسلامی یا فتاوی معتبر ، حکم قضیه را صادر نماید و نمی‏تواند به بهانه‏ی سکوت یا نقص یا اجمال یا تعارض قوانین مدونه از رسیدگی به دعوا و صدور حکم امتناع ورزد. » ( اصل یکصدوشصت‏وهفتم‏قانون‏اساسی )همچنین « قضات دادگاه‏ها مکلفند از اجرای تصویب‏نامه‏ها وآیین‏نامه‏های دولتی که مخالف با قوانین و مقررات‏اسلامی یا خارج از حدود اختیارات قوه‏ی مجریه است ، خودداری کنند وهرکس می‏تواند ابطال این‏گونه مقررات را از دیوان عدالت اداری تقاضا کنند. » ( اصل یکصد‏وهفتادم‏قانون‏اساسی )

 به موجب دو اصل فوق وظیفه‏ی قاضی اولاً : حل‏وفصل دعاوی و اختلافات است و نهایتاً اصدار حکم می‏باشد وبه هیچ بهانه‏ای نمی‏تواند از رسیدگی و صدور حکم امتناع ورزد. ثانیاً : از اجرای تصویب‏نامه‏ها آیین‏نامه‏های دولتی که مخالف قوانین ومقررات‏اسلامی یا خارج از حدود اختیارات قوه‏ی‏مجریه است ، خودداری کند .

امتیاز قاضی 

  الف : استقلال قاضی

 به موجب اصل یکصدوشصت‏وچهارم : « قاضی را نمی‏توان از مقامی که شاغل آن است ، بدون محاکمه و ثبوت جرم یا تخلفی که موجب انفصال است ، به‏طور موقت یا دایم منفصل کرد با بدون رضای او محل خدمت یا سمتش را تغییر داد مگر به اقتضای مصلحت جامعه با تصمیم رئیس‏ قوه ‏قضائیه پس از مشورت با رئیس‏ دیوان‏ عالی کشور ودادستان کل . نقل‏وانتقال دوره‏ای قضات برطبق ضوابط کلی که قانون تعیین می‏کند صورت می‏گیرد

  1. 3.      . ب : حمایت از قاضی

 به موجب اصل یکصدوهفتادویکم : « هرگاه دراثر تقصیر یا اشتباه قاضی درموضوع یا درحکم یا درتطبیق حکم برموردخاصی ، ضررمادی یا معنوی متوجه کسی گردد ، درصورت تقصیر ، مقصر طبق موازین‏اسلامی ضامن اوست درغیراین صورت خسارت به‏وسیله‏ی دولت جبران می‏شود ، ودرهرحال از متهم اعاده‏حیثیت می‏گردد . » بنابراصل فوق ، جبران خسارت ناشی از اشتباه قاضی درموضوع یا درحکم یا درتطبیق حکم برمورد خاص ، درصورتی که مقصر نباشد ، به‏وسیله‏ی دولت است . 

بند 5 : دیوان‏ عدالت ‏اداری و سازمان بازرسی‏ کل‏ کشور

 به منظور رسیدگی به شکایات و تظلمات و اعتراضات مردم نسبت به مأمورین دولتی ، واحدهای دولتی و آیین‏نامه‏های دولتی واحقاق حقوق آن‏ها ، دیوانی به نام دیوان‏عدالت‏اداری زیرنظر رئیس‏قوه‏قضائیه تأسیس می‏گردد حدود اختیرات و نحوه‏ی عمل این دیوان را قانون تعیین می‏کند. ( اصل یکصد‏وهفتادوسوم قانون‏اساسی ) همچنین براساس حق‏نظارت قوه‏قضائیه نسبت به حسن جریان امور واجرای صحیح قوانین در دستگاه‏های اداری سازمانی به نام « سازمان‏بازرسی کل‏کشور » زیر نظر قوه‏ی قضائیه تشکیل می‏گردد.

 حدود واختیارات و وظایف این سازمان را قانون تعیین می‏کند.(اصل یکصدوهفتادوچهارم‏قانون‏اساسی ) 

 


بند 6 : اصول وقواعد حاکم برامورقضایی درنظام جمهوری‏اسلامی ایران

        اصل اول : علنی بودن محاکمات :

        براساس اصل‏یکصدوشصت‏وپنجم : « محاکمات ، علنی انجام می‏شود و حضورافراد بلامانع می‏باشد مگر آن‏که به تشخیص دادگاه ، علنی بودن آن منافی‏عفت‏عمومی یا نظم عمومی باشد یا در دعاوی خصوصی طرفین دعوا تقاضا کنند که محاکمه علنی نباشد . بنابراین اصل برعلنی بودن محاکمات است مگر درسه صورت ذیل :

  1. علنی بودن به تشخیص دادگاه منافی‏عفت‏عمومی باشد .
  2. علنی بودن مخالف نظم‏عمومی باشد .
  3. طرفین تقاضا کنند که محکمه علنی نباشد

        اصل دوم : مستند بودن احکام دادگاه‏ها :

        « احکام دادگاه‏ها باید مستدل و مستند به موادقانون واصولی باشد که براساس آن حکم صادر شده است » ( اصل یکصد وشصت‏وششم‏قانون‏اساسی ) بنابراین قاضی نمی‏تواند بدون استناد به مواد قانونی انشاء حکم نماید .

       اصل سوم : رسیدگی به جرایم سیاسی و مطبوعاتی با حضور هیئت‏منصفه

        رسیدگی به جرایم مزبور علنی است وبا حضور هیئت‏منصفه در محاکم دادگستری صورت می‏گیرد. ( اصل یکصدوشصت‏وهشتم‏قانون‏اساسی)

 اصل چهارم : عدم‏عطف قوانین جزایی به ماسبق

هیچ فعل یا ترک فعلی به استنادقانونی که بعداز آن وضع شده است جرم محسوب نمی‏شود. » ( اصل یکصدوشصت‏ونهم قانون‏اساسی ) زیرا فرض براین است که در جامعه‏ای که نظم‏قضایی برآن حاکم است ، دولت هرعمل و اقدامی را که مضر به حال جامعه تشخیص دهد و مرتکب آن را مستحق مجازات بداند ، به‏موجب قوانین جزایی ان را به اطلاع عموم می‏رساند.


قوه ‏قضائیه در قانون اساسی  - فصل یازدهم قانون اساسی

اصل‏ یکصدوپنجاه‏ وششم

قوه‏قضائیه قوه‏ای است مستقل که پشتیبان حقوق فردی و اجتماعی و مسئول تحقق بخشیدن به عدالت و عهده‏دار وظایف زیر است :

  1. رسیدگی و صدور حکم درمورد تظلمات ، تعدیات ، شکایات ، حل‏وفصل دعاوی ورفع خصومات و اخذ تصمیم و اقدام لازم درآن قسمت از امورحسبیه که قانون معین می‏کند.
  2. احیای حقوق‏عامه و گسترش عدل وآزادی‏های مشروع.
  3. نظارت برحسن اجرای قوانین .
  4. کشف جرم و تعقیب و مجازات و تعزیر مجرمین و اجرای حدود و مقررات مدون جزایی اسلام .

اقدام مناسب برای پیشگیری از وقوع جرم واصلاح مجرمین

این متن فقط قسمتی از قوه قضاییه در یک نگاه می باشد

جهت دریافت کل متن ، لطفا آن را خریداری نمایید



:: برچسب‌ها: قوه قضاییه در یک نگاهقوه قضاییه , حدود واختیارات , دادرسان , دانلود قوه قضائیه , بازرسی‏ کل‏ کشور , دیوان‏ عدالت ‏اداری , قانون اساسی , رئیس‏ قوه ‏قضائیه ,
:: بازدید از این مطلب : 25
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 29 دی 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ice cream
قولنامه نوشته ای است غالباً عادی حاكی از توافق بر واقع ساختن عقدی در مورد معینی كه ضمانت اجرای تخلف از آن پرداخت مبلغی معین است این توافق ها مشمول ماده ۱۰ قانون مدنی است قولنامه یك عمل حقوقی حاصل اراده دو طرف است كه خواسته اند با این عمل، حقوق و تكالیفی در روابط حقوقی خود ایجاد كنند مضاف بر این كه ماده ۱۰ قانون مدنی كه مبتنی بر اصل آزادی قرا
دسته بندی حقوق
بازدید ها 29
فرمت فایل doc
حجم فایل 31 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 41
قولنامه و مبایعه نامه

فروشنده فایل

کد کاربری 2106
کاربر
 
 

قولنامه و مبایعه نامه

قولنامه
    نوشته ای است غالباً عادی حاكی از توافق بر واقع ساختن عقدی در مورد معینی كه ضمانت اجرای تخلف از آن پرداخت مبلغی معین است. این توافق ها مشمول ماده ۱۰ قانون مدنی است. قولنامه یك عمل حقوقی حاصل اراده دو طرف است كه خواسته اند با این عمل، حقوق و تكالیفی در روابط حقوقی خود ایجاد كنند مضاف بر این كه ماده ۱۰ قانون مدنی كه مبتنی بر اصل آزادی قرارداد هاست عمل آنها را به رسمیت می شناسد و در روابط حقوقی آنها مؤثر است. برای پی بردن به ماهیت واقعی قولنامه باید به عقیده طرفین توجه شود. ممكن است قولنامه فقط به امضای یكی از طرفین رسیده باشد و در واقع تعهدی یكطرفه باشد. در این قبیل اسناد كه فقط قول انجام معامله و وعده آن است مشمول ماده ۱۰ قانون مدنی نبوده و لازم الوفا نیست.
    آنچه صرفاً قولنامه است و ترتیب مقرر در آن ضمن عقد لازم انجام نگرفته و تعهد نشده، اعتبار قانونی و شرعی ندارد و دادگاه ها نمی توانند طرفین را الزام به وفا نمایند. اما اگر در قولنامه مسأله خرید و فروش یا معامله مال غیر منقولی كه قانوناً باید با سند رسمی واقع شود، درج شده باشد چنانچه قولنامه حكایت از وقوع بیعی میان طرفین نماید و دارای امضای طرفین باشد و جز این امر مطلب دیگری در آن گنجانده نشده باشد، چنین سند یا قولنامه ای از مصادیق بارز ماده ۴۸ قانون ثبت است و دادگاه ها و مراجع رسمی نمی توانند به آن اعتبار یا ترتیب اثر دهند. مگر در موارد استثنا.
    اما چنانچه قولنامه مشعر بر قراردادی میان دو طرف باشد كه یك طرف به موجب آن قرارداد متعهد می شود مال غیر منقول خود را به فلان مبلغ كه قسمتی از آن را حین تنظیم قرارداد دریافت می دارد، انتقال دهد و طرف دیگر هم آن را بپذیرد و هر دو آن را امضا نمایند چنین قولنامه ای در حقیقت یك قرارداد است و تعهد ابتدایی نیست و ازشمول ماده ۴۸ ق.ث خارج و مشمول ماده ۱۰ ق.م است و ذینفع می تواند از طریق مراجع قضایی الزام طرف را به انجام معامله وفق مقررات بخواهد و دادگاه در صورت احراز اصالت سند می تواند حكم بر الزام خوانده به انجام تعهد و اجرا قرارداد صادر نماید و ممكن است متن قولنامه به نحوی تنظیم گردد كه دلالت نماید بر این كه قصد طرفین آن است در صورت تخلف علاوه بر الزام به انجام معامله وجه التزام را هم بپردازند. در این صورت دادگاه می تواند در صورت تقاضای خواهان، حكم به الزام به انجام معامله رسمی و پرداخت وجه الالتزام صادر نماید.

آثار تنظیم قولنامه در دفاتر اسناد رسمی

احد حسینعلی‌زاده [1][1]

در آغاز، باید عرض كنم كه بحث لزوم ثبت قولنامه باید مسبوق به تصویب قانون باشد. در غیر این صورت هر كسی می‌تواند ابطال چنین آئین‌نامه‌ای را از دیوان عدالت اداری بخواهد، زیرا آنچه كه در قوانین ما اصل است، اختیاری بودن ثبت اسناد است و موارد اجباری به موجب نصوص صریح 46 و 47 و 48 قانون ثبت مشروحاً بیان شده است و آئین‌نامه هم نمی‌تواند خالق الزام در به ثبت رسانیدن قولنامه در دفاتر اسناد رسمی باشد، مگر اینكه گفته شود كه الزامی در كار نخواهد بود و طرفین اگر از بنگاه معاملاتی بخواهند، در آن صورت قولنامه آنها در دفترخانه به ثبت خواهد رسید، و تنها در این صورت این عمل حقوقی در راستای ماده 10 قانون مدنی قابل توجیه خواهد بود، و اگر الزامی هم در كار نباشد حق وتكلیفی به وجود نخواهد آمد پس باید چاره‌ای اندیشید تا خدای ناكرده دستورالعمل و آئین‌نامه‌ای كه به تصویب ریاست معظم قوه‌قضائیه خواهد رسید مصون از تعرض باشد. با عنایت به اهم مشكلاتی كه فقط به بعضی از آنها در فراخوان كانون سردفتران مركز اشاره شده مطلب معنونه مهمتر و بالاتر از آن است كه بتوان چنین مشكل بزرگ اجتماعی را تنها در قالب یك دستورالعمل ساده و آن هم در یك فرصت بسیار كوتاه و با تعیین ضرب‌الاجل نسخه نوشت، چنین حركت بزرگی باید پشتوانه قانونی داشته باشد مهمترین رئوس مطالبی كه باید مطمح نظر باشد عبارتند از:

1 ـ اگر الزام بنگاه‌ها و مردم موضوع اصلی دستورالعمل پیشنهادی باشد لاجرم مخالف مواد 46 و 47 قانون ثبت خواهد بود.

2 ـ در شرایط فعلی تمامی بنگاه‌های معاملاتی اعم از مسكن و اتومبیل مجوز فعالیت خود را از اتحادیه‌های صنفی كه آنها نیز زیرنظر وزارت بازرگانی هستند كسب می‌نمایند. اگر قوه‌قضائیه بدون جلب نظر اتحادیه‌های صنفی و خصوصاً وزارت بازرگانی دستورالعمل الزام‌آوری را تصویب نماید قطعاً اصل تفكیك قوا خدشه‌دار خواهد شد مگر اینكه سازمان ثبت اسناد واملاك كشور را به اجرای بند 5 قسمت الف تبصره 32 قانون بودجه سال 80 كه سازمان موظف است اشتغال به شغل مشاوران املاك و خودرو را بررسی نماید، مكلف نمائیم تنها در آن صورت سازمان می‌تواند درحدود قوانین، دستورالعمل‌های مربوطه را صادر و اجرای آنها را از بنگاه‌ها بخواهد.

3 ـ در سال 1382 وزارت مسكن و شهرسازی دستورالعمل و ضوابط پیش‌فروش واحدهای آپارتمان را مورد تصویب قرارداد، لهذا جلب نظر وزارت مزبور درتدوین چنین دستورالعملی خالی از فایده نخواهد بود.

4 ـ استعمال لزوم ثبت مبایعه‌نامه در دفاتر اسناد رسمی عبارت صحیحی به نظر نمی‌رسد، حاصل مشاجرات علمای فن در این زمینه توجهاً به مواد 46 ـ 47 ـ 48 قانون ثبت (قولنامه) یا تعهد به بیع است نه مبایعه‌نامه، و سندی هم كه توسط دفاتر اسناد رسمی به صورت رسمی تنظیم خواهد شد قولنامه یا تعهدنامه خواهد بود.

5 ـ نظر فراخوان كانون فقط منصرفه معاملات واقع در بنگاه‌های مسكن است بنا به اهم مشكلاتی كه پس از تنظیم قولنامه مطرح شده همان مشكلات در بنگاه‌های اتومبیل نیز جاری و ساری است.

6 ـ طرح مذكور باید شامل معاملات انتقال املاك و مصالحه سرقفلی و خودرو باشد و مثلاً اجاره باید استثناء بر آن باشد، زیرا اجاره عادی مقبول قانون موجر و مستأجر مصوب 1376 می‌باشد.

7 ـ در كنار مزایایی كه برای تنظیم و ثبت قولنامه‌ها در دفاتر اسناد رسمی وجود دارد پیش‌بینی می‌شود كه پاره‌ای از مردم عادی، قولنامه تنظیمی در دفاتر اسناد را به خاطر رسمیت آن، بیع قطعی تلقی نموده و به جهت كم‌هزینه وغیرتشریفاتی بودن آن،‌خود را بی‌نیاز از تنظیم سند بیع قطعی و مصالحه سرقفلی بدانند مخصوصاً اینكه دایره اجرای ثبت ضمانت بسیار محكمی است كه بالاخره بدون اینكه روزی به وجود فروشنده نیازی باشد خریدار یا وراث او می‌توانند مورد قولنامه را به صورت تملیكی، آن هم از طریق اجرای ثبت به نام خود انتقال دهند، مضافاً اینكه ارزش و بار اثباتی چنین قولنامه‌ای مستحكم‌تر از وكالت‌نامه‌های متضمن نقل و انتقال می‌باشد زیرا جنون و موت و سفه احد متعاملین هم نمی‌تواند چنین تأسیسی را از هم بگسلد.

از بعد مادی قضیه هم می‌شود به برهه‌ای از زمان اشاره نمود كه هزینه‌های قطعی خودرو با وكالت آن اختلاف بسیاری پیدا كرده بود تا جایی كه اكثریت قریب به اتفاق نقل و انتقالات خودروها به خاطر غیر تشریفاتی و كم‌هزینه بودن آن از طریق وكالت مورد معامله قرار می‌گرفت. سازمان ثبت اسناد واملاك برای متوقف نمودن این رویه از اهرم هماهنگ‌سازی هزینه‌های قطعی و وكالت سود جست، نتیجه حاصله برعكس وضعیت اول بود یعنی آمار نقل وانتقالات قطعی بر آمار نقل و انتقالات وكالت فزونی گرفت، و در حال حاضر استفاده از وكالت در نقل و انتقال خودروها فقط در موارد استثنایی مثلاً عدم دسترسی به وكیل استفاده می‌گردد. به نظر می‌رسد وضعیت تزلزل‌آمیز قولنامه‌های تنظیمی در بنگاه‌ها موجب می‌شود كه بالاخره طرفین معامله خصوصاً خریدار جهت تنظیم سند قطعی و یا وكالت اجباراً در دفترخانه حاضر شوند، اما اگر قولنامه به صورت رسمی در دفاتر اسناد، ثبت گردد این امید از بین خواهد رفت. در شرایطی كه نویسندگان محترم فراخوان كانون فرقی بین مبایعه‌نامه و قولنامه قائل نیستند از مردم عادی چه انتظاری می‌توان داشت؟ ماده 12 آئین‌نامه ماده 20 قانون دفاتر اسناد رسمی، دفترخانه‌ها را از تصدیق امضای ذیل معاملات مربوط به اموال غیرمنقول را منع نموده است، علت حكم واضح است زیرا در عرف مردم با مبلغ 10500 ریال می‌شود یك معامله مثلاً شصت میلیون تومانی را رسمیت بخشید حال تصور فرمائید اگر چنین عملی به صورت رسمی و آن هم در اوراق مخصوص و بهادار و با مهر پرسی و با هزینه 31750 ریال صورت گیرد در نظر عرف مردم یعنی معافیت از بوروكراسی‌های اداری و مالیات نقل و انتقال و عوارضات و خلافی‌های شهرداری وحق بیمه سازمان تأمین اجتماعی و حق‌الثبت و حق‌التحریر.

علی‌ای‌حال حقیر منكر مشكلاتی كه در تنظیم قولنامه‌ها در بنگاه‌ها وجود دارد نیستم وعقیده‌مندم كه باید راه‌حل اصولی پیدا كرد، اما راه‌حل آن نیست كه قولنامه‌ها الزاماً در دفاتر اسناد رسمی تنظیم گردد، قولنامه باید در نظر عرف باید همان قولنامه بماند و ما نباید چنین تأسیسی را بعد از 73 سال از تاریخ قانون ثبت بر هم زنیم و آثار گرانبهای مواد 22 و 46 و 47 و 48 قانون ثبت را خنثی نمائیم. من پیشنهاد می‌كنم ریشه حل مشكلات را در مدیران و گردانندگان بنگاه‌ها و سازمان ثبت اسناد و املاك جستجو نمائیم. برای استقرار این ایده دو راه‌حل زیر پیشنهاد می‌گردد:

الف ـ اگر سازمان ثبت برابر بند 5 قسمت الف تبصره 32 قانون بودجه سال 80 مدیران بنگاه‌ها را از میان دارندگان لیسانس حقوق قضایی انتخاب و انتصاب نماید و یا به بنگاهی كه فاقد مشاور فنی (لیسانس حقوق قضایی) باشد اجازه فعالیت ندهد، بسیاری از مشكلات احصاء شده قطعاً حل خواهد شد. این حركت یك نتیجه بسیار مثبت دیگری هم خواهد داشت و دولت و مجلس هم باید از هر جهت پشتیبان سازمان ثبت اسناد و املاك باشند و آن جنبه اشتغال‌زایی طرح است بدون این كه ریالی بار مالی بر دولت داشته باشد.

ب ـ اگر سازمان ثبت اسناد و املاك پایگاهی را در سایت اینترنتی تحت عنوان اطلاعات مربوط به املاك (بازداشتی ـ رهنی) و اشخاص (ممنوع‌المعامله ـ محجور ـ ورشكسته) و اسناد (اسناد جعلی، اوراق مفقودی و سرقتی و غیره...) ایجاد نماید همان افراد لیسانس حقوقی كه در بنگاه‌ها به كار گرفته شده‌اند می‌توانند در عرض چند ثانیه پاسخ اهم مشكلاتی كه بدان اشاره شد قبل از تنظیم قولنامه مدنظر داشته باشند. در خاتمه خاطر نشان می‌كنم كه به دلیل فقدان چنین سایتی خود دفاتر اسناد رسمی نیز در معرض رنج و عذابند زیرا اطلاعات استحصالی به دلیل ورود اطلاعات ناقص (اشتباه در پلاك اصلی و فرعی و بخش و مشخصات سجلی ناقص اشخاص و مسامحات كاربران) قابل اعتماد نمی‌باشند، من از كانون محترم سردفتران تقاضا دارم تصور نكنند كه نوشتن قولنامه در دفاتر اسناد رسمی اهم مشكلات احصاء شده را حل و فصل خواهد نمود و هم نانی را به سردفتران ارزانی خواهد كرد. تقاضا می‌شود بیشتر دقت شود، چرا كه اندیشیدن به منافع بلند مدت اجتماع و جامعه صنفی سردفتران منافع بلند مدت اجتماع و جامعه صنفی سردفتران بهتر و ماندگارتر از بهتر و ماندگارتر از  منافع كوتاه مدت و آنی است.

 


 

این متن فقط قسمتی از قولنامه و مبایعه نامه می باشد

جهت دریافت کل متن ، لطفا آن را خریداری نمایید



:: برچسب‌ها: قولنامه , مبایعه نامه , دفاتر اسناد رسم , دانلود قولنامه و مبایعه نامه , بیع مال , معامله رسمی , بیع , قولنامه و مبایعه نامه ,
:: بازدید از این مطلب : 28
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 29 دی 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ice cream
مقدمه می دانیم كه امروزه بحث محیط زیست و بحران های ناشی از آلودگی آن مساله ای كه همه جهانیان را به فكر واداشته چرا كه محیط زیست ارتباطی تنگاتنگ با حیات و سلامت انسانها داشته و آلودگی آن زندگی همه جانداران را تهدید خواهد كرد امروز بسیاری از انواع بیماریهای جسمی و روانی مخصوصاً در شهرهای بزرگ ناشی از همین آلودگیها بوده و انسانها در معرض مرگ تدری
دسته بندی حقوق
بازدید ها 31
فرمت فایل doc
حجم فایل 70 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 57
قوانین و مقررات حفاظت محیط زیست

فروشنده فایل

کد کاربری 2106
کاربر
 
 

 قوانین و مقررات حفاظت محیط زیست

مقدمه:

می دانیم كه امروزه بحث محیط زیست و بحران های ناشی از آلودگی آن مساله ای كه همه جهانیان را به فكر واداشته. چرا كه محیط زیست ارتباطی تنگاتنگ با حیات و سلامت انسانها داشته و آلودگی آن زندگی همه جانداران را تهدید خواهد كرد. امروز  بسیاری از انواع بیماریهای جسمی و روانی مخصوصاً در شهرهای بزرگ ناشی از همین آلودگیها بوده و انسانها در معرض مرگ تدریجی قرار گرفته اند.

برای حفظ و حمایت از محیط زیست اقدامات مختلفی صورت گرفته. مسائل مربوط به محیط زیست مانند همه مسائل اجتماعی دیگر دارای جنبه های حقوقی می باشد.

در زمینه جنبه های حقوقی آنچه مورد بحث ماست بحث حقوق جزا و نقش آن در حمایت از محیط زیست می باشد.

هدف از این تحقیق بحث در مورد این فرضیه است كه آیا حمایت كیفری از محیط زیست و بكار گیری مجازاتهای شدید علیه آلوده كنندگان محیط زیست بهترین راه حفاظت از محیط زیست است ؟

و پاسخ به این سوال كه مجازاتهای وضع شده در زمینه حفاظت محیط زیست از چه نوع است؟

به منظور نیل به این هدف مطالب را به 5 گفتارتقسیم خواهیم كرد . در گفتار اول به راهها و دیدگاههای مختلف در زمینه حمایت از محیط زیست می پردازیم و دیدگاه اسلام و قانون اساسی را بررسی می كنیم.

در گفتار دوم به بررسی ارتباط حقوق جزا و محیط زیست و در گفتار سوم انواع جرایم زیست محیطی را بررسی می كنیم. در گفتار چهارم مجازاتهای زیست محیطی كه در قوانین ایران به چشم می خورد بررسی می كنیم و در انتها تشریفات رسیدگی و اندكی به سازمان حفاظت محیط زیست می پردازیم.

از آنجا كه در این زمینه بسیار كم كار شده وحتی در دانشكده های حقوق و برای دانشجویان حقوق بحثی تازه و ناملموس است سعی كردم  با ارائه این تحقیق و كار در این زمینه اندكی اهمیت این موضوع را یاد آوری و به لزوم كار در این زمینه متذكر شوم.

 

گفتار اول       

الف ـ تعریف محیط زیست

محیط زیست یعنی چه و تعریفی از آن می شود ارائه داد؟

بنظر می رسد ارائه یك تعریف جامع و مانع از محیط زیست تقریباً غیرممكن باشد. چرا كه مفهوم محیط زیست و دامنه شمول آن بسیار گسترده است و تعریفی كه بتواند بطور كامل در برگیرنده همه جنبه های آن باشد كاری  مشكل است.

چیزی كه به ذهن می رسد اینست كه تمامی محیط پیرامون و اطراف ما و همه آنچه در اطراف ما بطور مستقیم وغیر مستقیم زندگی ما به آن وابسته است محیط زیست ما را تشكیل می دهند.

دكتر قوام در تعریف محیط زیست آورده اند "محیط زیست به تمامی محیطی اطلاق می شود كه نسل انسان بطور مستقیم و غیر مستقیم به آن وابسته است و فعالیتهای او در ارتباط با آن قرار دارد."1

در تعریف دیگری چنین آمده: "محیط زیست عبارتست از محیطی كه فرآیند حیات را فراگرفته وباآن برهم كنش دارد, محیط زیست از طبیعت, جوامع انسانی و نیز فضاهایی كه با فكر و به دست انسان ساخته شده اند تشكیل یافته است و كل فضای زیستی كره زمین, یعنی زیستكره را فرامی گیرد"2

می بینیم كه در تعاریف فوق محیط زیست را محیطی مرتبط با حیات و زندگی انسان می دانند و این خود نشانه اهمیت آنست. چرا كه هر آنچه زندگی بشر را تحت تاثیر قرار دهد از اهمیت ویژه ای برخوردار است. با توجه به اهمیت این مفهوم كشورها درصدد حمایت از آن برآمدند اما هركشور به یكی بیا برخی از عناصر مشخص زیست محیطی توجه كرده است. به عبارتی هر كشوری با توجه به محیط جغرافیایی, پیرامون و انسانی خود جنبه هایی را كه بیشتر باآن در تماس بوده مد نظر قرار داده. مثلاً به طور طبیعی كشوری كه اطراف آن را بیشتر آب فراگرفته بیشتر ذر زمینه حمایت از آبها و مسائل مربوط به صید فعالیت می كند یا كشوری كه در آن جنگلهای فراوان وجود دارد بیشتر به بحث شكار و جنگلها و مراتع پرداخته .

كشور ما ایران با توجه به گستردگی و پهناوری آن و بهره مند بودن از نعمتهای آب و جنگل و مراتع و وضعیت نابسامان و آلودگی  هوا .....باید در این زمینه بسیار فعالانه و جدی عمل كند .

به این منظور نخستین مرحله ارائه یك تعریف جامع و مانع حقوقی از مساله محیط زیست است .

در قوانین كشور ما اعم از قانون اساسی و قوانین عادی و دیگر مقررات , تعریفی از محیط زیست ارائه نشده بنابر این دراین زمینه نمی توانیم به دیدگاه قانونی اكتفا كنیم.

هم چنین در قوانین بسیاری كشورها مانند فرانسه و لهستان نیز تعریف حقوقی از محیط زیست ارائه نشده .

در معاهدات و كنوانسیونهای بین المللی نیز تعریف خاصی از محیط زیست به چشم نمی خورد . تنها متنی كه در این رابطه به ارائه تعریف نسبتا جامعی از محیط زیست پرداخته قانون یونانی 1996/360 میباشد.

بر طبق آن محیط زیست1 محیط طبیعی و محیط فرهنگی تركیب می یابد.

 

ب- انواع محیط زیست

در بیشتر كتابها محیط زیست را به دو بخش عمده تقسیم كرده اند . اگر چه تقسیم بندی های دیگری نیز وجود دارد اما نهایتا می شود همه را تحت 2 بخش محیط زیست انسانی و محیط زیست طبیعی جای داد .

محیط زیست طبیعی به آن قسمت از محیط زیست اطلاق می گردد كه , در بر
گیرنده بخشی از فضای سطح كره زمین است و به دست انسان ساخته نشده است .1

بعبارتی محیط زیست طبیعی محیطی است موهبت خدادی كه بشر در آن دخالت نداشته و شامل جنگل ,آب , هوا , خاك , دشت , رودخانه ,.....است

اما محیط زیست انسانی محیط ساخت دست بشر است و محیطی است كه در وجود آن نقش داشته محیطی كه انسان با فكر و اندیشه و دست خود و با طرز زندگی خویش ساخته است وسایل خانه ها ، كارخانه ها ، شهر ها ، پاركها ، فاضلاب ها و … می باشد .

 

ج تعریف آلودگی و انواع آلودگی محیط زیست در حقوق ایران

مهمترین بحث و معضل امروزه دنیا در رابطه با محیط زیست مساله آلودگی ها است آلودگی های محیط زیست شاید مهمترین علت توجه به محیط زیست باشد . این آلودگی هاحوزه های آب و خاك و هوا و… را تحت تاثیر قرار داده اند .

ماده 9 قانون حفاظت و بهسازی محیط زیست مصوب 1353 تعریف ذیل را از آلودگی به دست می دهد :

«منظور از آلود  ساختن محیط زیست عبارتست از پخش یا آمیختن مواد خارجی به آب ، هوا و خاك یا زمین به میزانی كه كیفیت فیزیكی ، شیمیایی یا بیولوژیكی آن را بطوری كه زیان آور به حال انسان یا سایر موجودات زنده یا گیاهان و یا آثار و ابنیه باشد ، تغییر دهد . این نخستین تعریفی است كه از آلودگی محیط زیست در حقوق ایران مطرح شده .

همین تعریف با تغییرات اندكی در تبصره 2 م 688 قانون مجازات اسلامی بیان شده.

طبق تبصره 2 م 688 :«منظور از آلودگی محیط زیست عبارتست از پخش یا آمیختن مواد خارجی به آب یا هوا یا خاك و یا زمین به میزانی كه  كیفیت فیزیكی ، شیمیایی یا بیولوژیكی آن را بطوری كه به حال انسان یا سایر موجودات زنده یا گیاهان یا آثار یا ابنیه مضر باشد تغییر دهد »

پس با توجه به این تعاریف تقریباً می فهمیم كه آلودگی محیط زیست شامل موارد و انواع مختلفی است و شامل آلودگی آب ، خاك ، صوت ، شیمیایی ، هسته ای … بوده و شامل نابودی انسانها و گیاهان و حیوانات می شود . به این ترتیب می بینیم كه مهمترین و اساسی ترین مساله بشر امروز باید توجه به محیط زیست باشد . چراكه هرآنچه با حیات و زندگی انسان در تماس باشد و جان او را مورد تهدید قرار دهد باید جدی به آن نگریسته شود . اما متاسفانه مساله محیط زیست به قدر كافی مورد توجه قرار نگرفته شاید یكی از اساسی ترین دلایل آن ناآگاهی و عدم اطلاع از عواقب آن باشد .

امروزه انسانها مخصوصاً در شهر های بزرگ و آلوده در معرض مرگ و نابودی تدریجی قرار گرفته اند و به انواع و اقسام بیماریها مبتلا می شوند .

آلودگی هوا نشاط و تندرستی و حتی شادی مردم را می گیرد و حتی درازاش هیجان و اضطراب و افسردگی و عصبانیت و سر درد را به انسان باز می گرداند .

آبهای آلوده ضمن اینكه حیوانات را دچار بیماری های گوناگون می نماید بر گیاهان نیز تاثیر گذاشته و در نتیجه انسانهایی را كه از این گیاهان استفاده می نمایند بیمار می كند .

بیماری هایی نظیر اسهال خونی و اسهال از آلودگی آب توسط انسان بوجود می آیند. یا در زمینه آلودگی خاك می بینیم سالانه میزان زیادی از سطح زمین های زراعتی و جنگلها تبدیل به ساختمان و دیگر تاسیسات شهری و صنعتی می شود . می بینیم كه هر یك از آلودگی ها دنیایی خطرات ، بیماری ها و بدبختی ها را برای انسان به ارمغان می آورد . تنگی نفس ، بیماری های قلبی و ریوی همه از پیامد های زندگی در محیطی آلوده است پس با این وضع توجه به مسائل محیط زیست از اهمیت خاصی برخوردار است.

 

د: دلایل لزوم حمایت از محیط زیست

می دانیم كه هر گونه فعالیت و پیشرفت انسان نیاز به محیطی مناسب جهت زندگی و زیست دارد . در زمانهای گذشته انسانهایی كه از طبیعت و محیط زیست استفاده می كردند خودشان  به عنوان یكی از عناصر محیط زیست بشمار می رفتند و در خدمت
 و اسیر طبیعت ها بودند  و به قدر نیازشان از طبیعت سود می بردند اما با پیشرفت های انسان و رشد تكنولوژی و صنعت در چند دهه گذشته این طبیعت بود كه به خدمت انسان درآمد و انسانها برای رفع نیازهای خویش و بهره گیری از محیط پیرامونی شان به تخریب طبیعت دست زدند . پیامدهای این پیشرفت و بهره برداری نابودی محیط زیست ، آلودگی آن و در نهایت گرفتار شدن انسان بود .

انواع آلودگی های صوتی ، شیمیایی ، آب ، خاك ، هوا و .. دستاورد این بهره برداری بی رویه انسان از محیط پیرامونی اش برد .

آمارها نشان می دهند كه آلودگی هوا سالانه موجب مرگ و میر 3 میلیون نفر در جهان می شود .

به گزارش وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكی بیش از 90 درصد مرگ و میرهای ناشی از آلودگی هوادر كشورهای در حال توسعه بعلت آلودگی هوا در فضای بسته عارض می شود1 .

در زمینه آلودگی صوتی نیز می بینیم كه سر و صدا یكی از عوامل طبیعی است كه به سلامت روانی افراد آسیب می رساند . بیشتر شهروندان تهرانی در مناطقی زندگی می كنند كه سر و صدا در آن مناطق تا 80دسی بل نیز می رسد . این میزان سروصدا برای یك منطقه مسكونی با توجه به استاندارد های تعیین شده در كشورهای مختلف بالاتر از حد مجاز برای آلودگی صوتی است .

برطبق آخرین تحقیقات ، رابطه مستقیم بین رفتار جنایتكارانه در كودكان و آلودگی ناشی از سرب در محیط وجود دارد . مطالعات گسترده درباره اثرات سود سرد ، بار دیگر حاكی از عواقب جبران ناپذیر این ماده خطرناك بر روی كودكان است.از جمله اینكه كودكانی كه در معرض مقادیربالای این ماده قرار می گیرند بطور جدی دچار پوسیدگی دندان ها می شوند . تحقیقات ثابت كرده كودكانی كه در حین رشد در معرض آلاینده قرار می گیرند ، آمادگی بیشتری جهت انجام رفتارهای خشونت آمیز دارند . پرفسور «نیدل من» از دانشگاه پترزبورگ در روش تحقیق خود در این مورد از یك تكنیك ویژه پرتوهای ایكسین استفاده نمود و با  مقایسه میزان سرب موجود در استخوان 216 مجرم خردسال و میزان سرب موجود در 200 دانش آموز دبیرستانی كه از سلامت روانی برخوردار بودند به تفاوت چشمگیری در زمینه میزان سرب موجود در بدن این 2 گروه رسید[1] .

اثرات نامساعد آلودگی های زیستی محیطی بر سلامت و زندگی انسانها و جانداران بقدری فراوان و چشمگیر است كه همگان را بر آن داشته تا به حمایت از محیط زیست خود برخیزند . با توجه به اثرات طبیعت و محیط زیست بر سلامتی و زندگی بشر حمایت از آن امری انكار ناپذیر است .

واین نكته ای بود كه صاحبنظران را بر آن داشت تا ازحقوق محیط زیست كمك بگیرند و به فكر تدوین قوانینی در این زمینه باشند .

 

ه- اسلام و محیط زیست

اسلام كاملترین دین الهی است كه به همه ابعاد زندگی بشر توجه داشته و در هر زمینه ای می توان در اسلام دستورات و راه نجات را جستجو كرد .

قرآن كریم در بسیاری از آیات انسانها را به مطالعه طبیعت و عناصر آن فرا خوانده است .

1-آیه 30 سوره انبیاء : «و جعلنا من السماء كل شیء حی » یعنی از آب همه چیز را زنده كردیم . پس گیاه و حیوان و انسان زندگیشان به آب بستگی دارد .

2-آیه 164 سوره بقره «و ما انزل الله من السماء من ماء فاحیا به الارض بعد موتها » یعنی خداوند آب را نازل كرد و زمین مرده را به وسیله آب زنده كرد .

و همچنین آیه 99 سوره انعام و آیه 11 سوره انفال به بیان اهمیت آب پرداخته . امام صادق می فرماید :‌ خلق الله الماء طهورا= خداوند آب را پاك و پاك كننده خلق كرده
 است .

الماء یطهر لایطهر =آب هر چیزی را پاك می كند و با هبچ چیز پاك نشود .

اولین نكته در اینجا اینست كه آب را بالطبع پاك و دارای خاصیت پاك كنندگی دانسته اند . اكتشافات جدید نیز كاملاً این نكته را تایید و ثابت می كنند كه آب نه تنها جدا كننده آلودگی از محل خود و حل كننده آنها می باشد بلكه در اثر اعمال حیاتی و شیمیایی حیوانات ذره بینی كلیه آلودگی های حاصل از مواد آلی را از بین می برد بدون آنكه از پاكی آن چیزی كاسته شود فقط زمانیكه در اثر فراوانی و غلبه مواد آلی یا فاسد شدن محیط حیوانات ذره بینی ناتوان گشته و اكسیژن مورد نظر به قدر كافی نرسد فساد فوراً شروع و بوی مخصوصی متصاعد می شود . و شارع مقدس نیز وسیله تمیزی و غیر تمیزی آب را در همان تغییر حالت و به عبارت دیگر تولید بوو یارنگ و طعم قرار داده 1.

در مورد زمین و خاك امام صادق فرموده اند : جعل التراب طهوراً كما جعل الماء طهوراً خداوند خاك را پاك و پاك كننده قرار داده است . كما اینكه آب را پاك و پاك كننده قرار داده است . در واقع اگر اسلام از حفاظت عناصر اساسی در محیط زیست و حمایت آنها تاكید دارد بخاطر خیر انسان و  تامین ضروریات و حاجتهای انسان چه برای نسل حاضر و چه نسبت به نسلهای آینده است و انسان را متوجه حمایت و نگهداری از خود و محیط زیست خود می كند .

 

و- قانون اساسی  و محیط زیست

اصل پنجاهم قانون اساسی جمهوری اسلامی :

« در جمهوری اسلامی ، حفاظت محیط زیست كه نسل امروز و نسلهای بعد باید در آن حیات اجتماعی روبه رشدی داشته باشند وظیفه عمومی تلقی می گردد . از این رو فعالیت های اقتصادی و غیر آن كه با آلودگی محیط زیست یا تخریب غیر قابل جبران آن ملازمه پیدا كند ، ممنوع است »

اصل پنجاهم قانون اساسی دارای ابعاد وسیعی است كه عبارت است از لزوم توسعه و رشد اقتصادی در كشور و حفاظت از محیط زیست ، منع قانونی فعالیت های اقتصادی كه منجر به تخریب غیر قابل جبران محیط زیست می شود یعنی تاكید بر توسعه پایدار ، بالاخره وظیفه عمومی قرار دادن پاسداری از محیط زیست كه از  مهمترین پایه های جامعه مدنی می باشد . اهداد یك كشور توسعه یافته همراه با محیط زیست پاك به نسل آینده از اهداف مهم این اصل است .

توسعه پایدار : در انتهای قرن 20 و آغاز قرن 21 در اثر تلاش های وسیع صنعتی برای دستیابی به اقتصاد بهتر منابع طبیعی در سراسر جهان به شدت آسیب دیده است این نوع توسعه كه در نیم قرن اخیر به اوج خود رسیده توسعه ناپایدار است زیرا اهداف خود را كه رفاه و آسایش بیشتر و اقتصاد بهتر برای انسان است نقض كرده است1 .

پس تلاشهای صنعتی و رشد اقتصادی كه اساس توسعه را تشكیل می دهند نباید موجب صدمه جبران ناپذیر به محیط زیست شود زیرا در این صورت هدف مهم توسعه كه عبارتست از راحتی و آسایش بیشتر انسان سخت مورد تهدید قرار گرفته است .

در 2 قسمت از اصل پنجاهم توسعه پایدار مورد تاكید قانون گذار قرار گرفته آنجا كه  شرط رشد و توسعه را مستلزم رعایت حقوق نسلهای آینده می كند . قانون اساسی ناهنجاری های اقتصادی توسعه را ممنوع كرده است مصرف بی رویه انرژی مخصوصاً سوخت های سنگواره ای كه برای آیندگان فقط مخازن تخلیه شده عظیم زیر زمینی نفت و گاز و كره مسكونی با وضع دگرگون شده به ارث می رسد .

در جمله دوم تاكید دیگری در قانون اساسی وجود دارد و غیر قانونی بودن فعالیت های اقتصادی و غیر آنرا كه موجب آلودگی محیط زیست و تخریب غیر قابل جبران آن می شود مطرح ساخته است .

 

ز- تاریخچه و تحول حقوق محیط زیست در ایران

حقوق محیط زیست در ایران قدمت چندانی ندارد .

1-نخستین قانون زیست محیطی در ایران در رابطه با آلودگی آب بود . كه در آن به آلودگی ناشی از زباله نیز توجه شده است . این قانون طرز جلوگیری از بیماریهای آمیزشی و بیماری های واگیردار مصوب 11/3/1320 می باشد .

2- در 1334 قانون شهرداری به تصویب رسید كه در ماده  55 آن به مسائل زیست محیطی شهری توجه شده است و شهرداری را ناظر بر اجرای آن نموده است .

3- قانون مواد خوراكی ،آشامیدنی ، آرایشی و بهداشتی مصوب مرداد 1346 در ماده 12 استفاده از مواد غیر مجاز و سمی در مواد خوردنی و آشامیدنی ، بهداشتی و آرایشی را ممنوع اعلام نموده و متخلف را به مجازات پیش بینی شده می رساند .

4- در سال 1335 قانون شكار به عنوان اولین مقررات مستقل و نسبتاً جامع در زمینه حفاظت از حیات وحش مشتمل بر 7 ماده و 10 تبصره به تصویب مجلس وقت رسید .

كانون شكار ایران بر اساس ماده یك قانون مذكور به عنوان یك سازمان مستقل در جهت حفظ نسل وحوش و اجرای مقررات شكار تشكیل گردید . این كانون دارای شخصیت حقوقی و استقلال مالی بود این كانون متشكل از یك وزیر ، رئیس ، ستاد مشترك ارتش و 6 نفر متخصص بود .

در سال 1336 آیین نامه اجرایی قانون شكار مشتمل بر 4 فصل و 57 ماده به تصویب هیات وزیران رسید . این آیین نامه در سال 1342 با اصلاحاتی پذیرفته شد .

در سال 1346 قانون شكار و صید مشتمل بر 31 ماده تصویب شد و قانون قبلی نسخ شد و سازمان شكاربانی و نظارت بر صید تشكیل و جایگزین كانون شكار ایران گردید .

ودر سال 1350 به موجب قانون تجدید تشكیلات و تعیین وظایف سازمانهای كشاورزی و منابع طبیعی ، سازمان شكاربانی و نظارت بر صید و شورای آن به ترتیب به سازمان حفاظت محیط زیست و شورای عالی حفاظت محیط زیست تبدیل شدند . قانون شكار و صید در سالهای 1353 و 1375  اصلاح شده است .

5- در رابطه با آلودگی آب گفتیم نخستین قانون در 1320 به تصویب مجلس رسید . قانون آب و نحوه ملی شدن آن در 1347 آب را بعنوان یكی از عناصر زیست محیطی مورد توجه قرار می دهد . آئین نامه جلوگیری از آلودگی آب در 1350 و سپس در 1373 به تصویب هیات وزیران رسید .

6- در رابطه با جنگلها و مراتع نخستین قانون در سال 1338 تحت عنوان «لایحه قانونی جنگلها و مراتع كشور » تصویب رسید . در 1341 قانون ملی شدن جنگلها به تصویب رسید و در سال 1342 آئین نامه اجرایی این قانون به تصویب هیات وزیران رسید . پس در 30/5/1346 قانون حفاظت و بهره برداری از جنگلها و مراتع به تصویب مجلس می رسد كه در سالهای 1348 ، 1349 و 1353 مورد اصلاح قرار میگیرد .

با تصویب قانون حفاظت و بهره برداری از جنگلها و مراتع سازمان جنگلبانی منحل و وظیفه جلوگیری از تخریب جنگلها و مراتع كشور و احیای آنها به سازمان جنگلها و مراتع واگذار شد كه تاقبل از انقلاب تحت نظارت وزارت كشاورزی اما بعداً به موجب قانون تفكیك وظائف وزارت خانه های جهاد و كشاورزی از وزارت كشاورزی منفك و تحت نظارت جهاد سازندگی قرار گرفت .

در همین موضوع در 12/7/1371 قانون حفاظت و حمایت از منابع طبیعی و ذخائر جنگلی كشور به تصویب رسید و در رابطه با فضای سبز شهرها در 11/5/1352 قانون حفظ و گسترش فضای سبز و جلوگیری از قطع بی رویه درخت به تصویب رسید و چند ماه بعد آئین نامه اجرایی آن به تصویب هیات وزیران می رسد .

در همین خصوص در 3/3/1359 لایحه قانونی حفظ و گسترش فضای سبز در شهرها به تصویب مجلس می رسد وظیفه نظارت بر اجرای این قانون بر عهده شهرداری می باشد .

علاوه بر این قوانین و مقررات ، باید همچنین به مصوبات شورای عالی حفاظت محیط زیست كه نقش مهمی در این زمینه دارد اشاره كرد . البته قوانین و مقررات دیگری نیز به تصویب رسیده اند كه بعداً به آن اشاره می شود.

 در میان این قوانین قانون حفاظت و بهسازی محیط زیست مصوب 1353 كلی ترین و جامع ترین قانون و سازمان حفاظت محیط زیست مهمترین و اصلی ترین ارگان حفاظت محیط زیست در حقوق ایران می شوند .

 

این متن فقط قسمتی از قوانین و مقررات حفاظت محیط زیست می باشد

 

جهت دریافت کل متن ، لطفا آن را خریداری نمایید

 



:: برچسب‌ها: قوانین و مقررات حفاظت محیط زیست , قوانین , مقررات , دانلود قوانین و مقررات حفاظت محیط زیست , اسلام و محیط زیست ,
:: بازدید از این مطلب : 31
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 29 دی 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ice cream
مقدمه انجام امور جامعه بشری با تنظیم ، تدوین و اجرای قوانین ، مقررات وظوابط امکان پذیراستبا توجه به پیچیدگی قوانین ومقررات کسانی که علم و اگاهی بیشتری بر قوانین ومقررات مربوط به شغل وحرفه وتخصص خود داشته، در انجام کار خود توفیق بیشتری دارند انها در پرتو این اگاهی ، میتوانند با مسایل مطرح شده درمحیط شغلی واجتماعی خود برخورد صحیح داشته باشندبه
دسته بندی حقوق
بازدید ها 32
فرمت فایل doc
حجم فایل 37 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 23
قوانین مرتبط با مقوله حمل ونقل شهری

فروشنده فایل

کد کاربری 2106
کاربر
 
 

 قوانین مرتبط با مقوله حمل ونقل شهری

مقدمه

انجام امور جامعه بشری با تنظیم ، تدوین و اجرای قوانین ، مقررات وظوابط امکان پذیراست.با توجه به پیچیدگی قوانین ومقررات کسانی که علم و اگاهی بیشتری بر قوانین ومقررات مربوط به شغل وحرفه وتخصص خود داشته، در انجام کار خود توفیق بیشتری دارند . انها در پرتو این اگاهی ، میتوانند با مسایل مطرح شده درمحیط شغلی واجتماعی خود برخورد صحیح داشته  باشند.به عبارت دیگر ، علاوه بر دانش و تخصص ،  علم به قوانین ومقررات  مربوط به شغل و حرفه نیز در توفیق شغلی موثر می باشد .

قوانین مرتبط با مقوله حمل ونقل شهری از نظر تقسیمات علم حقوق ، در زمره حقوق داخلی عمومی _ که درباره  روابط افراد یک جامعه با دولت و نهادهای دولتی آن کشور و نیز کیفیت  گردش کار دستگاههای دولتی کشور گفتگو می کند – قرار می گیرند . قوانین و ضوابط مذکور مشتمل بر دو دسته می باشند که عبارتنداز :

الف – قوانین و ضوابط مربوط به برنامه ریزی حمل و نقل شهری

ب- قوانین و ضواط مربوط به تشکیلات اداری حمل و نقل شهری

 1- بررسی سیر تحوئل قوانین و ضوابط مرتبط با برنامه ریزی حمل و نقل شهری

1-1 قوانین

 قانون راجع به احداث و توسعه معابر و خیابانها اولین قانونی است که در ارتباط با حمل و نقل شهری – به ظور خاص – و برنامه ریزی شهری – به صورت عام – در سال 1312 از تصویب مجلسین گذشت . این قانون در تیرماه 1320 تحت عنوان « قانون توسعه معابر » اصلاح و تجدید گردید . لکن دامنه شمول قانون مذکور بسیار محدود بوده و منحصر به ضوابط و مقررات مربوط به احداثو توسعه و اصلاح معابر ، آن هم از جهت کیفیت تصویب طرحها و نقشه های مربوط و پرداخت غرامت به کسانی است که ملک آنها در مسیر اجرای طرح قرار گرفته تصرف می شود و یا  دریافت حق مرغوبیت از کسانی که ملک آنها در مجورت طرحهای مذکور واقع است . قانون مذکور دو ماه پس از تصویب آن در شهریور 1320 با کشیده شدن دامنه جنگ جهانی دوم به ایران و اشغال کشور توسط قوای بیگانه ، اجرای آن به مدت چند سال متوقف ماند . (1)

لایحه قانونی « تملک زمین اجرای طرحهای شهری و فعالیتهای عمرانی مصوب به صورت جامعتر و تحت عنوان » طرحهای گذربندی و شبکه بندی شهرها مطر گردید . در این سال با امضای قراردادی بین هیات عمران بین المللی آمریکا و وزارت کشور اولین گروه از مستشاران آمریکایی معروف به گروه صلح وارد ایران شد و در وزارت کشور مشغول فعالیت گردیدند . این گروه برای اکثر شهرهای کشور ، طرح شبکه بنودی و گذر بندی تهیه کردند . همزمان با آغاز برنامه سوم عمرانی در اواسط سال 1341 بر اساس قرار داد و موافقتنامه ای که بین دولتهای ایران و آلمانی به ایران آمد و با تشکیل یک واحد سازمانی تحت عنوان « شهرسازی » در ادراه کل امور شهرداریهای وزارت کشور ف فعالیت خود را آغاز کرد . این واحد برای چند شهر طرحهای گذربندی و اصلاح شبکه تهیه نمود که این طرحها بعضا ً به تصویب وزیر کشور که در آن زمان تنها مرجع نظارت و تصویب امور برنامه ریزی و شهرداریها بود ، رسید ولی به میزان کمی مورد استفاده قرار گرفتند . (2)

قانون توسعه معابر چند بار به موجب قوانین دیگر از جمله قانون اصلاح پاره ای از مواد و الحاق چند ماده به قانون شهرداری در سال 1345 مورد اصلاح و تغییرقرار گرفت تا اینکه در سال 1347 با تصویب قانون نوسازی و عمران شهری و منظور داشتن مواد مربوط به قانون مذکور لغو گردید . ماده 16 قانون نوسازی و عمران شهری ضمن موارد دیگر به توسعه و اصلاح معابر نیز اشاره دارد . (3) سایر تحولات قانون نگذاری در زمینه برنامه ریزی حمل و نقل شهری ، در چارچوب سابقه قانون گذاری و تحولات برنامه ریزی کشور انجام شده است . به این ترتیب که در چارچوب طرحهای شهری در زمینه برنامه ریزی حمل و نقل شهری نیز توجه شده است . البته در تعداد کمی از شهرهای کشور به دلیل گستردگی مشکلات حمل و نقل شهری و تشخیص مراجع محلی مبتنی بر کلی و غیر اصولی توجه طرحهای جامع شهری به بخش حمل و نقل شهری ، قراردادهایی جهت انجام مطالعات برنامه ریزی حمل و نقل و یا مهندسی ترافیک آن شهرها بسته شد .[1]

 2-1- شورای عالی شهرساز ی و معماری ایران دارای مصوبات مختلفی می باشد که برخی از آنها به نوعی با برنامه ریزی حمل و نقل شهری مرتبط می باشند . مصوبات مذکور عبارتند از :

الف – ضوابط حفظ حریم و اراضی  مجاور راهها در محدوده استحفاظی شهرها که در مورخه و به منظور کنترل ساخت و سازهای اطراف جاده های بین شهری و کمربندیها که معمولا ً منجر به توسعه بی رویه شهرها به سمت این جاده ها می گردد ، تصویب شد . این مصوبه ضوابط مختلفی را در خصوص نحوه اضافه نمودن اراضی واقع در حد فاصل جاده های کمربندی و محدوده قانونی شهرها به محدوده استحفاظی طرحهای جامع یا هادی مصوب ، ایجاد ساختمان و تاسیسات در این گونه اراضی ، انتقال کارگاهها و واحدهای صنعتی ، صنفی ، تجاری ، خدماتی و نظایر آنها موجود در دو طرف راههای مورد نظر به مجموعه های متمرکز جدید و ایجاد فضای سبز در حریم راههای داخل محدوده قانونی و حریم شهرها در بردارد  ( پیوست شماره 1) .

 ب- « ضوابط و مقررات شهرسازی و معماری برای عبور و مرور معلولین « مصوب که حاوی مواردی در خصوص مناسب سازی معابر و تسهیلات و تجهیزات مربوط به حمل و نقل شهری جهت تسهیل در رفت و آمد معلولین در فضای شهری می باشد .[2]

ج – تاکید بر « طراحی مسیرمخصوص عبور دوچرخه در شهرهای بالای 50 هزار نفر جمعیت « در مصوبه 25/10/1368

لحاظ تبیین نحوه تعیین معابر درجه 1و2 دارای اهمیت است ( پیوست شماره 2).(4)

وزارت کشور به منظور بهبود وضع حمل و نقل درون شهری و به خصوص در راستای حل مشکلات و مسائل شهرهای بزرگ کشور از این حیث اقدام به تهیه و تدوین شرح خدمات چارچوب فوق الذکر را در سال 1370 به شهرداریهای با جمعیت بیش از 200 هزار نفر بر مبنای سرشماری سال 1365 کل کشور ، جهت شروع مطالعات ، ابلاغ نمود . از تاریخ ابلاغ این دستورالعمل تاکنون تعدادی از شهرهای مشمول این طرح ، قراردادهایی را منعقد و انجام مطالعات را شروع کرده اند . (5)

1-2- قانون تاسیس شرکت اتوبوسرانی عمومی در شهرها ( مصوب 16/11/1331)

 به موجب ماده واحد قانون مذکور امتیاز اتوبوسرانی و نقل و انتقال مسافر به طور دسته جمعی در داخل هر شهر و حومه آن با شهرداری محل می باشد . بر اساس این قانون شهرداری هر شهرتنها نهادی است که امتیاز انتقال مسافرین را به صورت دسته جمعی در داخل شهر و حومه آن دارا می باشد و می تواند جهت استفاده از این امتیاز مبادرت به تاسیس شرکت واحد اتوبوسرانی نماید . بر حسب تبصره 13 این قانون شهرداریها می توانند در صورت اقتضا برای بهبود وضع اتوبوسرانی و نقل و انتقال مسافر در داخل و حومه هر شهر بهره برداری تمام یا پاره ای از خطوط اتوبوسرانی که در همین تبصره ذکر شده است ، به بخش خصوصی واگذار کنند . (6)

2-2- قانون شهرداریها

 بر اساس بندهای 1و17 ماده 55 از قانون مذکور ایجاد و توسعه معابر ، خیابانها و میدانها در حدود قوانین موضوعه و به موجب بند 25 از همین ماده هزینه احداث خیابانها و آسفالت کردن سواره روها و پیاده روهای معابر و کوچه ها ی عمومی به عهده شهرداری هر محل می باشد . . ماده 84 این قانون ، اتوبوسرانی را از جمله موسسات وابسته به شهرداری قلمداد نموده و بر تصویب اساسنامه آن توسط انجمن شهر و موافقت وزارت کشور تاکید کرده است .

 مطابق ماده 102 قانون شهرداری اگر در موقع توسعه معابر ، شهرداری با آثار باستانی برخورد کند ، مکلف است موافقت سازمان میراث فرهنگی را جلب نماید و نظرات و برنامه های سازمان را در خصوص نحوه آثار باستانی ، میزان حریم ، مناظر ساختمانها و میدانهای مجاور آنها رعایت کند . سازمان میراث فرهنگی موظف است ظرف سه ماه قطعی خود را به شهرداری اعلام نماید . (7)

3-2- لایحه قانونی اصلاح قانون تاسیس شرکت رزاه آهن شهرداری تهران و حومه

 به موجب ماده اول این قانون دولت اجازه دارد به منظور احداث راه آهن شهری و تاسیسات مربوط و بهره برداری از آن شرکتی بنام راه آهن تهران و حومه ( مترو ) تاسیس نماید . این شرکت به منظور اجرای طرح راه آهن شهری تهران و حومه و تامنین نیازمندیهای خود از زیر اراضی و املاک محدوده قانونی شهر و حومه بدون هیچگونه پرداختی استفاده نماید . بر اساس ماده دوم قانون مذکور جهت تامین هماهنگی در امور اجرایی احداث راه آهن شهری ( مترو )شورایی به نام « شورای هماهنگی » مرکب از هفت نفر به شرح زیر تشکیل می گردد :

 شهردار تهران یا قائم مقام شهردارتهران ، معاون سازمان برنامه و بودجه ، مدیر عامل سازمان آب تهران ، مدیر شرکت برق منطقه ای تهران ، مدیر عامل شرکت مخابرات ، مدیر عامل شرکت گاز و رئیس هیات مدیره و مدیر عامل شرکت راه آهن شهری ( مترو )

 وظایف شورای هماهنگی عبارتند از : ایجاد هماهنگی در کارهای اجرایی راه آهن شهری که با تاسیسات یا طرحهای سازمانهای مختلف ارتباط حاصل می کند و رفع مشکلاتی که از فقدان رعایت هماهنگی ممکن است پیش آید . تصمیمات شورا در این گونه موارد برای کلیه سازمانهای ذیرربط لازم الاجرا خواهد بود . ریاست شورای هماهنگی با شهرداری تهران است . (8)

4-2- لایحه قانونی احداث ترمینالهای مسافربری و ممنوعیت تردد اتومبیلهای مسافربری بین شهری در داخل شهر تهران ( مصوب اردیبهشت 1359شورای انقلاب اسلامی )

 بر اساس ماده پنجم این قانون ، شهرداریها ی شهرهای بزرگ که جمعیت آنها بیش از یکصد هزار نفر می باشد ، موظف هستند نسبت به ایجاد ترمینالهای مسافربری بین شهری در محلهای مناسب بر اساس مفاد قانون فوق الذکر و با توجه به امکانات اقدام نمایند . به موجب ماده دوم قانون مذکور ، شرایط تشکیل شرکتهای مسافربری مطابق آیین نامه ای است که توسط شهرداری و بر اساس قوانین مربوط به وزارت راه و ترابری و همکاری آن وزارت تهیه و به تصویب شورای شهر و در غیاب شورای شهر به تصویب وزارت کشور می رسد .(9)

مجلس شورای اسلامی در اسفند ماه 1372 ، قانون اصلاح لایحه قانونی فوق الذکر را به تصویب رساند . بر اساس ماده 3 این قانون مدیریت بهره برداری ، برنامه ریزی و سیاستگزاری در امر  مسافر بری برون شهری و نظارت برکیفیت عرصه خدمات مربوط به آن و مسولیتهای مربوط به جابه جایی مسافر بر عهده وزارت راه و ترابری گذاشته شد و مالکیت و مدیریت تاسیسات پایانه های شهرداری و مسئولیت خدمات مربوط به آنها بر عهده شهرداریها نهاده شد .

 به استناد تبصره ذیل ماده پنجم قانون مذکور ، مالکیت پایانه های مسافر بری از انحصار شهرداریها خارج شدو بخش های تعاونی و خصوصی نیز اجازه یافتند به امر احداث پایانه های مسافر بری بپردازند . ظاهراً با رسمیت یافتن سازمان حمل و نقل و پایانه های کشور در آبان ماه 1373 ، مسئولیت مستقیم نظارت بر امر پایانه سازی به آن سازمان محول گردیده است .

5-2- لایحه قانونی راجع به تمرکز امور مربوط به تاکسیرانی شهر تهران زیر نظر شهرداری

 بر اساس ماده واحد این قانون ، به منظور ایجاد هماهنگی در سیستم حمل و نقل شهری مسایل مربوط به تاکسیرانی در هشر تهران زیر نظر شهرداری تهران قرار می گیرد . آیین نامه های اجرایی  در مورد چگونگی سازمان و نحوه مدیریت آن توسط شهرداری تهران تهیه و پس از تصویب شهرداری شهر و در غیاب آن قائم مقام وزارت کشور در شهرداری تهران قابل اجرا است . (10)

 

 

6-2 قانون تاسیس شورای عالی هماهنگی ترافیک شهرهای کشور

 قانون مذکور در 29 اسفند 1327 از طریق ریاست جمهوری جهت اجرا به وزارت کشور ابلاغ شده است . به موجب ماده یک این قانون هدف از تاسیس « شورای عالی هماهنگی ترافیک شهرهای کشور » به شرح زیر می باشد :

« اعمال سیاستهای جامع و هماهنگ ترافیکی و تهیه خط مشی لازم و بهبود اداره کلیه امنور مربوط به امر عبور و مرور همانند طراحی ، برنامه ریزی ، سازماندهی ، هماهنگی ، هدایت ، نظارت و انتظامات ترافیکی شهرها »

این شورا از 7 نفر تشکیل می شود که همگی نمایندگان دستگاههای مرتبط با مقوله حمل و نقل شهری می باشند . این اعضا عبارتند از : معاون وزیر کشور ( ریاست شورا ) ، معاون وزیر راه و ترابری ، معاون وزیر مسکن و شهرسازی ف معاون وزیر پست و تلگراف و تلفن ، معاون رییس سازمان برنامه و بودجه ، رئیس سازمان حفاظت محیط زیست یا معاون وی و فرمانده نیروی انتظامی یا معاون وی .

 مصوبات این شورا پس از تصویب وزیر کشور قابل اجرا است و به موجب ماده 3 قانون مذکور کشور عهده دار دبیر خانه شورای عالی می باشد . بر اساس ماده 3 این قانون ، در هر یک از استانها شورای هماهنگی ترافیک استان به ریاست استاندار یا معاون عمران وی و با حضور مدیران کل وزارتخانه ها و سازمانهای عضو شورای عالی می باشد . بر اساس ماده 3 این قانون در هریک از استانها شورای هماهنگی ترافیک استان به ریاست استاندار یا معاون عمرانی وی با حضور مدیران کل وزارتخانه ها و سازمانهای عضو شورای عالی مستقر در استان و فرمانده ناحیه انتظامی تشکیل می شود و دبیر خانه آن نیز در استانداریها خواهد بود . مصوبات شورای عالی هماهنگی ترافیک شهرهای کشور به موجب ماده 4 قانون فوق الذکر ، باید در چارچوب قوانین و مقررات کشور باشد و با رعایت ماده یک این قانون برای کلیه وزارتخانه ها ، موسسه ها ، سازمانهای دولتی ، نهادها و موسسه های عمومی و خصوصی لازم الاجرا است . به موجب تبصره ماده 6 این قانون ، مصوبات این شورای عالی نباید مغایر با مصوبات قانونی شورای عالی شهرسازی و معماری و شورای عالی هماهنگی ترابری کشور باشد ( پیوست شماره 3).(11)

 برای دبیر خانه شورای عالی هماهنگی ترافیک شهرهای کشور ، مجموعه وظایفی در سطح کلان حمل و نقل شهری در نظر گرفته شده است که اهم آنها عبارتند از : پیشنهاد اهداف و سیاستهای جامع و هماهنگحمل و نقل شهری برای گروهای مختلف شهری کشور ، پیگیری ، تهیه و اجرای طرحهای جامع حمل و نقل شهری برای گروههای مختلف شهری کشور ، پیگیری ، تهیه و اجرای طرحهای جامع حمل و نقل و ترافیک برای شهرهای کشور ، انجام و توسعه امر پژوهش و تحقیقات به منظور تدوین و پیشنهاد شاخصها و معیارهای استاندارد ملی و منطقه ای ، اقدام مستمر به شناسایی و دسته بندی مهندسین مشاور داخلی و خارجی ، ایجاد بانک اطلاعات در زمینه حمل و نقل و ترافیک شهری و پیوند آن با بانکهای اطلاعات استانی ، ارائه خدمات اطلاعات فنی و کارشناسی در زمینه ارزیابی مطالعات جامع حمل و نقل ترافیک شهری ، تهیه و تدوین و پیشنهاد شرح خدمات تیپ طرحهای مطالعاتی و ارائه نظرات مشورتی و کارشناسی در این زمینه و برگزاری سمینارها .

3- تحلیل و جمع بندی

 تحولات قوانین و ضوابط مرتبط با حمل و نقل شهری را می توان در سه دوره مختلف و به شرح زیر تقشسیم بندی نمود .

دوره اول – تدوین و تصویب قوانین خاص برنامه ریزی حمل و نقل شهری – 1345-1320

دوره دوم – فقدان قانونگذاری در زمینه برنامه ریزی حمل و نقل شهری : 1370-1345

دوره سوم – توجه مجدد به تدوین و تصویب قوانین و ضوابط خاص برای برنامه ریزی حمل و نقل شهری : 1370و پس از آن

 دوره اول ، در برگیرنده تدوین و تصویب چون « قانون راجع به احداث و توسعه معابرو خیابانها ، اصلاحیه قانون مذکور با عنوان « قانون توسعه معابر » و « قانون طرحهای گذربندی و شبکه بندی شهرها » می باشد که کلیه آنها دارای ماهیت حمل و نقلی هستند .

 بنابراین ، نه تنها شروع تحولات مربوط به برنامه ریزی حمل و نقل شهری ، بلکه آغاز تحولات برنامه ریزی شهری در کشور نیز ، با وضع و تصویب قوانین خاص برنامه ریزی حمل و نقل شهری همراه بوده است .

ویژگی دوم از تحولات برنامه ریزی شهری ، فقدان تدوین و تصویب قانون و یا دستورالعملی خاص در زمینه این برنامه ریزی است . در این دوره ضمن قوانین عام برنامه ریزی شهری چون : قانون نوسازی و عمران شهری ، قانون تاسیس وزارت آبادانی و مسکن ، قانون تاسیس شورای عالی شهرسازی و معماری ایران ، تغییر نام وزارت آبادانی و مسکن به وزارت مسکن و شهرسازی و مصوبه مورخ 20 اسفند 1364 هیات دولت مبنی بر ضرورت ایجاد شهرهای جدید در نزدیکی شهرهای بزرگ کشور ، به این نوع برنامه ریزی نیز توجه شده است . طرحهای بخش حمل و نقل  شهرهای بزرگ کشور ، به این برنامه ریزی نیز توجه شده است . طرحهای بخش حمل و نقل شهری در این دوره بر اساس قوانین مذکور و در چارچوب طرحهای شهری از قبیل : طرحهای جامع شهری ، طرحهای تفصیلی ، طرحهای هادی شهری و طرحهای شهرهای جدید تهیه شده است . مهمترین ویژگیهای این دوره در خصوص برنامه ریزی حمل و نقل شهری به شرح زیر می باشند :

الف ) تاکید بر تهیه اسناد بخش حمل و نقل شهری در طرح شهرهای جدید توسط مهندسین مشاور دارای این تخصص در دستورالعمل و شرح خدمات تهیه طرحهای مذکور .

ب) تصویب ضوابط مختلفی در رابطه با برنامه ریزی حمل و نقل شهری توسط شورای عالی شهرسازی و معماری ایران از سال 1368تا 1370

دوره سوم : با توجه دوباره به برنامه ریزی حمل و نقل شهری و تدوین و تصویب دستورالعملهای خاصی در رابطه با این نوع برنامه ریزی همراه است . به این ترتیب که برای اولین بار و بدنبال تهیه و تصویب دستورالعمل و شرح خدمات « مطالعات جامع حمل و نقل و ترافیک شهرهای بزرگ کشور » توسطوزارت کشور و ابلاغ آن به مراجع محلی جهت اجرا نوعی برنامه ریزی حمل و نقل شهری در شهرهای بالاتر از 200 هزار نفر جمعیت پایه گذاری می شود که دارای « فرایند » و « سازگاری » مستقل از روند برنامه ریزی و تهیه طرحهای شهرهعای فوق الذکر می باشد . قوانین مرتبط با تشکیلات ادارای حمل و نقل شهری بیانگر دو مشکل می باشند که عبارتند از :

الف ) تنوع و تعدد دستگاههای دست اندر کار و مرتبط با حمل و نقل شهری

ب) تداخل وظایف دستگاههای مذکور و مقید بودن اجرای آنها به قوانین مربوطه .

 سیستم حمل و نقل شهری کشور فاقد یک سازمان و تشکیلات منسجم می باشد و دستگاههای مختلفی چون : شهرداریها ، وزرات کشور ، وزارت مسکن و شهرسازی ، وزارت راه و ترابری ، وزارت صنایع ، نیروی انتظامی و دوایر راهنمایی و رانندگی و مانند اینها به انحا ء گوناگون در مقوله فوق الذکر می باشند . به این ترتیب که اگر چه به موجب قانون ایجاد خیابانها و کوچه ها و میدانها و توسعه معابر بر عهده شهرداریها گذاشته شده است  ولی انجا م این وظیفه در حدود قواین موضوعه ف مجاز شمرده شده است . رعایت قوانین مذکور در راستای تحقق این وظیفه شهرداری در موارد مختلفی صورت  می گیرد :

اول – ایجاد خیابانها ، کوچه ها و میدانها و توسعه معابر بر اساس طرحهای شهری است که ساز و کار تهیه این طرحها در وظایف وزارت مسمن و شهرسازی و دفاتر فنی استانداریها قرار دارد . در صورتی که شهرداری پیشنهاداتی جهت اصلاح طرحهای مذکور ، برای ایجاد خیابانها و توسعه معابر داشته باشد . می تواند بلر اساس بند 17 ماده 55 قانون شهرداری ارائه نماید . اگر این اصلاحات صرفا شامل طرحهای تفصیلی شهر باشند ، فقط به تصویب کمیسیون ماده پنج قانون تاسیس شورای عالی شهرسازی و معماری ایران می رسند ، اما اگر اصلاحات مذکور در اساس طرح جامع شهر موثر باشند ، باید به تصویب شورای عالی شهرسازی و معماری برسند .

 دوم – رعایت تشریفات قانونی تملک است . ایجاد خیابانها و توسعه معابر اغلب موجب تصرف املاک اشخاص از سوی شهرداری می گردد . لذا جهت تملک آنها رعایت تشریفات قانونی مربوطه  الزامی است .

 سوم – جلب موافقت سازمان میراث فرهنگی کشور در موقع برخورد توسعه معابر با آثار باستانی توسط شهرداری می باشد .

چهارم – ایجاد ترمینالهای مسافربری بین شهری نیز به موجب ماده پنج لایحه قانونی احداث ترمینالهای مسافربری در مکانهای مناسب و به عهده شهرداریها گذاشته شده است که این اقدام نیز بر اساس طرحهای شهری قابل اجرا می باشد . (12)

بنابراین به نظر می آید یک از مهمترین مشکلات حمل و نقل درون شهری کشور فقدان وحدت در مدیریت و تصمیم گیری اجزای تشکیل دهنده آن عدم تشکیلات منسجم و مقتدر و ساز و کار برنامه ریزی و فقدان هماهنگی در درون این سیستم و عوامل محیطی آن بوده است .

تحت چنین شرایطی است که وزارت کشوئر جهت اعمال سیاستهای جامع و هماهنگ و تهیه خط مشی لازم و بهبود امور مربوط به حمل و نقل از قبیل : برنامه ریزی ، سازماندهی ، هدایت ، نظارت ، طراحی و انتظامات ترافیکی به تدوین لایحه تاسیس شورای عالی هماهنگی ترافیک شهرهای کشور و تصویب آن توسط مجلس شورای اسلامی در اسل 1372 اقدام نمود .

 قانون فوق الذکر از چند ویژگی مهم برخوردار است که عبارتند از :

1-  بر اساس قانون مذکور و برای اولین بار در کشور بخش حمل و نقل درون شهری از یک نهاد قانونی سیاستگذار ، برنامه ریزی حمل و نقل شهری ، ایفا کننده نقش شورای عالی شهرسازی و معماری کشور در رابطه با برنامه ریزی شهری باشد .

2-   عضویت کلیه دستگاه های مرتبط و دخیل در امر حمل و نقل شهری در شورای عالی موضوع این قانون و در نتیجه ایجاد زمینه ای مناسب جهت هماهنگی و انجام در تصمیم گیریها و سیاستگذاریها در این مقوله .

تاکید قانون فوق الذکر بر هماهنگی و مغایر نبودن مصوبات قانونی شورای عالی شهر سازی و معماری ایران و شورای عالی هماهنگی ترابری کشور


این متن فقط قسمتی از قوانین مرتبط با مقوله حمل ونقل شهری می باشد

جهت دریافت کل متن ، لطفا آن را خریداری نمایید



:: برچسب‌ها: قوانین مرتبط با مقوله حمل ونقل شهری , قوانین مرتبط با مقوله حمل ونقل شهریحمل ونقل شهریقوانینشورای عالی شهرساز ی و معماری ایرانشرکت اتوبوسرانیترمینالهای مسافربری , شورای عالی هماهنگی ترافیک , ترافیک , دانلود قوانین مرتبط با مقوله حمل ونقل شهری ,
:: بازدید از این مطلب : 144
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 29 دی 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ice cream
مقدمه بقول ایهرینگ آئین دادرسی دشمن قسم خورده خودكامگی و خواهر توامان آزاری است اگر حقوق ماهوی تایید كننده و گاهی تعیین كننده حقوق فردی و اجتماعی است آئین دادرسی بالخصوص آئین دادرسی كیفری تضمین كننده این حقوق است تا آنجا كه گفته اند «چنانچه به كشوری ناشناخته گام نهید و مشتاق آگاهی از حقوق و آزادی های فردی و ارزش و اعتباری كه جامعه برای آن قائل
دسته بندی حقوق
بازدید ها 33
فرمت فایل doc
حجم فایل 62 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 56
جایگاه هیات منصفه در حقوق

فروشنده فایل

کد کاربری 2106
کاربر
 
 

جایگاه هیات منصفه در حقوق

مقدمه

بقول ایهرینگ:  آئین دادرسی دشمن قسم خورده خودكامگی و خواهر توامان آزاری است. اگر حقوق ماهوی تایید كننده و گاهی تعیین كننده حقوق فردی و اجتماعی است آئین دادرسی بالخصوص آئین دادرسی كیفری تضمین كننده این حقوق است تا آنجا كه گفته اند: «چنانچه به كشوری ناشناخته گام نهید و مشتاق آگاهی از حقوق و آزادی های فردی و ارزش و اعتباری كه جامعه برای آن قائل است باشید كافی است به قانون آئین دادرسی كیفری آن كشور مراجعه كنید.[1]

اجتماعات پس از گذراندن دوران  تخلف دادرسی كیفری از گذشته تاریك و خفقان زده تا تحولات امروز تبعا محور دادگستری و مرگ دادرسی فهمیدند كه باید در قبال جرم و پدیده مجرمانه و مجرم و مسئولیت وی بی تفاوت نمانند. بالخصوص وقتی مجرم جنایتی مرتكب می شود  اولین سوال  ناظران و خردمندان جامعه این است كه چرا این جنایت متحقق گردید؟ مرتكب چه شخصیتی دارد؟ چه آزار جسمی و روحی وی را بزهكار گردانید؟ آیا مجازات با اعمال شاقه مفید حال اوست؟ جنایت دیده و اطرافیان او چگونه التیام یابند؟ چگونه از جامعه صدمه دیده درمان درد گردد؟ چقدر اجتماع در محقق بزه تقصیر دارد؟ دسته ای نیز از همان ابتدا بدون هیچ شكل هزم اندیشی و تعمق، مرتكب را مستحق مجازات با بدترین شكل می دانند، با علم به اینكه او فضا و حقوق كیفری توام با پیچیدگی ها و تخصص محوری است، باز هم جامعه خود را در قبال مجرم و پدیده مجرمانه صاحب حق می داند. می خواهد با نشان دادن واكنشی نزدیك به عدالت جزای عمل مجرم را به واسطه مجازات و اقدام تامینی و تربیتی شایسته بدهد. لذا در مقام توسعه دادرسی ؟ مختلط و اجرای هر چه قوی تر اصل علنی بودن محاكمات و در معیت آن حضور هیات منصفه حداقل در محاكم جنایی و غالبا در محاكم مطبوعاتی و سیاسی و مشورت و نظر دادن به دادرس بدین وسیله در اعلام بی گناهی یا گناهكاری متهم سهیم می شوند.

در حقوق كیفری اسلام نیز ارباب شرع خود را از مشورت بی نیاز نمی داند كما اینكه خداوند رحمان رسولش را كه صاحب خلق عظیم و حائز صفات فرزانگی و اسوه حسنه برای اجتماع گذشته و امروز و آینده است از مشورت در كلیه امور بی ویژه حاكمیت كه سازمان قضا و قضاوت، مصداق بارز و پر اهمیت حاكمیت شرعی و حرم امن عدالت است بی نیاز ندید؛ در ادامه حضرات معصومین (ع) این سنت را به شكل گفتار، كردار و رفتار مستقیما با واسطه تا زمان حلول فاجعه غیبت كبری امام عصر (ع) منتقل كردند و تا قرن هفتم هجری همزمان با انقراض خلافت تاریك عباسسیان از ابتدای حضور امویان دوران سیاه و خفقان زده دادرسی تفتیشی نمایان بود. مضافا وقوع بدعتهای فراوان و ظلم و ستمهای بی شمار حكام وقت را اهمیت و منزلت قضاوت و قاضی و جایگاه رفیع وی در حاكمیت شرعی، علت و حدود آرایی در فقه گردید كه تا امروز بحث وحدت یا تعدد قاضی و نیاز حاكم محكمه به مشاورت طلبی از ارباب فن ضمنا مخطئه بودن قاضی شیعی و مستحباتی كه برای رفتار و كردار قضاوت وفق روایات در نظر داشتند جایگاه عمیق اصل عدم و اصل برائت و اصل علنی بودن محاكمات در شرع به ویژه دلیل مشكلات اخلاقی وایمانی جامعه و نگرانی ذهنی و روحی قضاوت در زمان غیبت و توسعه پیش از پیش علوم انسانی و ترقی آگاهی مردم و عدم حضور عارفانه ولی امر (ع) تصور وجود رد پای صاحبنظرانی كه با هیات منصفه عادله و آگاهی موافقند را تقویت می نماید.

البته تنوع عقیده و وقوع جرایم نوین و مخالف نظم عمومی در بلاد اسلامی، قاعد و التعزیر نایراه الحاكم به قاضی شرع اجازه می دهد كه وفق موازین شرعی و اجتماعی و اخلاقی و منصفانه مجازات مناسب برای مجرم در نظر آورد از آنجا كه معنای این قاعده قرار دادن تعزیر به صلاحدید حاكم شرع  است، قاضی شرع نمی تواند در اعمال تعزیر صلاحدیدی دچار لغزش و خطای علمی و احتمالا استبداد قضایی گردد. لذا باید در زمان غیبت این قاعده با احتیاط و تسامح بیشتری تفسیر شود ضمن آنكه قضاوت ماذون قطعی اغلب اجتهادی ندارند و حاكم شرع به معنای واقعی نمی باشند. هم چنین اصل قانونی بودن جرم و مجازات با این قاعده و تعارض آشكار دارد. مع الوصف به فرض وجود و حكومت این قاعده جهت ایجاد تعادل و تعامل اجتماع با دستگاه قضایی كیفری و جلوگیری از خود رایی و استبداد احتمالی برخی قضاوت لااقل در محاكم كیفری جنایی در معیت قاضی شرع هیات منصفه را كه جملگی نمایندگان خردمندو حزم اندیش جامعه اند ببینیم. كما اینكه پذیرش هیات منصفه در محاكم مطبوعاتی و سیاسی حاضر در دادگاه كیفری استان كه برگرفته از نظام روی زمین است همچنین در دادگاه ویژه روحانیت جای شكر باقی است كه این بدبینی احتمالی اصحاب شرع تا حد زیادی فروكش كرده.

البته باید پذیرفت كه قانون مجازات اسلامی بالخصوص بخش حدود كه حاوی تشریفات قاضی رسیدگی و دلایل ویژه جهت اثبات حدود و كیفیت و نوع خاص مجازات است به سختی حضور هیات منصفه مذكور را توجیه می كند چرا كه موافقین اجرای حدود جزایی در زمان غیبت ولی او و حتی الامكان در اثبات و اجرای حدود شرعی احتیاط می كند ولی ایشان در صورت اثبات بدون هیچ كم و كاست قائل به اجرا هستند و مسامحه و سهل گیری را روا نمی شمارند. اینجاست كه به هیچ وجه حاضر نیستند پس از اثبات و جمع شرایط از اجرای آن سر باز زنند طبیعتا در شكل رسیدگی تعارض آشكار هیات منصفه با حدود الهی را می بینیم ولی به فرض پذیرش نظر مخالفان اجرا در زمان غیبت امام و پذیرش قانون مجازات عمومی و صرفا مجازات های بازدارنده و تعریزی یا به طور نامانوس تقسیم بندی جرایم به خلاف جنحه و جنایت، حضور هیات منصفه را سهل تر می نماید.

این تحقیق كه «ضرورت ایجاد هیات منصفه در برخی محاكم كیفری نام دارد حاوی این اهداف و سوالها است:

1-  چرا حقوق كشور ما با حفظ واقعیت های شرعی نقش اجتماع در خصوص جرم و پدیده مجرمانه كم رنگ نداند؟

2-  چرا باید بر این عقیده بود كه اگر فقه صراحتا یا ضمنا در خصوص سیستم های كیفری روز و هیات منصفه نظری نداده و به معنای مخالفت آن رویه ها و هیات منصفه با شرع انور است؟

3-  چرا این عقیده وجود دارد كه قاضی با حضور هیات منصفه كم شان یا بی شان یا صرفا یك داور قلمداد شود و از آن ابهت و اقتدار خارج گردد؟

4-  چرا نباید بر این عقیده باشیم اگر قرار است حاكمیت مقبولیت و جمهوریت یابد و مردم سالار باشد دستگاه قضایی آن به طریق اولی مردمی باشد بالخصوص چرا محاكم كیفری مهم با ؟ جامعه مشورت نكند؟

قبل از این كه شروع به گردآوری و نوشتن این تحقیق نمایم بر این خیال بودم به راحتی بتوان جایی برای حضور هیات منصفه در محاكم كیفری ایران بالخصوص جنایی ، نظامی، روحانیت و اطفال متصور بود باری در اثنای مصاحبه ها و مطالعاتم دریافتم این نهاد بسیار پرمطلب و اختلافی است و با یك تحقیق حدود 140 صفحه ای نمی توان به هدف رسید مضافا بر اینكه در مدت گردآوری به این واقعیت ها رسیدم:

از آنجا كه محتاطانه و حتی روانشناختی جرمشناسان و حقوقدانان كیفری بر آن واست اطفال و نوجوانان بزهكار نظر به وضعیت خاص و متفاوتشان با سایر بزهكاران نباید در محاكم علنی و طبق عمدمات قانون آئین دادرسی كیفری مورد قضاوت قرار گیرند بلكه می طلبد در فضایی غیر علنی و حتی الامكان غیرقضایی با آئین رسیدگی خاص با تصدی قاضی نه صرفا حقوقدان بلكه دارای یك شخصیت و جایگاه اخلاقی و تاثیرگذاری خاص، و نهایتا مجازات این بزهكاران توام با وعظ و تادیب در مكان مخصوص و كانون آموزش و پرورش ویژه با رویكردی كاملا دوستانه محقق گردد. لذا محاكمه ایشان اعضای هیات منصفه و علنی شدن تخلف ایشان و احتمالا حجل شدن یا تجری این بزهكاران، منطقی نمی نماید.

دومین واقعیتی كه پذیرفتم، دو قشر از سرنوشت سازان و مهتمرین اعضای جامعه شدیدا مورد بی مهری اقتصادی و شانی جامعه و بالخصوص حاكمیت می باشند: معلمان و نظامیان به عقیده برخی صاحب نظران هر گاه خواستی در جامعه امنیت را به معنای واقعی مشاهده كنی و ببین كه معلمان و نظامیان جامعه در چه سطحی از رفاه زندگی می كنند. چرا كه اولی امنیت فرهنگی و علمی جامعه را تنظیم و تحكیم می كند. و دومی امنیت ملی و منصفه ای كشور را حمایت می كند. اگر از بحث معلمان بگذریم و در خصوص نظامیان و به جرایم خصوص و عمومی ارتكابی ایشان بپردازیم خواهیم دید كه به دلیل تعامل و ارتباط خاصی ایشان با جامعه یا در انجام وظایف حوزه ماموریت خویش در اجرای مقررات نظامی و امنیتی سهوا یا به عمد به دلیل اوضاع و احوال مختلف مرتكب بزه نظامی و عمومی می شوند دادگاه های نظامی تقریبا از دنیا پذیرش شده و در معیت سازمان قضاوتی كشورها به موافق با قوانین جرایم نیروهای مسلح با آئین دادرسی ویژه رسیدگی می شود به عنوان مثال به دلیل عظمت و شكوهمندی حضور هیات منصفه در دادرسی كیفری با برخی كشورها چون ایالات متحده و انگلستان و حتی فرانسه، آلمان، بلژیك و ... در معیت قاضی نظامی هیات منصفه منتخب نظامیان انجام وظیفه می كنند كه امید است در آینده نزدیك حقوق ایران نیز با تغییر مبنای در این زمینه در محاكم نظامی نیز هیات منصفه داشته باشد.

در مورد دادگاه های كیفری كه اغلب جرایم جنایی مورد قضاوت قرار می گیرند و به دلیل اهمیت جنایات موضوع این محاكم كه  بی گمان تعدد قاضی (3 و5 قاضی) را پذیرش كرده نقطه عطفی است در تایید قضاوت شورایی و هیات منصفه فعلا در شعبه مطبوعاتی وسیاسی این محاكم جایگاه دارد و پذیرش هیات منصفه در دادگاه های كیفری استان و جرایم موضوع تبصره ماده 4 قانون اصلاحی سال 81 قانون تشكیل دادگاه های عمومی و انقلاب مستلزم تغیر و اصلاح آئین دادرسی كیفری و قوانین مربوط به آن و توجیه جایگاه هیات منصفه در اجرای اصل علنی بودن محاكمات جنایی و پذیرش نقش اجتماع می باشد كه در بعدی مباحث بدان خواهیم پرداخت.

در مورد دادگاه های ویژه روحانیت كه جزو محاكم اختصاصی كیفری است و ایجاد كنندگان این دادگاه ها با در نظر داشتن مصالح و مقتضیات خاصی و شان ویژه و متفاوت روحانیون و پذیرش هیات منصفه یا به عبارتی (هیات حاكمه) در معیت دادرس این دادگاه ها و رسیدگی قضایی منطبق با موازین شرعی و بدیهیات فقهی كه به گمان مخالف اصل قانونی بودن جرم و مجازات است، تا به حال كارنامه درخشانی نداشته و خواسته حقوقدانان و حتی فقها مخالف برخی اشكال این محاكم را برآورد ساخته (والله اعلم) لذا پس از بررسی هیات منصفه به طور كلی بر آن شدم در آینده ای نه چندان دور تحقیقات خویش را در خصوص این مقوله افزون نمایم و بررسی  این نهاد در نظامات مختلف حقوقی كشورها به ویژه باختری روز می رسد كه بتوانیم قبول كنیم: آیا فرهنگ حكومت و ملت ما پذیرای هیات منصفه در كنار قضاوت جنایی است یا خیر؟

به هر حال شاید در كشور ما آرزوی همكاران و ؟ گرامی باشد كه روزی بتواند در كاخ دادگستری در مقابل چشمان حضار و اعضای هیات منصفه و قاضی و نماینده دادستان دفاعی پر حرارت و عدالتخواهانه و هیجانی از موكلش كه خواسته یا ناخواسته مرتكب یك بزه جنایی شده را ترتیب دهد.

به دلیل فشردگی و انبوهی مطالب ما در این تحقیق در دفتر نخست به جایگاه هیات منصفه، در بخش اول به جایگاه هیات همنصفه در حقوق ایران با نگاهی به مبانی فقهی و در بخش دوم به قضاوت شورایی و هیات منصفه در سیستم حقوقی ایران و در بخش سوم درباره مقایسه اجمالی هیات منصفه در حقوق ایران و انگلستان دلایل موافقان و مخالفان در دفتر دوم به این دلیل شابع بودن مسئله صرفا به جرایم مطبوعاتی خواهیم پرداخت.

باید اضافه نمایم این مجموعه برگرفته از كتب و مقالات بالخصوص روزنامه ها و مجلات سالهای اخیر از 1378 تاكنون ات و نگارنده نظر به سن و تجربه و علم ناكافی و قلیلش هیچگونه نظری ندارند و صرفا گفتارها و نظرات را گردآوری كرده.

جایگاه هیات منصفه در حقوق ایران

(با نگاهی به مبانی فقهی آن)

پیش گفتار

نهاد هیات منصفه قدمتی دیرینه دارد، ول به دلیل جدید بودن آن در حقوق ایران و روشن نشدن مبانی فقهی اش هنوز جایگاه واقعی خود را بازنیافته است. انتخاب مردمی اعضای هیات منصفه، توجه قاضی به رای آنها، تخصص قاضی نداشتن و دخالت نكردن اعضای این هیات در قضاوت، از جمله شروطی است كه با توجه به تحولاتی كه در ماهیت این نهادها پدید آمده است، امروزه باید رعایت گردد.

پایبندی به این شروط در حقوق ایران، وقتی می تواند جامه عمل بپوشد كه از دیدگاه فقهی نیز بتوان چنین جایگاهی برای هیات منصفه در نظر گرفت. از این رو مقاله حاضر، ضمن تبیین ماهیت هیات منصفه با توجه به خاستگاه آن، به نقد و بررسی قوانین داخله پرداخته و با ارائه معیارهایی برای انطباق این نهاد با شرع، راهكارهایی جهت استحكام در امر قانونگذاری ارائه می دهد. البته در این نوشتار ما بیشتر به جایگاه هیات منصفه در محاكمات مطبوعاتی و سیاسی خواهیم پرداخت.

«آزادی» یكی از اصول مهم و باارزشی است كه در بسیاری از مكاتب، از جمله مكتب اسلام، پذیرفته شده و اصول و مقررات آن، حاكمی از دفاع از این مهم است.[2]یكی از نمودهای آزادی كه اخیرا بیشتر مورد توجه قرار گرفته، آزادی بیان و ابراز عقیده است. معمولا تخطی از قلمرو آزادی بیان، در قالب جرم سیاسی و جرم مطبوعاتی نمود پیدا می كند كه از یك سو دفاع از حقوق جامعه، حاكمان را به مبارزه با تخطی گران وا می دارد و از سوی دیگر،ازادی بیان از چنان ارزشی برخوردار است كه می طلبد جامعه در برخورد با این گونه مجرمان، تا حدی از خود انعطاف نشان داده و فرهنگ جامعه و تلقی عمومی را در قضاوت خویش مد نظر قرار دهد. با پیش بینی هیاتی، در دادگاه به نمایندگی از جامعه برای دفاع از مجرمان سیاسی و مطبوعاتی صورت می پذیرد كه در حقوق عرفی «هیات منصفه» نام گرفته است.

در ایران، اولین بار در اصل 79 متمم قانون اساسی مشروطه (مصوب 29 شعبان 1325) و پس از انقلاب، در اصل 168 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران حضور هیات منصفه در جرایم سیاسی و مطبوعاتی پذیرفته شد ولی به دلیل جوانی این نهاد در كشور، و فقدان آرای فقها، نتوانسته جایگاه واقعی خود را در حقوق ایران- كه بخشی از آن مبتنی بر مبانی فقهی است- بیابد. از این رو، در این مقاله بر آن شدیم تا به اختصار، ضمن بررسی این نهاد در حقوق ایران، به این سوال اساسی پاسخ گویم كه چگونه می توان نهادی به نام هیات منصفه را در دادگاه اسلامی به عنوان یكی از عناصر قضاوت پذیرفت و نظر آن هیات را نظر دادگاه اسلامی و قاضی شرع به حساب آورد؟

پاسخ این سوال را با مروری بر گفتارهای زیر پی می گیریم:

1-    تعریف و ماهیت هیات منصفه؛

2-    سیر قانونی هیات منصفه در ایران؛

3-    دلایل مخالفت با حضور هیات منصفه در دادرسی؛

4-    مبانی لزوم تبعیت قاضی از نظر هیات منصفه.

گفتار اول

تعریف و ماهیت هیات منصفه

هیات منصفه در انگلیسی، معادل «Jury» و در زبان عربی معادل، «هیئه المحلفین» است و عبارت از «مجموعه ای از افراد عادی است كه با داشتن شرایط اخلاقی و توانایی های خاص و استقلال رای و فكر به عنوان نماینده افكار عمومی، برای شركت در برخی از دادگاه های كیفری و همكاری با قضاوت حرفه ای در امر قضاوت دعوت می شوند.» (هاشمی: 1375: ص 549)

طبق تعریفی دیگر؛ «گروهی از مردمند كه با استماع حقایق موجود در جریان دادرسی، در خصوص تقصیر یا عدم تقصیر متهم تصمیم می گیرند.» (Oxford:P. 702 و رك: جعفری لنگرودی: ص 3902)

درباره ماهیت هیات منصفه، دیدگاه های زیر مطرح شده یا قابل طرح است:

1-رای هیات منصفه یكی از ادله اثبات دعواست، به این بیان: وقتی تعداد قابل توجهی از مردم (مثلا دوازده نفر) بدون هیچ گونه غرضی خاصی بر مجرم بودن شخصی اتفاق نظر داشتند، بی تردید، وی مجرم و قابل مجازات است. (ر. ك: عبدالحلیم، 1980:ص 419)

این تحلیل، با توجه به منشا اولیه هیات منصفه و بر اساس مقطع زمانی صورت گرفته است كه مجرم، یا بی گناه بودن متهم، به آزمایش الهی واگذار می شد و به اصطلاح، نظام اوردالی (داوری ایزدی) حاكم بود و نمی تواند بیانگر ماهیت هیات منصفه امروزی باشد.[3]

2- هیات منصفه نقش شهود را دارند و ملزم بودن اعضای هیات به قسم یاد كردن در حقوق برخی كشورها (پاشا صالح: ص 161) به اعتقاد برخی، از همین جا نشات گرفته است (خامنه ای؛ ص 113) ولی امروزه به دلیل تفكیك كامل بین شهود و اعضای هیات منصفه، نمی توان آنان را شاهد دانست.

3- وظیفه هیات منصفه شبیه نهاد تعقیب است. این تحلیل، از آنجا نشات گرفته كه عده ای مطلع از شخص و محل زندگی متهم، از طرف دولتها در دادگاه حضور می یافتند تا با توجه به اطلاعاتی كه دارند، با اظهارات خود به كشف واقع و تكمیل ادله اتهام كنند. در واقع كار آنها دفاع از حقوق عامه بود (رك: عبدالحلیم: ص 52 -57)

از آنجا كه در شرایط فعلی اعضای هیات منصفه به جای دفاع از دولت و حكام، در واقع از افكار عمومی دفاع می نمایند و سعی در تكمیل ادله اتهام ندارند، پس نمی توان برای آن ماهیت تعقیب قایل بود هر چنددر گذشته چنین فرضی صادق بود.

4- هیات منصفه نقش قضایی دارد و اظهارنظر وی، نه صرفا نظر یك شهروند بلكه قضاوتی حقیقی است (همان ص 317)

طرفداران این دیدگاه، از این نظر كه هیات منصفه ملزم به سوگند، ولی قضاوت چنین وظیفه ندارند، چنین اظهار كرده اند كه در واقع، اعضای هیات با قسم یاد كردن، به قاضی حقیقی تبدیل می شوند و قضاوت آنها و قاضی در واقع، نوعی از قضاوت اشتراكی و جمعی است (همان صص 65، 78، 196 و ص 251)

این نظر، از این جهت كه افراد هیات منصفه هم به لحاظ انتخاب كنندگان (كه نوع مردمند" نه دستگاه های حاكمه) و هم به لحاظ اعضای هیات (كه داشتن اطلاعات حقوقی شرط نیست) قابل انتقاد است و از این رو، نمی توان كار هیات منصفه را كاری قضایی یا نوعی قضاوت مشترك به حساب آورد؛ هر چند از اواخر قرن سیزدهم، مدتی چنین وظیفه ای را به عهده داشت.

5- دیدگاه دیگر این است كه هیات منصفه وظیفه كارشناسی را به عهده دارد و در مواردی كه تشخیص موضوع و بیان حسن و قبح عمل ارتكابی لازم است از یك طرف اكثریت جامعه انجام پذیرد، هیات منصفه نمایندگی از افكار عمومی این مهم را به انجام می رساند (عمید زنجانی: 1368: صص 273-376) به بیان دیگر، اختیار تشخیص موضوع، در مواردی به هیات منصفه تفویض شده است كه به تنهایی از عهده یك فرد، اعم از این كه قاضی باشد یا خیر، برنمی آید.

با این تحلیل، در انتخاب و حضور هیات منصفه در دادگاه، لازم است چند ویژگی رعایت شود:

الف- چون هیات منصفه نماینده افكار عمومی به شمار می رود، افراد آن از سوی مردم تعیین می شوند نه دستگاه های حكومتی.

ب - توجه به خواست عمومی ایجاب می كند كه نظر هیات منصفه را قاضی در صدور حكم ملاك قرار دهد و مثلا با رای هیات منصفه مبنی بر بی گناهی متهم، نتواند حكم به مجرمیت صادر نماید.

ج- برای آن كه هیات منصفه منعكس كننده افكار عموم  باشد، بسیاری از كشورها، گزینش افراد از بین اصناف مختلف را شرط كرده و حتی برخی تصریح دارند كه برگزیدگان نباید اطلاعات قضایی داشته باشند (پاشا صالح: ص 192؛ عبدالحلیم 1980: ص 211 و شیخ الاسلامی؛ ص 208) همچنین نباید قبل از حضور در محكمه، در ماهیت دعوا تحقیق كرده و یا حتی از جوانب آن اطلاعی كسب نموده باشند.»[4]

د- به دلیل اطلاعات قضایی نداشتن، هیات منصفه تنها در دو موضوع می تواند اظهار نظر نماید:

1- آیا متهم مجرم است یا نه؟

2-در صورت مجرم بودن، آیا مستحق تخفیف است یا خیر؟[5]

ولی تعیین نوع جرم و مجازات آن با قاضی است كه با متون قانونی آشناست (برای اطلاع بیشتر رك استفانی و دیگران 1377 ص 70 و عبدالحلیم صص 370- 374)[6]

با توجه به تحولات به عمل آمده، امروزه می توان تحلیل اخیر از ماهیت هیات منصفه را دیدگاهی صائب و قابل دفاع دانست.

در مورد تعداد اعضای هیات منصفه و چگونگی انتخاب آن، بسته به نوع جرم و دادگاه رسیدگی كننده كشورها شیوه متفاوتی را در پیش گرفته اند. (برای نمونه ر. ك فاورقی، 1991 صص 294- 295) كه به نظر می رسد بهترین روش، انتخاب تعداد قابل توجهی از افراد توسط مردم و انتخاب تصادفی تعداد لازم از آنان برای حضور از دادگاه، توسط دادرس باشد.

گفتار دوم:

سیر قانونی هیات منصفه در ایران

از آنجا كه منشا طرح و ورود مباحث مربوط به هیات منصفه در حقوق ایران، تدوین مقررات توسط قانونگذار در این خصوص است، در این قسمت از مقاله، به سیر قانونی این نهاد در حقوق ایران پرداخته و با توجه به ویژگی های حاكم بر هیات منصفه در حقوق كشورهای دیگر، كه در بحث قبل طرح شد، این موارد را به اختصار نقد و بررسی می كنیم.

الف- قبل از انقلاب اسلامی

اولین قانون مصوب در ایران كه به هیات منصفه توجه نمود، اصل هفتاد و نهم متمم قانون اساسی مشروطیت (مصوب 1289 ش/ 1325 ق) بود كه با تبعیت از قوانین اروپایی، از جمله بلژیك مقرر می داشت:«در مورد تقصیرات سیاسیه و مطبوعات، هیات منصفین در محاكم حاضر خواهند بود.»

پس از آن، اولین قانون عادی، قانون موقت  هیات منصفه (مصوب 10/9/1301) بود كه طبق ماده 1 آن، پنج نفر اصلی و سه نفر علی البدل به قید قرعه از میان صد نفر از كسانی كه در انتخابات مجلس حائز اكثریت بودند (به جز نمایندگان انتخابی مجلس) به عنوان هیات منصفه انتخاب می شدند.[7]

بر خلاف انتظار، در اولین قانون مطبووعات (مصوب 18/11/1286) از هیات منصفه سخنی به میان نیامد و حتی علا السلطنه در 15 مرداد 1296، مصوبه ای تصویب كرد كه مقرر می داشت: «مادامی كه قانون هیات منصفه از مجلس شورای اسلامی نگذشته، در محاكم عدلیه رسیدگی و محاكمه خواهد شد» (شیخ الاسلامی همان ص 157)

در قانون محاكمه وزرا و هیات منصفه (مصوب 16 تیر 1307) ماده نهم، تعداد اعضای هیات منصفه را به عهده اعضای محكمه، و انتخاب را به حاكم واگذار كرده بود كه از میان كسانی كه در آخرین دوره تفنینیه مجلس شورای ملی دارای اكثریت بودند به قرعه انتخاب می شدند.

در ماده دهم قانون مذكور آمده بود: هیات منصفه «... پس از اعلان ختم محاكمه، بلافاصله مشاوره نموده، رای خود را دایر به تبرئه یا مجرمیت متهم و تشخیص جرم خواهند داد. ولی صدور حكم فقط با قضات محكمه خواهد بود. در صورت تساوی آرا، رایی كه برای متهم است؛ به منزله آرای اكثریت است و حكم  محكمه بر طبق آن صادر می شود.»

چنانچه ملاحظه می شود در این قانون، به انتخاب مردمی تا حدودی توجه شده بود. از استقلال قاضی و توجه وی در صدور حكم به رای هیات منصفه نیز سخن به میان آمده بود به بیان دیگر جایگاه قاضی هیات منصفه تا حدودی توجه شده بود.

پس از آن در 29/2/1310 قانون هیات منصفه در 14 ماده به تصویب كمیسیون عدلیه مجلس رسید كه طبق ماده 6، آن حاكم محل و رئیس استیناف و رئیس محكمه بدایت و رئیس انجمن  بلدی و رئیس اطاق تجارت (در مناطقی كه اطاق تجارت تشكیل شده باشد) عده ای را برای عضویت هیات منصفه تعیین می كردند.

با تصویب این قانون و همچنین قوانین بعدی، می توان گفت كه سنت انتخاب مردمی هیات منصفه به فراموشی سپرده شد.

در این قانون، نحوه انشای مواد 8 و 9 به گونه ای  است كه محكمه بدون توجه به نظر هیات منصفه، رای خود را صادر می كند و پس از آن، هیات منصفه اگر  معتقد به مجازات متهم بود، كتبا دلایل خود را اظهار می كند و اگر بر خلاف نظر دادگاه بر بی تقصیری متهم نظر داشت به تقاضای وزیر عدلیه، محاكمه اعاده می شود.[8] در نتیجه به تبعیت قاضی از رای هیات منصفه هم آنچنان كه باید، توجه نشد.

مجددا قانونگذار در لایحه قانون مطبوعات (مصوب 11 آذر 1331) مقرر كرد: هیات منصفه در خصوص این كه متهم گناهكار است یا بی گناه، در صورت تقصیر مستحق تخفیف است یا خیر، با رای مخفی اظهار می كند و دادگاه ملزم است بر اساس تصمیم اكثریت رای صادر كند. (ر. ك مواد 34-44)

در لایحه قانونی مطبوعاتی (مصوب 10 مرداد 1334) طبق بند الف ماده 33، هیاتی مركب از فرماندار و رئیس دادگستری و رئیس انجمن شهر ( و در صورتی كه انجمن شهر وجود نداشته باشد شهردار) و نماینده فرهنگ  اعضای هیات منصفه را انتخاب می كردند كه بدین صورت، باز هم انتخاب مردمی نبود.

نكته دیگر این كه بر خلاف مقررات قبل، طبق ماده 34 این قانون، دادرسان دادگاه هم با هیات منصفه به شور پرداخته و درباره دو مطلب الف-  آیا متهم گناهكار است؟ ب – در صورت تقصیر، آیا مستحق تخفیف است یا خیر –رای می دادند و سپس، رئیس دادگاه طبق  این رای، به انشای حكم مبادرت می ورزید.

این در حالی است كه طبق مقررات قبل دادرسان در مرحله مشورت با هیات منصفه شركت نداشتند.

آخرین قانون مصوب قبل از انقلاب  در این خصوص، قانون مربوط به نحوه تعقیب وزیران و طرز تشكیل هیات منصفه (مصوب 21/11/1357 مجلس سنا) بود . طبق تبصره 1 این ماده واحده، اعضای هیات منصفه از بین سیزده گروه انتخاب می شدند كه انتخاب كنندگان از خود این گروه ها بودند مثلا كشاورزان را اتاق كشاورزی تعیین می كرد.

ب – پس از انقلاب اسلامی

گر چه ورود نهاد هیات منصفه به نظام قضایی كشور قبل از انقلاب و آن هم به تقلید از كشورهای اروپایی بود، ولی به دلیل اهمیت و ضرورت آن، پس از انقلاب اسلامی هم مورد توجه قانونگذار قرار گرفت و در قانون اساسی سال 1358 در اصل 168 بدان تصریح شد. طبق این اصل: «رسیدگی به جرایم سیاسی و مطبوعاتی علنی است و با حضور هیات منصفه در محاكم دادگستری صورت می گیرد.»

در جریان بررسی این اصل، با آن كه عده ای حضور هیات منصفه در كنار دادرسان را مخالف موازین شرعی می دانستند، اصل فوق با 57 رای موافق از 62 رای و دو رای مخالف و دو رای ممتنع به تصویب رسید (صورت مشروح مذاكرات ...: 1680) كه این امر حاكی از توجه جدی قانونگذار به موضوع هیات منصفه است.

با تصویب لایحه قانونی مطبوعات در 25/6/1385 توسط شورای انقلاب، لایحه قانون مطبوعات مصوب سال 1334 نسخ و  نحوه انتخاب شرایط و اختیارات هیات منصفه به شرح زیر معین گردید:

طبق ماده 31، در تهران به دعو وزیر ارشاد ملی، هیاتی با حضور دادگاه های شهرستان و رئیس انجمن شهر (در صورتی كه انجمن شهر نباشد، شهردار) و در مراكز استانها به دعوت استاندار هیاتی مركب از رئیس دادگستری و رئیس انجمن شهر (در صورتی كه انجمن شهر نباشد شهردار) و نماینده وزارت ارشاد ملی تشكیل، و مجموعا چهارده نفر افراد مورد اعتماد عمومی را از بین گروه های مختلف انتخاب می كنند.

بر اساس ماده 38، بلافاصله پس از اعلان ختم دادرسی، اعضای هیات منصفه (بدون شركت دادرسان) به شور پرداخته و نظر خود را راجع به بزهكاری و استحقاق تخفیف متهم به دادگاه اعلام می كنند و دادگاه ملزم است  طبق رای مذكور، عمل انتسابی را با قانون تطیبق  و تعیین مجازات كند.

بر این اساس، طبق قانون فوق، انتخاب مردمی نادیده گرفته شد، ولی از سویی دیگر، به تبعیت قاضی از رای هیات منصفه و استقلال در رای او توجه شد و بر خلاف قانون قبل، در جلسه مشورت اعضای هیات منصفه، قضات شركت نداشتند.

پس از آن، قانون فعالیت احزاب، جمعیت ها و انجمن های سیاسی و انجمن های اسلامی یا اقلیت های دینی شناخته شده (مصوب 7/6/1360)  در ماده 13  بر رعایت اصل 168 منصفه رسیدگی می شود.»

آخرین اصلاحات مربوط به قانون اصلاح قانون مطبوعات (مصوب 30 فروردین1379) است كه در ماده 17، انتخاب هیات منصفه را به شرح زیر تغییر داد:

در تهران، به دعوت وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و با حضور وی و رئیس كل دادگستری استان، رئیس شورای شهر، رئیس سازمان تبلیغات و نماینده شورای سیاستگذاری استان، ائمه جمعه سراسر كشور، و در مراكز استان به دعوت مدیر كل فرهنگ و ارشاد اسلامی و با حضوروی و رئیس دادگستری استان، رئیس شورای شهر مركز استان، رئیس سازمان تبلیغات و امام جمعه استان یا نماینده وی، از بین گروه های مختلف[9] افراد مورد اعتماد را به عنوان اعضای هیات منصفه انتخاب می كنند.

قبل از این تغییرات انتخاب هیات منصفه، طبق ماده 2 لایحه قانونی (مطبوعات مصوب 25 مرداد  1358) صورت می گرفت كه در تغییرات به عمل آمده به تعداد هیات انتخاب كننده، افرادی دیگر اضافه شدند كه حضور ریاست سازمان تبلیغات و نماینده شورای سیاستگذاری ائمه جمعه  در تهران و امام جمعه در مركز استانها، گامی بود در جهت مردمی تر شدن انتخابات هیات منصفه

با وجود این، طرح اصلاح قانون، مطبوعات كه توسط كمیسیون فرهنگی مجلس ششم تقدیم مجلس شده بود ولی با حكم حكومتی از دستور جلسه شورای اسلامی (در تاریخ 16/5/79) خارج شد، بر حذف موارد فوق اصرار داشت كه در صورت تصویب، یك گام به عقب و حركت به سمتی دولتی شدن انتخابات افراد هیات منصفه به حساب می آمد و چنان كه گفته شد، چنین اقدامی با فلسفه حضور هیات منصفه در محاكم در تضاد است.

نكته دیگر این كه در ماده 21 قانون اصلاح قانون مطبوعات (مصوب 30/1/1379) متن ذیل به عنوان ماده 40 به قانون مطبوعات (مصوب 22/12/1364) ملحق شد:

«اعضای هیات منصفه، در ابتدای اولین جلسه حضور خود در ددگاه، به خداوند متعال و در برابر قرآن كریم سوگند یاد می كنند. بدون در نظر گرفتن گرایشهای شخصی یا گروهی و با رعایت صداقت، تقوا و امانت داری در راه احقاق حق و ابطال باطل انجام وظیفه نمایند.»

تصویب مقرره فوق نیز با توجه به اصل قانونی نبودن اعضای هیات منصفه صورت گرفت كه این امر نیز به نوعی، توجه به اصول حاكم بر هیات منصفه است.

مطلب سوم  در قانون اصلاح قانون مطبوعات (مصوب 30/1/1379) این است كه در ماده 24 (كه به عنوان ماده 43 به قانون سابق الحاق شده)به استقلال قاضی و هیات منصفه از یكدیگر توجه جدی شده و لزوم تبعیت از رای هیات منصفه انگاشته شده است.

طبق تبصره 1 این ماده «پس از اعلام نظر هیات منصفه دادگاه در خصوص مجرمیت یا برائت متهم اتخاذ تصمیم نموده و طبق قانون، مبادرت به صدور رای می نماید.»

به بیان دیگر، طبق تبصره فوق قاضی در صدور رای خود لازم نیست به  نظر هیات منصفه توجه كند و خود مستقلا طبق قانون تصمیم می گیرد.

بدیهی است این قانون، با اصل لزوم تبعیت قاضی از نظر هیات منصفه، كه توجیه گر فلسفه حضور هیات منصفه در دادگاه است، ناسازگاری دارد.

موید این سخن، تبصره های بعدی این ماده است كه اعلام می دارد با وجود رای هیات منصفه مبنی بر مجرمیت دادگاه می تواند رای به برائت متهم صادر كند (تبصره 2)همچنین در تبصره 3 امده است: «در صورتی كه رای دادگاه مبنی بر مجرمیت باشد، رای صادره طبق مقررات قابل تجدیدنظر خواهی است...» نحوه انشای ماده این ایهام را دارد، كه ممكن است به رغم نظر هیات منصفه، كه متهم را بی گناه شناخته، دادگاه وی را مجرم تشخیص داده و حكم صادر كند.

این در حالی است كه سابقا به دلیل سكوت قانونگذار در قانون مطبوعات (مصوب 12/12/1364) ملاك عمل در مورد عنایت دادگاه در صدور رای به نظر هیات منصفه، ماده 83 لایحه قانونی مطبوعات (مصوب 25 مرداد 1358) بود كه دادگاه ملزم بود بر اساس رای هیات منصفه رای خود را صادر كند.

به طور كلی پیش از انقلاب قانونگذار در تصویب قوانین، با الهام از مقررات دیگر كشورها، هیات منصفه را در قالب قوانین داخلی مطرح ساخت و پس از آن فراز و نشیبهایی كه در مخالفت یا موافقت با هیات منصفه و نیز شیوه انتخاب یا تبعیت قاضی از نظر هیات منصفه مطرح می شد، همگی متاثر از شرایط و اوضاع و احوال حاكم بر جامعه بود و كمتر به جنبه شرعی توجه می شد.

پس از انقلاب، تطبیق قوانین با شرع مد نظر قانونگذار  بود و به دلیل مطرح شدن موضوع هیات منصفه در اصل 168 قانون اساسی، امكان حذف آن از مقررات عادی وجود نداشت و به نوعی با تصویب این قانون و رای كه به اصل مذكور داده شده بود، این دیدگاه قوت گرفت كه به دلیل تایید آن از سوی فقیهانی كه در جلسه حضور داشته اند، دخالت هیات منصفه در امر قضا منع شرعی ندارد.

فلسفه حضور در رسیدگی به جرایم سیاسی و مطبوعاتی، با لزوم تبعیت قاضی از نظر هیات معنا می یافت كه تنها در مصوبه شورای انقلاب (در 25 مرداد 1358) به این تبعیت توجه شد و پس از آن، به دلیل آن كه محاكمه های سیاسی و مطبوعاتی در كشور مطرح نبود، قانونگذار در  تصویب قانون مطبوعات (1364) در این مورد سكوت كرد؛ ولی پیامدهای پس از آن، و تشدید دغدغه خلاف شرع بودن، قانونگذار را در سال 1379 به سویی برد كه استقلال كامل قاضی در مقابل نظر هیات منصفه را در نظر گرفت و مقرراتی را به تصویب رساند كه با اصل توجه دادگاه به دیدگاه عمومی در صدور رای، ناسازگار بود.

مع الوصف  پس از طی اختلافات و فراز و نشیب های مختلف در مجلس شورا و چالش عمیق میان مجلس ششم و شورای نگهبان 1 حدود 6 بار مصوبه مجلس در خصوص هیات منصفه را اعاده كرد و به بهانه ایرادات شرعی و ... در تایید قانون خودداری كرد نهایتا مورخ 24/12/82 قانون هیات منصفه تجدید و تصویب شد و در روزنامه رسمی مورخ 2/2/1383 به شماره 172213 انتشار یافت. در آیین نامه اجرایی آن نیز مصوب 24/4/1383 به تصویب هیات وزیران رسید.


این متن فقط قسمتی از جایگاه هیات منصفه در حقوق می باشد

جهت دریافت کل متن ، لطفا آن را خریداری نمایید



:: برچسب‌ها: جایگاه هیات منصفه در حقوق , جایگاه هیات منصفه در حقوقهیات منصفهجایگاه هیات منصفه , حقوق , دانلود جایگاه هیات منصفه در حقوق , قضاوت شورایی در اسلام ,
:: بازدید از این مطلب : 70
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 29 دی 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ice cream
مقدمه خانواده یك نهاد بسیار مهم در اجتماع است در بحث اهمیت خانواده همین جمله كافی است كه بدون خانواده هیچ اجتماعی شكل نمی‌گیرد و بحثی است كه خواه و ناخواه در بعد جامعه شناسی، بعد حقوقی و مطرح می شود و لذا اهمیت موضوع طرح مباحث و مطالبی را می‌طلبد كه در رابطه با این نهاد مهم و مقدس بتوانند راه گشای بعضی مشكل هایی كه گریبان گیر این نهاد است بش
دسته بندی حقوق
بازدید ها 31
فرمت فایل doc
حجم فایل 21 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 28
قواعد حل تعارض در مورد ازدواج و طلاق در ایران

فروشنده فایل

کد کاربری 2106
کاربر
 
 

 قواعد حل تعارض در مورد ازدواج و طلاق در ایران

مقدمه:

 خانواده یك نهاد بسیار مهم در اجتماع است در بحث اهمیت خانواده همین جمله كافی است كه بدون خانواده هیچ اجتماعی شكل نمی‌گیرد و بحثی است كه خواه و ناخواه در بعد جامعه شناسی، بعد حقوقی و .... مطرح می شود و لذا اهمیت موضوع طرح مباحث و مطالبی را می‌طلبد  كه در رابطه با این نهاد مهم و مقدس بتوانند راه گشای بعضی مشكل هایی كه گریبان گیر این نهاد است بشوند.

در تعریف خانواده می توان گفت كه خانواده متشكل از افرادی است كه با هم قرابت دارند و از هم ارث می‌برند و تحت ریاست پدر و اجتماع زندگی می‌كنند. البته خانواده مفهومی است كه با تعریف چند كلمه‌ای نمی توان آن را كاملا معرفی كرد ولی بازهم این تعریف می تواند  در جاهایی به كمك ما بیاید.

با یك بررسی اجتمالی از تعریف خانواده و اهمیت آن در این مرحله باید یادآور شویم كه این نهاد مهم با ازدواج شروع به كار كرده و با طلاق كه یكی از اسباب انحلال نكاح است ختم می شود بنابراین دو موضوع ازدواج وطلاق در سایة اهمیتی كه برای خانواده قائل شدیم، اهمیت خود را نشان خواهند داد.

در حقوق داخلی كشورمان ایران مفصلا بحث ازدواج و طلاق مطرح شده است و نیز در كتب فقهی هم زیر و بم این موارد شناسانده شده است ولی در این تحقیق ما برآنیم كه این دو نهاد حقوقی را در روابط افراد و در سوی مرزها یعنی در بحث حقوق بین الملل خصوصی طرح كنیم و به بیان قواعدی بپردازیم كه در مقام حل تعارض بین قوانین دو كشور بتوانند ما را یاری دهند.

ازدواج و طلاق تحت عنوان احوال شخصیه در مكتب گوناگون حقوقی مطرح شده اند یعنی ازدواج و طلاق یكی از احوال ؟؟ افراد هستند.

در این تحقیق به طور جداگانه دو مبحث ازدواج و طلاق در فصول مختلف مورد بررسی واقع می شوند تا بلكه بتوان قواعدی را از مجموعه قوانین كشورمان استخراج كنیم كه یاری دهندة ما در بعد بین‌المللی باشند و بعد از طرح مطاب نتیجه‌گیری بحث ارائه خواهد شد.

 

چكیده بحث:

 در این قسمت از تحقیق خلاصة مطالبی كه در خلال تحقیق مطرح می‌شوند ارائه خواهند شد تا بتوان با صرف وقتی اندك بر كلیات موضوع اشراف پیدا كرد.

مطلب در دو بخش عمده طرح می‌گردد بخث اول مربوط به ازدواج و بخش دوم مربوط به طلاق است. در بخش اول ابتدا شرایط ماهوی و صدری عقد نكاح به طور جداگانه بررسی می شوند و دراین قسمت مطالعه‌ای تطبیقی مختصر در حقوق بعضی كشورها برای درك بهتر موضوع مطرح می‌شود سپس در مورد ازدواج دوتبعه خارجی با تابعیت مشترك در ایران و سپس در مورد ازدواج دو تبعة ایرانی در خارج و سپس در مورد ازدواج دو فرد با تابعیت‌هایی متفاوت در ایران مطالبی ارائه می‌گردد ودر انتهای بخش اول به خاطر اینكه آشنایی ما در بعد بین المللی موضوع بیشتر شود مختصری از كنوانسیون 1978 لاهه در مورد ازدواج بیان می‌گردد.

در بخش دوم در مورد طلاق ابتدا طلاق دو تبعه خارجی با تابعین یكسان در ایران و سپس طلاق دو ایرانی در خارجه و سپس طلاق دو نفر با تابعین‌های گوناگون درایران مورد مطالعه قرار می‌گیرد و در انتهای بخش خلاصه‌ای از مطالب كنوانسیون 1970 لاهه در مورد طلاق گفته می‌شود.

مبحث مربوط به وظایف كنسول‌گری‌ها در مورد ازدواج و طلاق یا مباحث مربوط به نظم عمومی كشورها نیز در خلال فصول مورد مطالعه قرار می‌گیرند.

در انتهای بحث نتیجه‌گیری مختصری خواهیم داشت تا ما حصل بحث به صورت خلاصه دروقت كم بتواند مورد استفاده علاقه‌مندان قرار گیرد. 

 

بخش اول: قواعد حل تعارض در مورد ازدواج در ایران

 

 1- شرایط ماهوی ازدواج

بر حسب ماده 6 قانون مدنی ازدواج نمونه‌ای از احوال شخصیه است و مانند دیگر قضایای مشمول عنوان احوال شخصیه تابع قاعدة تعارض قوانین پیش بینی شده در ماده 6 و ماده 7 قانون مدنی می‌باشد یعنی در احوال خصیه فرد تابع قانون مملكت متبوعة خویش می‌باشد قاعدة ماده 7 قانون مدنی علی رغم اینكه از ازدواج به صورت عام نامبرده است فقط ناظر به شرایط ماهوی ازدواج است و شرایط شكلی آن تابع قاعده دیگر است كه بررسی خواهد شد.

شرایط ماهوی ازدواج همانگونه كه در كتب حقوقی خوانده ایم افزون بر قصد و رضای  طرفین شامل اهلیت آنان برای ازدواج نیز می‌باشد، اهلیت برای ازدواج دو نوع است یكی اهلیت عام است و آن رسیدن به سن یعنی است كه از طرف قانونگذار مشخص گردیده است و دیگری اهلیت خاصبه معنای نبودن مانع قانونی برای ازدواج است مانند وجود قرابت نسبی و یا سببی كه موجب حرمت نكاح بین زن و مرد می‌گردد یا مانند آنچه ماده 1059 قانون مدنی در مورد غیر مجاز بردن ازدواج مسلمان با غیر مسلمان گفته است یا موارد دیگر مثل مواد 1060 و یا 1061 قانون مدنی و ....

در حقوق فرانسه قاعده تعارض قوانین دربارة شرایط ماهوی ازدواج مانند حقوق ایران مبتنی بر تابعیت  است ولی در انگلستان این قاعده دو دورة متفاوت داشته است تا سال 18916 تابع قانن محل تنظیم سند ازدواج بود و بعد از آن تابع قانون اقامتگاه فرد گردید. در ایالات متحده آمریكا به اقتضای نظام حكومتی فدرال آن شرایط ماهوی ازدواج تابع قانون محل اجرای تشریفات نكاح باقی مانده است.

تعیین قانون صالح در مورد شرایط ماهوی ازدواج زن و مردی كه هر دو دارای تابعیت یك كشورند چندان  دشوار نیست و مشكل جایی است كه زن و مرد دارای دو تابعیت متفاوت باشند و همچنین شرایط   ازدواج در شورهای متبوعه آنهامتفاوت باشد. در این شرایط باید در نظر گرفت كه حاكم ساختن قانون مملكت یكی از آنها به ویژه مرد كفایت می كند یا باید قانون مملكت هر دو را در نظر گرفت. این دشواری هنگامی هم كه اقامتگاه هر دو نفر در یك كشور بوده و قاعده تعارض قوانین كشور متبوع یكی مبتنی بر عامل تابعیت و دیگری مبتنی بر عامل اقامتگاه باشد بروز می كند در این مورد نمی توان از یكی از قوانین چشم پوشی كرد و باید هر دو را در نظر گرفت.

قانون مدنی در ماده 1060 می گوید «ازدواج زن ایرانی با تبعة خارجه در مواردی هم كه مانع قانونی ندارد موكول به اجازة مخصوص از طرف دوست است» یا در ماده 1059 می گوید: «نكاح مسلمه غیر مسلم جایز نیست.»

قاعده پیروی زن و مرد دارای تابعیت های م ختلف از حیث شرایط ماهوی ازدواج از قانون شخصی خود در حقوق بسیاری از كشورها مثل فرانسه، آلمان، اطریش ایتالیا، سویس، پرتقال، مجازستان، لهستان، سنگال و كره جنوبی پذیرتفه شده است. كه در كشور ما ایران هم همانگونه كه در اول بحث گفتیم همین طور می‌باشد.

گاهی اوقات اجرای قانون كشوری در كشور دیگر ممكن است با نظم عمومی آن كشور مغایرت داشته باشد مثلاً  بر حسب حقوق اسپانیا ازدواج با زن مطلقه ممنوع است. بنابراین اگر زن مطلقة فرانسوی با مرد اسپانیایی ازدواج كند این ازدواج را در دادگاه‌های اسپانیا به دلیل برخورد با نظم عمومی باطل و در دادگاه‌های كشورهایی كه چنین ممنوعیتی در حقوق آنها نیست مانند ایران یا فرانسه معتبر تلقی می‌نمایند.

2- شرایط شكلی ازدواج

 ازدواج از حیث شرایط شكلی به عنوان یك عمل حقوقی تابع قانون محل وقوع عقد یا به بیان دیگر محل برگزاری تشریفات ازدواج دانسته شده است. در عرف بین‌المللی وجود دارد كه كشورها تشریفات مربوطبه ازدواج را در اختیار ماموران كنسوری قرار می دهند. بنابراین دربارة شرایط شكلی ازدواج از یك سو قانون محل برگزاری مراسم ازدواج یا قانون محل وقوع عقد و از سوی دیگر قانون شخصی افراد كه توسط ماموران كنسولی اعمال می گردد قابل اجراست و باید در نظر گرفت كه تشریفات ازدواج درحقوق كشورها بسیار متفاوت است مثلا ازدواج در برخی كشورها عقدی رضایی است و در بعضی كشورها عقدی تشریفاتی.

قنونگذار ایران درماده 969 قانون مدنی می گوید «اسناد از حیث طرز تنظیم تابع قانون محل تنظیم خود می باشند» یعنی با وقع قاعده ای عام درباره شكل اسناد از جمله  سند ازدواج از قادة كلی كه بین  اكثر كشورهاست پیروی كرده است و با این ترتیب شرایط شكلی ازدواج از شرایط ماهوی   آن در مواد 6 و 7 جدا شده است. مواد از سند در ماده 969 هر گونه دلیل اعم از سند یا شهادت شهود است كه در حقوق محل برای اثبات وقوع عمل حقوقی از جمله ازدواج قابل استناد هستند كه این قاعده دو سویه است و هم شامل ازدواج‌های واقع شده در كشورهای بیگانه و هم شامل ازدواج‌های واقع شده در ایران است.

قاعده محل وقوع عقد در مورد تشریفات ازدواج از این حیث اختیاری شمرده می شود كه شخص در انتخاب میان قانون محل وقوع عقد و قانون كشور متبوع خود از آزادی برخوردار است.

در حقوق فرانسه شرایط شكلی ازدواج در اصل تابع قانون محل وقوع آن است اعم از ازدواج بیگانگان در آن كشور یا ازدواج فرانسویان در شكورهای دیگر (ماده 170 قانون مدنی این كشور)

در حقوق یونان تا سال 1982 میلاید صحت ازدواج منوط به مراعات تشریفات مذهبی بود از این رو ازدواج یونانیان درخارج از یونان به  علت عدم رعایت تشریفات مذهبی باطل بود،  از آن سال به بعد با اصطلاح قوانین مربوط به ازدواج همسران در انتخاب بین تشریفات مذهبی یا عرفی ازدواج آزادی پیدا كردند یعنی در بعد بین المللی هم آزادی یافتند كه ازدواج خود را بر طبق تشریفات مذهبی خود یا قوانین شریفاتی كشور دیگر انجام دهند.

در كشورهای آلمان،  بلژیك و ایتالیا رویه ای همانند رویة موجود در فراسنه وجود دارد  ولی در آلمان قاعده محل وقوع ازدواج در مورد ازدواج های وقع یافته در آن كشور ولی در خارج از شكور افراد در برگزیدن قانون آلمان اختیار دارند.

در حقوق بین‌الملل خصوصی انگلستان، هیچ قاعده‌ای مستحكمتر از قاعده محل خاص در محل برگزاری ازدواج صورت نگرفته است و اینكه آیا تشریفاتی خاص در محل برگزاری ازدواج از شرایط شكلی است طبق قانون محل وقوع آن صحیح باشد، آن ازدواج در همه جا صحیح تلقی می‌شود و برعكس این موضوع هم صادق است.

به  این معنی كه اگر تشریفات ازدواجی منطبق با تشریفات مقرر در محل وقوع آن نباشد كه آن را نمی‌توان ازدواج نامید نكتة دیگر در مورد شرایط شكلی در انگلستان این است كه در حقوق داخلی این كشور اجرای تشریفات ازدواج به وكالت جایز نیست ولی استثنائاتی نیز بر این قاعده كلی بار شده است.

3- نكاح ایرانیان در خارجه

 مطابق مادة 6 قانون مدنی «قوانین مربوط به احوال شخصیه از قبیل نكاح و طلاق در مورد كلیة اتباع ایران ولو اینكه مقیم در خارجه باشند مجزا خواهد بود». كه این راه حل باه راه حل فقهی ما نیز منطبق است. بنابراین ایرانیان مقیم خارجه از حیث نكاح تابع قوانین ایران هستند ولی باید بوجه داشت كه تبعیت ایرانیان مقیم خارجه ا ز قانون ایران فقط از لحاظ شرایط ماهوی نكاح است. و نسبت به شرایط صوری نكاح تبعیت از قانون  ایران الزامی نمی باشد همانطور كه گفته شد در ایران نص صریحی در مورد تعیین شرایط صوری نكاح كه تابع چه قانونی هستند وجود ندارد ولی حكم كلی ماده 969 قابل تسری به ازدواج نیز خواهد بود. بنابراین ایرانیان مقیم خارجه نسبت به مسائل مربوط به طرز جریان و صورت نكاح از قبیل تنظیم قبالة نكاح و امثال آن مكلف به رعایت قوانین ایران نمی باشند و هر گاه شرایط صوری نكاح طبق قوانین محل وقوع رعایت گردد آن نكاح از حیث صورت در ایران معتبر خواهد بود و تنظیم قبالة ازدواج الزاماً تابع قانون ایران نیست زیرا قبالة سندی است. كه برای اثبات عقد  تنظیم می شود وی می تواند تابع قانون محل تنظیم باشد مثلاً ممكن است نكاح در كشوری طبق سند رسمی صورت بگیرد و در كشور دیگر تنیم سند رسمی لازم نباشد و یا ممكن است ازدواج در بعضی از كشورها جنبة مذهبی و حقوقی در بعضی كشورها جنبة مدنی و حقوقی داشته باشد.

علاوه بر موردی كه ذكر شد (نكاح ایرانیان بر طبق قانون محلی و با رعایت ماده 969 قانون مدنی) ایرانیان مقیم خارجه می توانند نزد كنسول گری‌های ایران حاضر شوند تا در آنجا عقد ازدواج آنها وئقع و ثبت گردد. ماده 1001 قانون مدنی در تین خوص مقرر می دارد: «ماموران ؟؟ ایران درخارجه باید نسبت به  ایرانیان مقیم در حوزة ماموریت خود وظایفی را بكه به موجب قوانین و نظامات جاریه به عهدة دفاتر سجل احوال مقرر است را انجام دهند» و ماده 993 قانون مدنی سجل احوال یكی از وظایف مامورین سجل احوال را ثبت ازدواج قرار داده لذا كنسول گری‌های ایران در خارجه در صورت مراجعه به آنان موظف به اجرای این وظیفه قانونی خود هستند.

به نظر می رسد كه در مورد ثبت ازدواج توسط مامورین كنسولگری، این وظیفه را باید منحصر به یكسانی داشت كه تبعة دولت متبوع او هستند یعنی باید همسران هر دو تبعة دولت او باشند زیرا مامور كنسولی خارج از جمع اتباع دولت خود ماموریتی ندارد و صالح برای این كار نیست در این مورد ماده 970 قانون مدنی هم حكم را بیان كرده كه مامورین كنسولی وقتی می توانند عقد نكاح را اجرا كنند كه طرفین عقد هر دو تبعه دولت متبوع بوده و قانون كشور نیز به آنها این اجازه را داده باشد.

چون شرایط ماهوی نكاح از قبیل شرایط مربوط به سن وموانع نكاح و .... مهمتر از شرایط صوری آن است. لذا اشخاص هرجا كه باشند مشمول مقررات مربوط به دولت متبوع اشخاص بر قانون دولت محل اقامت ترجیح دارد و همچنین آثار مربوط به ازدواج هم تابع قانون متبوع زوجین ایرانی است و هم از حیث آثار شخصی و هم مالی زوجین ایرانی مشمول قانون ایران هستند. مثلا ماده 1105 قانون مدنی گفته ریاست خانواده با مرد است یا ماده 1114 گفته زن باید در منزلی كه شوهر تعیین كرده زندگی كند یا ماده 1118 می گوید زن می تواند مستقلاً در دارایی‌ خود هر تصرفی كه بخواهد انجام دهد  یا ماده 1106 می‌گوید مرد مكلف  است به زن خود نقطه بدهد بنابراین حل  اختلاف در مورد ازدواج و آثار شخصی و مالی اتباع ایرانی در هرجای دنیا كه باشند تابع قوانین ایران است.

این متن فقط قسمتی از قواعد حل تعارض در مورد ازدواج و طلاق در ایران می باشد

جهت دریافت کل متن ، لطفا آن را خریداری نمایید



:: برچسب‌ها: قواعد حل تعارض در مورد ازدواج و طلاق در ایران , دانلود قواعد حل تعارض در مورد ازدواج و طلاق در ایران , نكاح اتباع خارجه , خانواده , طلاق ایرانیان در خارج , قواعد حل تعارض , ازدواج و طلاق , طلاق در ایران ,
:: بازدید از این مطلب : 42
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 29 دی 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ice cream
مقدمه هر كجا كه انسان زیست می‌كند با مال همراه است او از طبیعت انتقاع می‌برد تا به اهداف خود برسد چون به نحو اجتماعی در گروهها، قبیله‌ها و شهرهای كشور زندگی می‌كند بلحاظ استفاده زیاد با كمبود منابع مالی مواجه می‌شود به همین جهت برای ادامه زندگی انسان را بیشتر به تنظیم و رعایت مقررات راغب كرده است، دولت‌ها بعنوان نمایندگان ملت، برای رسیدن انسان
دسته بندی حقوق
بازدید ها 27
فرمت فایل doc
حجم فایل 120 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 140
قواعد حاکم بر حراج در حقوق ایران

فروشنده فایل

کد کاربری 2106
کاربر
 
 

 قواعد حاکم بر حراج در حقوق ایران

مقدمه

هر كجا كه انسان زیست می‌كند با مال همراه است او از طبیعت انتقاع می‌برد تا به اهداف خود برسد چون به نحو اجتماعی در گروهها، قبیله‌ها و شهرهای كشور زندگی می‌كند. بلحاظ استفاده زیاد با كمبود منابع مالی مواجه می‌شود به همین جهت برای ادامه زندگی انسان را بیشتر به تنظیم و رعایت مقررات راغب كرده است، دولت‌ها بعنوان نمایندگان ملت، برای رسیدن انسان به مقاصد او تشكیل شده است.

هر فردی ممكن است در رسیدن به اهداف مالی و رفع نیازهای اجتماعی، اقتصادی و ... خود از طرق مختلف یكی را انتخاب و اقدام نماید معاملاتی را انجام دهد و گاهی روش خاص را برگزیند مثلا برای فروش مال خود می‌تواند بدون كسب سود مال  را بفروشد یا با كسب سود بفروشد یا اساسا به كمتر از میزان خریداری شده بفروشد. یكی از آن طرق می‌تواند حراج باشد از طرفی دیگر اصل وفای به عهد از اصول اولیه انسانی است به لحاظ گرایش و تعلقات انسان در مواردی قادر به اجرای این اصل نیست و از آنجا كه برای هر فردی ممكن است حوادث و مشكلات و موانعی بوجود آید و زندگی روزمره خصوصا معاملات اقتصادی او را دچار مخاطره و تزلزل نماید و یا در اثر این حوادث سرمایه‌اش را از دست بدهد و همچنین اینكه در اثر عوامل اجتماعی دیگر از اموال خود چشم پوشی كرده و آنرا رها كند و نتواند به تعهدات و عهد خود وفا كند. برای این قبیل موارد قواعد شرعی و قانونی وضع گردیده، گاهی مال او توقیف و به طریق حراج به فروش می‌رسد كه این ممكن است ناشی از حكم مقام قضائی یا دستور اداری مقام صالح می‌باشد گاهی مالی كه صاحب كالا رها كرده متروكه و بلا صاحب تلقی و به طریق حراج بفروش می‌رسد.

آنچه موجب طرح عنوان پایان نامه برای بررسی قواعد حاكم به حراج در حقوق ایران گردیده اینست كه اولا بسیار مشاهده می‌كردم كه در بازار كلمه حراج بكار برده می‌شود و از آن یك تصور در ذهن داشتم تا مفهوم حقوقی آن را بررسی نمایم ثانیا بعنوان یك دانشجوی حقوق همیشه حراج را همراه مزایده دیدم و در فرهنگهای زیادی اختلافی بین آنان ندیدیم ثالثا با توجه به سابقه كاری در اجرای احكام مدنی دادگاهها علاقه‌مند بودم، تفاوت مفهوم حراج و مزایده را بیشتر مورد بررسی قرار بدهم. برای بررسی اینكه حراج به چه مفهوم است، سابقه تقنینی آن چگونه است و ماهیت حقوقی حراج چیست بدوا در این پایان‌نامه به ارائه تعریف‌هایی كه از حراج ارائه گردیده پرداختم و سپس سوابق تقنینی حراج اعم از قانون و آیین‌نامه‌ها را به همراه بررسی سوابق فقهی حراج بیان نمودم و سپس با استنباط از آنچه در بخش‌های فوق بیان نمودم ماهیت حقوقی حراج را بررسی كردم.

از بررسی در كتب حقوقی كمتر با منابعی جهت تعریفی از حراج و ماهیت آن برخوردم و حتی ندیدم. در روشهای تحقیقی در حقوق روشی كه از قانون، عرف، رویه قضائی، عقاید علمای حقوق پیروی نمی‌كند و روش دیگر با استناد به یكی از منابع حقوقی بویژه نص قانون، عرف و ... بیان نظر ‌شود.

از آنجایی كه اساساً پیرامون حراج، در كنكاش اینجانب تا حال هیچ تحقیقی ارائه نشده است در رساله حاضر از هر دو روش تحقیقی استفاده گردیده و هم منابع فقهی را مستند قرار گرفته و هم منابع قانونی، از عرف نیز در مواردی بعنوان فهم عامه و رویه عملی بكارگیری شده، نظریه علمای حقوق و علمای مذهبی نیز بیان گردیده، در جهت استنباط قضات از این منابع رویه قضائی نیز مستند قرار داده شده همچنین نظریات شورایعالی ثبت را بعنوان مرجع تخصصی اداری در مواردی بیان شده است و با استفاده از همه منابع نظر خویش را اعلام كردم.

بیان مسئله:

در این .. كه شامل بخش فصل .............. گفتار ....... و بند است بشرح ذیل است در بخش اول تعاریف حراج ارائه گردیده است و حراج در قانون شهرداری و آیین‌نامه معاملاتی شهرداری و حراج در قانون ثبت اسناد و املاك و آیین‌نامه اجراء مفاد اسناد رسمی لازم‌الاجرا و طرز رسیدگی به شكایت از عملیات اجرایی و حراج در قانون نظام  صنفی و قانون حفاظت و بهره‌برداری از جنگل‌ها و مراتع و آیین‌نامه معاملات دولتی و همچنین حراج در قانون تجارت و مقررات امور گمركی و قانون محاسبات عمومی و قانون تجارت الكترونیكی و اداره تصفیه و امور ورشكستی بررسی گردید و در بخش دوم به تعریف مزایده و مزایده در معاملات دولتی، تشریفات آن و مزایده در قانون اجرای احكام مدنی بطور مفصل بیان گردید و بخش سوم به بیان شرایط بورس و تمایز آن با حراج پرداخته شده، بررسی فقهی حراج را به بخش چهارم اختصاص دادیم و در بخش نهایی به ماهیت حقوقی حراج پرداختم. در این بخش با بررسی تعاریف حراج و جروح و تبدیل تعاریف ارائه شده حراج را تعریف نمودیم و اقسام حراج، مشخصات حراج، شرایط انعقاد و اعتبار حراج، ثمن معامله در حراج و اینكه آیا حراج نوعی دلالی، حق‌العمل كاری مناقصه است و ویژگیهای حراج از مباحث عمده این بخش است.

فرضیه‌ها:

1- حراج روشی از معامله است

2-  حراج مشابه مزایده است

3- ماهیت حقوقی حراج با سایر نهادها متفاوت است

 

روش كار: روش تحقیقی این پایان‌نامه توصیفی بوده است.

اهداف تحقیق: اهداف تحقیق این است كه حراج و سابقه تحقیقی آن بیان، ماهیت حقوقی حراج تبین و توضیح داده شود و اعلام گردد كه حراج با سایر نهادها مشابه است با متفاوت است و ویژگیهای خاص خود را دارد.

 

سابقه: تاكنون هیچ تحقیقی خاص پیرامون حراج صورت نگرفته است.

بخش اول: تعاریف و اصطلاحات حراج

تعریف حراج

حراج Auction

در لغت: درباره اصل این واژه در میان زبان‌شناسان اتفاق نظر وجود ندارد. برخی ریشه آن را عربی دانسته‌اند، اما تحقیقات نگارنده این سطور نتوانست برای آن منشاء عربی معلوم بدارد. همچنین برخی ریشه آن را سامی دانسته، گویند نخستین بار مصری‌ها این واژه را بكار برده‌اند. در زبان عربی نیز از آن به مزایده و مزاد علنی تعبیر می‌شود.

در حقوق: عبارت از بیعی است، با ندا در دادن برای فروش چیزی تا اینكه به آخرین قیمت پیشنهادی فروخته شود. به عبارت دیگر از در معرض فروش گذاشتن كالایی در میان جمعی تا هر كسی كه بهای بیشتر بدهد به او بفروشند[1].

حراج به تخفیف ثالث بر وزن هرات، فروش مال در حضور جمع به وسیله عرضه آن به

جمعیت به این ترتیب كه پیشنهاد كننده بالاترین قیمت مشتری محسوب است (ترمینولوژی حقوق[2]) حراج و مزایده فرق دارند، ولی غالباً به غلط به جای هم بكار می‌روند[3].

حراج har[r]j [عر:حراج] (اِمـ .) 1. فروختن چیزی با قیمت پایین‌تر از قیمت اصلی آن: اجناس را در فصل حراج كه قیمت‌ها پایین‌تر بوده خریده است. هنوز هم حراج منزل مرحوم وزیر دربار، كماكان باقی است (نظام‌السلطنه 2/345). فرش دربار حراج است. حراج/كو خریدار؟ حراج است حراج (نسیم شمال: از صبا تا نیما 2/69). 2. (اِ.) نوعی مزایده حضوری به این صورت كه فروشنده قیمتی برای كالا پیشنهاد می‌كند و خریداران به ترتیب، قیمت را بالا می‌برند تا سرانجام كسی كه بالاترین قیمت را پیشنهاد می‌كند، می‌خرد: نباید در آن حراج، بالاترین قیمت را پیشنهاد می‌كرد. حراج گاه مكانی كه در آن چیزی را حراج می‌كند: اسم آن جا را بازار مكاره ... و حراج گاه ... گذاشت حراجی منسوب به حراج شده یا مورد حراج[4].

حراج به معرض بیع گذاشتن مطاع در میان جماعتی، تا آنكه بها بیشتر دهد بدو فروشند و نام دیگر این نوع فروش مزایده است و لفظ حراج عربی نیست چه در عربی حرج به معنی گناه و تنگی است كه با این معنی مناسبت ندارد. در اول این لفظ را مردم مصر اصطلاح كردند (از فرهنگ نظام) مزایده. بر من یزید فروختن بر من یزید گذاشتن. بر من مزایده گذاشتن. آب انستاس كرملی گوید: حراج كلمه است كه فروشندگان چند بار بر زبان آرند پیش از آنكه كالا را به طور قطع بفروشند. پس حراج، باقیماندن كالاست بر قیمتی نزد دلال و چنین بازار را بازار حراج گویند نشوء اللغة العربیه. و گاه با تشدید راء تلفظ كنند. حراج چی حراج كننده دلال. حراج كردن: عرضه كردن رخت و كالا و متاع تا هركس گران‌تر خرد بدو فروشند (ناظم الاطباء) حراج. به مزایده گذاردن[5].

حراج: مزایده: چیزی را به مزایده گذاشتن، حراجی: دكانی كه در آن حراج كنند[6].

 

فصل دوم: بررسی تعاریف ارائه شده پیرامون حراج

تعاریفی كه عیناً از فرهنگ‌های لغت آورده شده خود نشان از تفاوت در برداشت از حراج دارد، زیرا بعضی‌ها از نوع رفتار در اعمال حقوقی حراج را تعریف نمودند و عده‌ای نیز با نوع اعمال عملی برداشت و به ارائه تعریف گام نهادند و برخی نیز آن را مشابه مزایده دانسته و برخی آن را با مزایده متفاوت دانستند. با این تهافت نظرات و اینكه در كتب بعضی از نویسندگان حقوقی نیز حراج را مشابه مزایده دانستند. از این جهت بعد از بیان مقررات و سابقه قانون و آیین‌نامه‌های پیرامون حراج و عناوین مشابه آن به پذیرش یا رد تعاریفی بیان شده می‌پردازیم.

 

مبحث اول: حراج در قانون شهرداری

برای انتظام امور در شهر و رعایت حقوق شهروندان، تقسیمات حوزه شهری، حقوق متقابل شهروندان مقرراتی پیرامون مدنیت چه در سابق چه در حال حاضر در تمام دنیا تعیین و مصوب گردیده در مورخه 11/4/1334 قانون شهرداری به تصویب رسیده است. در این قانون از حراج نام برده نشده است.

گفتار اول: آیین‌نامه معاملات شهرداری تهران مصوب 17/9/1344 مجلس شورای ملی

در این آیین‌نامه در فصل پنجم با عنوان مزایده در ماده 14 بیان می‌دارد:

فصل پنجم ـ مزایده.

ماده 14- فروش اموال منقول از طریق حراج و اموال غیرمنقول به طور كلی از طریق مزایده انجام خواهد یافت. در مورد اجاره اموال غیرمنقول كه برآورد اولیه آن سالیانه شصت هزار ریال باشد، بدون مزایده و برای زائد بر آن انتشار آگهی مزایده ضروری است.

تبصره 1: ...

تبصره 2: در مورد حراج بایستی روز و محل حراج قبلاً آگهی شود و در آگهی اطلاعات لازم راجع به نوع اشیاء قید گردد كه در مقابل فروش اشیاء وجه نقد دریافت می‌شود و پرداخت هر نوع مالیات و عوارض بر عهده خریدار خواهد بود.

ماده 15- مقرراتی كه در این آیین‌نامه برای انتشار آگهی و سایر تشریفات مناقصه پیش‌بینی شده است در مورد مزایده و حراج نیز بایستی رعایت گردد.

با توجه به مفاد مواد فوق شرایط حراج در معاملات شهرداری تهران به شرح ذیل است:

  1. در معاملات شهرداری تهران حراج همانند مزایده و مناقصه نیاز به آگهی دارد.
  2. شرایط و نوع كالا باید در آگهی درج شود. 
  3. فروش نیز نقدی است. 
  4. حراج ناظر به اموال منقول است.

گفتار دوم: آیین نامه مالی شهرداری ها مصوب 12/4/1346 مصوب مجلس شورای ملی و مجلس سنا.

 در این آیین‌نامه در فصل پنجم به عنوان مزایده پیرامون حراج نگاه دیگری دارد.

ماده 13- فروش اموال منقول و غیرمنقول و اجاره اموال غیرمنقول شهرداری از طریق مزایده كتبی صورت خواهد گرفت. لكن در مورد فروش اموال منقول و اجاره دادن فرآورده‌های واحدها و موسسات تابعه شهرداری با جلب موافقت انجمن شهر می‌توان از طریق مزایده حضوری (حراج) اقدام نمود.

تبصره 1: در مورد مزایده حضوری (حراج) باید روز و محل حراج قبلاً آگهی شود و در آگهی اطلاعات لازم راجع به نوع اشیاء قید گردد و تصریح شود كه در مقابل فروش اشیاء وجه نقد دریافت می‌گردد و پرداخت هر نوع مالیات و عوارض بر عهده خریدار است.

ماده 14- مقرراتی كه در این آیین‌نامه برای انتشار آگهی و سایر تشریفات مناقصه پیش‌بینی شود در مورد مزایده نیز باید رعایت گردد.

در این آیین‌نامه از حراج به عنوان مزایده حضوری یاد شده است و منظور از مزایده كتبی همان مقررات مزایده است. به عبارت دیگر حراج دارای شرایطی است كه رعایت آن در مزایده ضروری نیست، و همچنین دارای شرایطی است كه اختصاصاً در حراج باید رعایت شود.

بند اول: شرایط حراج در این آیین‌نامه به شرح زیر است:

  1. حراج فقط در خصوص اموال منقول و اجاره دادن فرآورده‌های واحدها و موسسات تابعه شهرداری است.
  2. جلب نظر و موافقت انجمن شهر برای حراج ضروری است. 
  3. روز و محل حراج باید آگهی شود.
  4. در آگهی باید نوع اشیاء قیدگردد.
  5. در آگهی باید قید شود فروش نقدی است.
  6. در آگهی باید قید شود پرداخت هر نوع مالیات و عوارض با خریدار است.
  7. مقررات خاصی كه در انتشار آگهی برای مناقصه و مزایده ضروری است برای اجرای حراج نیز ضروری است. هرچند قید حراج در ماده 14 نشده است، اما توجهاً به اینكه از حراج به عنوان مزایده حضوری یاد شده و در ماده 14 عنوان مزایده آمده لفظ مزایده به صورت كلی بیان گردیده شامل مزایده حضوری (حراج) می‌شود.

گفتار سوم: آیین‌نامه طرز وصول عوارض شهرداری و جرایم مستنكفین از پرداخت نامبرده مصوب 13/7/1317 مصوب مجلس شورای ملی

این آیین‌نامه كه از نامش پیداست، برای وصول عوارض شهرداری است. به همین جهت در قالب اجرای احكام می‌باشد. فلذا شرایط مقررات در این آیین‌نامه با شرایط سایر مقررات متفاوت است و شباهتی نیز با قانون اجرای احكام مدنی مصوب 1356 دارد، اما با این تفاوت كه در این قانون از حراج نامبرده شده، اما در قانون اجرای احكام مدنی از حراج نامی برده نشده است و اینكه در این آیین‌نامه مقررات حراج مخصوص اموال منقول است، ولی قانون در اجرای احكام مدنی اعم از اموال منقول و غیرمنقول می‌باشد.

شرایط حراج اموال منقول مطابق آیین‌نامه طرز وصول عوارض شهرداری

بند اول: شرایط اولیه حراج در آیین نامه

  1. تعیین عوارض از ناحیه شهرداری و عدم پرداخت آن توسط مودی با اخطار.
  2. عدم امكان وصول عوارض بوسیله اخذ آن از توقیف وجوه نقد مودی.

بند دوم: نحوه توقیف اموال در آیین نامه

  1. با عدم امكان اجرا در خصوص اخذ عوارض شهرداری مجاز است اموال (به غیر از مستثنیات دین) را توقیف كند.
  2. پس از توقیف اموال به مودی جهت پرداخت بدهی در مهلت 15 روزه اخطار می‌گردد.
  3. با انقضای مهلت مال توقیف شده از طریق حراج به مزایده به فروش می‌رسد.
  4. توقیف با حضور مامورین درآمد شهرداری و مدیون یا نماینده او به عمل می‌آید. در صورت عدم حضور مدیون یا نماینده او حضور نماینده پاركه ضروری است.
  5. در صورت بسته بودن درب یا اطمینان از باز كردن درب محلی كه مال در آنجا هست توقیف با حضور یك نفر مامور شهربانی یا گارد شهرداری باز می‌شود.
  6. توقیف اموال منقول كه در تصرف غیرمدیون است و نسبت به آن ادعای مالكیت دارد، ممنوع است.
  7. قبل از توقیف صورت اموال باید اخذ شود و در موقع لزوم كیل و وزن و عدد اشیاء معلوم باشد، در طلا درصد عیار آن مشخص، در كتب اسم مصنف، تاریخ طبع، در تصویر و پرده نقاشی موضوع پرده و طول و عرض آن و نام نقاش در مال التجاره چه در انبار باشد چه در جای دیگر نوع مال التجاره و عدد عدل و شماره و رنگ آنها در سهام اسم و كاغذهای قیمتی عدد و قیمت و نوع آنها در صورت ریز اشیاء نو و مستعمل بودن آنها باید تصریح شود.
  8. تراشیدن و پاك كردن بین سطور ممنوع است.
  9. در هنگام توقیف، مقومِ اموال باید حضور داشته و به میزان عوارض به علاوه در عُشر توقیف شود.
  10. هرگاه ثالث ادعای حقی كند مامور شهرداری باید آن را صورتجلسه كند.
  11. رونوشتی از صورتمجلس به مدیون با درخواست او تحویل دهند.
  12.  توقیف اموال ضایع شدنی ممنوع است.
  13. توقیف مال مشاع نیز مجاز است و میزان مالكیت به نحو تساوی فرض می‌شود، مگر اینكه خلاف آن ثابت شود.
  14. اموال توقیف شده در همان محل به حافظ سپرده می‌شود.
  15. با انجام توقیف، ده روز مدیون مهلت پرداخت دارد با عدم پرداخت بدهی مال به فروش می‌رسد.
  16. شهرداری باید حراج اموال منقول را آگهی كند و آگهی باید شامل موارد درج شده ذیل باشد:

الف) نوع مال توقیف شده

ب) روز و ساعت و محل فروش

  1. موعد فروش یك ماه است و از روز انتشار آگهی حراج محاسبه می‌گردد.
  2. اموال كمتر از 500 ریال آگهی نیاز به ندارد.
  3. اموالی كه دارای نرخ ثابت است، نیاز به آگهی ندارد و به طور عادی به فروش می‌رسد.
  4. كاركنان شهرداری و متصدیان حراج حق شركت در حراج را ندارند.

آنچه محل تامل و اندیشه است، این می‌باشد كه در ماده 36 این آیین‌نامه به یكباره از كلمه حراج به مزایده تغییر عنوان داده می‌شود و مقرر می‌گردد.

ماده 36: اگر كسی كه بالاترین بها را پیشنهاد كرده حاضر به تادیه قیمت نشود، مزایده به همان طریق و با همان موعدی كه برای مزایده اول مقرر است، به خرج خریداری كه قیمت را تادیه ننموده است، تجدید می‌شود. در مزایده ثانوی اگر مال توقیف شده به قیمت بیشتری فروخته نشود، به نفع مدیون خواهد بود و اگر به قیمت كمتر فروخته شود، تفاوت را خریداری كه قیمت را تادیه نكرده و بدین جهت مزایده ثانوی به عمل آمده است باید بدهد.

در نتیجه چنانچه منظور از این ماده از مزایده اول حراج باشد، به نظر می‌رسد كه قانونگذار در این آیین‌نامه بین حراج و مزایده تفاوتی قائل نشده است یا اینكه شرایط حراج را به مانند شرایط مزایده نگاه نموده است.

بند سوم: موارد سقوط و بی‌اعتباری فروش

  1. هرگاه خریدار مطابق ماده 34 این آیین‌نامه ممنوع از شركت در خرید باشد.
  2. هرگاه فروش در غیرروز و ساعت و یا محلی كه به موجب آگهی معین شده به عمل آید.
  3. هرگاه كسی را بدون جهت قانونی مانع از خرید شوند یا بالاترین قیمت را كه پیشنهاد كرده است رد نمایند.
  4. هرگاه مزایده بدون حضور نماینده پاركه به عمل آید.

از تفاوت نگاه در مزایده و حراج بگذریم، از مواردی كه برای این آیین‌نامه در خصوص توقیف اموال در اجرای اخذ عوارض شهرداری تعیین شده است به نظر و نتیجتاً با همان نگاه مزایده است و تنها تفاوت این است كه نمی‌توان از اموال غیرمنقول مودی توقیف نمود. فلذا حراج در این آیین‌نامه همان مزایده است.

گفتار چهارم: آیین‌نامه معاملات شهرداری پایتخت مصوب 25/1/1355 مجلس شورای ملی و مجلس سنا

در این آیین‌نامه نحو ه انجام معاملات در شهرداری پایتخت معین شده است. معاملات را از نظر نصاب و مبلغ به سه نوع تقسیم كرده است:

  1. معاملات جزئی كه مبلغ آن از یكصد هزار ریال تجاوز نكند.
  2. معاملات متوسط كه مبلغ آن از یكصد هزار ریال بیشتر و از یك میلیون ریال تجاوز نكند.
  3. معاملات عمده كه مبلغ آن از یك میلیون ریال بیشتر باشد.

با این تقسیم‌بندی معامله اعم از خرید یا فروش بر اساس نصاب آن تفكیك می‌شود. آنچه مبنای بحث این تحقیق است، حراج است.

ماده 29 این آیین‌نامه مقرر داشت معاملات متوسط به طریق حراج انجام می‌شود.

بند اول: شرایط حراج

شرایط حراج مطابق ماده 29 آیین‌نامه به شرح زیر است:

  1. اطلاعات كلی در مورد نوع و مشخصات و مقدار معامله و روز و ساعت و محل حراج و سایر شرایطی كه لازم باشد باید یك نوبت آگهی در روزنامه رسمی و حداقل یك نوبت آگهی در روزنامه كثیرالانتشار گردد و در صورت ضرورت به وسایل و طرق انتشاراتی دیگر از قبیل رادیو و تلویزیون با الصاق آگهی در معابر به اطلاع عموم برسد.
  2. در آگهی باید قید شود در مقابل فروش اشیاء وجه نقد دریافت می‌شود.
  3. در آگهی باید قید شود پرداخت هرگونه مالیات و عوارض بر عهده خریدار است.
  4. مورد معامله باید قبلاً ارزیابی شود و فهرست قیمت قبل از انجام حراج در پاكت لاك و مهر شده در اختیار كمیسیون حراج قرار گیرد.
  5. حراج از بهای ارزیابی شده شروع می‌شود.
  6. با خریداری كه بالاترین قیمت را پبشنهاد می‌كند، معامله انجام می‌شود.
  7. چنانچه با قیمت ارزیابی شده خریدار پیدا نشود، ارزیابی تجدید می‌شود.

بند دوم: كمیسیون حراج در این آیین‌نامه

در جهت نظم‌بخشی به امور راجع به حراج آیین‌نامه مقرر می‌دارد كمیسیون حراج تشكیل شود.

اعضای كمیسیون حراج حداقل پنج نفر به شرح زیر می‌باشند:

  1. مسئول امور مالی یا نماینده او
  2. مسئول تداركات یا نماینده او
  3. مسئول بازرسی یا نماینده او
  4. مسئول امور حقوقی یا نماینده او
  5. مسئول واحد تقاضا كننده یا نماینده او

بند دوم: موارد ترك حراج

در این آیین‌نامه در فصل ششم با عنوان ترك مناقصه یا مزایده و حراج در ماده 31 از مواردی یاد شده كه حراج ترك می‌شود.

با شرایطی كه در آیین‌نامه آمده در هر حال نوع معامله حراجی با مناقصه و مزایده متفاوت است، اما شرایط عمومی برای انجام حراج با مناقصه و مزایده متفاوت نیست، در واقع تنها تمایز حراج با مناقصه و مزایده همان نصاب است كه عنوان حراج گرفته است.

مبحث دوم: حراج در قانون ثبت اسناد و املاك كشور

گفتار اول: حراج در قانون ثبت اسناد مصوب 26/12/1310

1. قانون ثبت اسناد و املاك ایران سابقه‌ای در حدود 70 سال دارد. اولین قانون ثبت اسناد و املاك در تاریخ 26/12/1310 به تصویب رسید، این قانون همچنان ضمن اصلاح و تغییراتی در بعضی موارد به قوت خود باقیسمت، اما پیرامون حراج در این قانون در ماده 34 مصوب 26/5/1320 از كلمه حراج به شرح بیان ذیل ذكر كرده است:

ماده 34: در مورد معاملات مذكور در ماده 32 و كلیه معاملات شرطی و رهنی راجع به منقول و غیرمنقول چنانچه بدهكار در ظرف مدت مقرر از حق خود استفاده نكند، بستانكار می‌تواند با درخواست صدور اجرائیه فروش مال مورد معامله را از اداره ثبت بخواهد. هرگاه بدهكار ظرف سه ماه از تاریخ انقضاء مدت حق استرداد نپردازد، آگهی مزایده مال مورد معامله از همان مبلغی كه در سند تعیین شده به علاوه اجور عقب افتاده و زیان دیركرد نسبت به اصل وجه از تاریخ انقضاء مدت معامله تا روز مزایده حقوق دیوانی و هزینه مزایده و مالیات حراج منتشر می‌شود و در روز معین از همان مبلغ مزایده شروع و از وجه حاصل از فروش طلب بستانكار پرداخته شده و مازاد پس از وضع حقوق دیوانی و هزینه مزایده و مالیات حراج به بدهكار داده می‌شود. چنانچه مال مزبور خریدار نداشته باشد، پس از دریافت حقوق و عوارض دولتی به خود بستانكار به همان مبلغ كه آگهی شده واگذار می‌گردد. موسسات بانكی از این قاعده مستثنی می‌باشند و در این صورت ملك مورد معامله به هر حال به طریق مزایده باید به فروش برسد.

نحوه بیان قانونگذار از تنظیم این ماده حكایت از این دارد كه قانونگذار برای اینكه از تكرار كلمه مزایده خودداری كند از مترادف آن حراج به تعبیر خود بكار برده به عبارت دیگر در این ماده مفهوم حراج همان مزایده است و صرفاً از مالیات حراج نام برده شده كه نوعی پذیرش مفهوم حراج و مزایده و مترادف بودن این دو لفظ در نظر قانونگذار را می‌رساند.

گفتار دوم: حراج در قانون اصلاحی ثبت اسناد املاك مصوب 1358

قانون اصلاحی قانون ثبت اسناد و املاك مصوب 1310 و قانون اشتباهات ثبتی و اسناد معارض مصوب 1333 در تاریخ 18/10/1358 اصلاح گردید. در این قانون پیرامون حراج آثار حقوقی آن بیشتر به بیان مقررات پرداخته شد.

بند اول: شرایط اجرای حراج در مقررات ماده 34 اصلاحی

  1. در معاملات مذكور در ماده 32 قانون ثبت و كلیه معاملات شرطی و رهنی راجع به اموال غیرمنقول بدهكار در مدت مقرر در سند بدهی را نپردازد، طلبكار می‌تواند از طریق دفترخانه تنظیم كننده سند درخواست اجرائیه كند.
  2. دفترخانه اجرائیه را برای وصول طلب و اجور و خسارت دیركرد صادر به اداره ثبت ارسال می‌نماید.
  3. بدهكار از تاریخ ابلاغ هشت ماه فرصت دارد نسبت به پرداخت اقدام كند.
  4. بدهكار می‌تواند ظرف شش ماه از تاریخ ابلاغ اجرائیه درخواست كند ملك از طریق حراج به فروش برسد.
  5. با درخواست بدهكار ملك از طریق حراج بوسیله اجرای ثبت به فروش می‌رسد.
  6. مبلغ حراج از كل مبلغ طلب و خسارات قانونی و عوارض و هزینه‌های قانونی تا روز حراج شروع می‌شود و ملك كمتر از این مبلغ فروخته نمی‌شود.
  7. در صورت عدم خریدار و در صورت عدم تقاضای بدهكار به انصراف از حراج پس از انقضای هشت ماه ملك با اخذ كلیه هزینه‌های قانونی و حقوق و عوارض به موجب سند رسمی به بستانكار منتقل می‌شود.
  8. در مورد اموال منقول مهلت هشت ماه برای اموال غیرمنقول به چهار ماه تقلیل می‌یابد.
  9. حراج اموال منقول و غیرمنقول بدون تشریفات انتشار آگهی خاصی در روزنامه در مركز یا مراكز حراج به عمل می‌آید.
  10. ختم عملیات حراج نباید از دو ماه تجاوز كند و انجام حراج باید در هفته آخر دو ماه مذكور باشد، نحوه اجرای حراج مطابق آیین‌نامه است.
  11. در صورت فروش مال از طریق حراج ختم عملیات اجرایی تاریخ تنظیم صورتمجلس حراج می‌باشد (تبصره 2، ماده 34 مكرر).

با این شرایط بیان شده خصوصاً بند 11 آن كه برگرفته از تبصره 2 ماده 34  مكرر است نگاه متفاوت نسبت به حراج دارد در واقع حراج را نوعی معامله حضوری نقدی و قطعی می‌داند و این طرز تلقی با مفهوم حراج سازگاری بیشتری دارد، اما شرایطی را بیان می‌كند كه با حراج متفاوت و بیشتر همانند مزایده است.

گفتار سوم: قانون الحاقی به قانون ثبت مصوب 3/11/1355

یك تبصره به وسیله مصوبه مجلس شورای ملی به ماده 34 قانون ثبت اسناد و املاك الحاق شده و ضمن تایید كلیه شرایط مذكور در ماده 34 دو مطلب را به آن افزوده است.

  1. درخواست بدهكار برای حراج مال مورد رهن یا وثیقه تاثیری ندارد و بانك می‌تواند درخواست حراج كند.
  2. در این صورت چنانچه حراج برگزار و خریداری نباشد، حراج یكبار تجدید می‌شود.
  3. در تجدید حراج مال برخلاف مرحله اول كه نیازی به ارزیابی ارزیاب نبوده باید مورد ارزیابی قرار بگیرد و حراج بر مبنای نظر قطعی ارزیاب شروع می‌شود. در صورت عدم حضور خریداری در ان مرحله ملك به نام بستانكار منتقل می‌شود.

با این الحاقیه نگاه قانونگذار از مفهوم حراج خارج نشده صرفاً برای وصول طلب بانك‌ها تسهیلاتی قرار دارد كه چون اسناد شرطی و رهنی به نفع بانك است، می‌تواند تقاضای حراج مال شرطی و رهنی بنماید و همچنان آثار حراج كه همان حضوری، نقدی و قطعی است. با شرایط ویژه‌ای كه در این الحاقیه قید شده باید رعایت شود.

گفتار چهارم: آیین‌نامه ترتیب اتخاذ ارزیاب و نحوه ارزیابی موضوع قانون الحاق یك تبصره به ماده 34 قانون ثبت

در آیین‌نامه ترتیب اتخاذ ارزیاب و نحوه ارزیابی موضوع قانون الحاق یك تبصره به ماده 34 قانون ثبت صرفاً به بیان مقرراتی در پیرامون مال مورد حراج پرداحته شده است و هیچ مقرراتی پیرامون حراج ندارد. در واقع آنچه به بیان آن پرداخته منصرف از مقررات ماهوی و شكلی حراج است.

مبحث سوم: حراج در آیین‌نامه اجراء مفاد اسناد رسمی لازم‌الاجرا و طرز رسیدگی به شكایت از عملیات اجرایی مصوب 6/4/1355 وزیر دادگستری

برای پرهیز از تكرار مطالب و در جهت نظم‌بخشی بحث بدواً پیرامون روش عملی صدور اجرائیه به بیان مطلب پرداخته و سپس پیرامون حراج در هر مورد بیان می‌شود.

گفتار اول: درخواست اجراء مفاد اسناسنامه رسمی

درخواست اجراء مفاد اسناد رسمی از 2 مرجع به عمل می‌آید.

  1. دفترخانه اسناد رسمی
  2. اداره ثبت

بند اول: دفترخانه اسناد رسمی

از جمله موارد درخواست اجرائیه از دفاتر اسناد رسمی و دفتر رسمی ازدواج و طلاق می‌توان شرح ذیل نام برد.

  1. اسناد رسمی راجع به دیون و اموال منقول و املاك ثبت شده و املاك مورد وثیقه
  2. مهریه و تعهداتی كه در ضمن اسناد نكاح، طلاق می‌شود.
  3. درخواست وجه قبوض اقساطی
  4. در مواردی كه طلبكار بخواهد از شرط مندرج در سند رسمی استفاده كند.

بند دوم: اداره ثبت: در درخواست اجرائیه اسناد رسمی آنچه به صراحت در مقررات ثبتی و آیین‌نامه در صلاحیت دفتر اسناد رسمی قرار گرفت با دفاتر اسناد رسمی است و ---- سایر موارد در صلاحیت اداره ثبت اسناد و املاك می‌باشد،

از جمله موارد درخواست اجرائیه از اداره ثبت شامل موارد زیر است:

  1. اجرائیه مربوط به چك بانكی
  2. اجرائیه مربوط به ماده 103 قانون شهرداری
  3. اجرائیه مربوط به برگ وثیقه انبار عمومی
  4. اجرائیه مربوط به ماده 10 مكرر اصلاحی قانون تملك آپارتمان‌ها

محل اجرای اجرائیه‌های صادره پس از ابلاغ، اجرای ثبت اسناد املاك است. چنانچه متعهد ظرف ده روز از تاریخ ابلاغ نسبت به اجرای اجرائیه اقدام نكند یا ترتیبی برای پرداخت بدهی ندهد یا مالی معرفی نكند، درخواست بستانكار ممكن است به چند حالت باشد.

  1. درخواست بازداشت اموال منقول
  2. درخواست بازداشت اموال غیرمنقول
  3. معرفی وجه و اموال منقول بدهكار كه نزد شخص ثالث است و درخواست بازداشت آن.

قیمت مال باید متناسب با دین بوده و معرفی مطالبات متعهد با قبول متعهد اشكالی ندارد اقدامات فوق مانع از آن نیست كه ثالث راساً جهت وصول طلب بستانكار مال معرفی كند، ولی در صورت معرفی حق انصراف ندارد. اجرائیه‌ای كه فقط وصول عین باشد، موجبی برای بازداشت اموال دیگر و غیر از عین موضوع اجرائیه باقی نمی‌گذارد، اما چنانچه عین غیرمنقول موضوع اجرائیه باشد، ولیكن متعهد سند  با تاریخ مقدم آن را به ثالثی منتقل كند، ثمن معامله قابل استرداد از ناحیه متعهد له است. همچنین در صورتی كه عین وجود خارجی نداشته و یا مبلغ آن كمتر از طلب باشد یا اینكه به ثالث منتقل یا قبل از قبض تلف شود نیز می‌تواند عملیات اجرایی را نسبت به سایر اموال ادامه دهد. از مقدمات حراج در این آیین‌نامه بازداشت اموال اعم از منقول و غیرمنقول است، ولی بازداشت اموال ضایع شدنی ممنوع است، در صورت وجود مال ضایع شدنی پس از توقیف بدون آگهی فروخته می‌شود. همچنین عدم بازداشت و توقیف اموال و اشیائی كه جزء مستثنئات دین است جزء موارد مهم قبل از اجراست.

نحوه بیان مقررات در این آیین‌نامه به نوعی شباهت با مقررات آیین‌نامه طرز وصول عوارض شهرداری و جرایم مستنكفین از پرداخت نامبرده مصوب 13/7/1317 مجلس شورای ملی دارد كه از بیان آن به لحاظ توضیح در سابق خودداری و به همین مطلب بسنده می‌كنیم كه می‌بایستی اموال توقیف شده عدد و كیل و وزن آن معلوم شده، اما در میزان بازداشت باید:

  1. اصل طلب و خسارت تاخیر
  2. حق حراج (مالیات حراج)
  3. نیم عشر (حق الاجرا)
  4. وجه التزام
  5. اجور عقب افتاده
  6. حق الوكاله اگر جزء قرارداد مذكور در سند باشد.

رعایت شود و در بازداشت اموال غیرمنقول مقررات آیین‌نامه با توجه به نوع مال متفاوت است و صرفاً اینگونه نیست كه در اجراء ثبت فقط اموال ثبت شده قابلیت بازداشت داشته باشد، بلكه نسبت به اموال ثبت نشده با رعایت شرایط مقرر در این قانون قابلیت بازداشت دارد. پس از بازداشت اموال مطابق آیین‌نامه فوق باید از آن ارزیابی صورت بگیرد. با ارزیابی به فصل نهم آیین‌نامه در خصوص حراج می‌رسیم كه مبنای بحث ماست. شرایط اجرای حراج در فصل نهم از ماده 140 الی 200 بیان شده است كه به شرح ذیل به بیان آن می‌پردازیم.

گفتار دوم: شرایط اجرای حراج مطابق فصل نهم از ماده 140 آیین‌نامه

بند اول: تشكیل مركز حراج

الف) برای اجرای مقررات حراج بایستی مركزی به نام مركز حراج تشكیل شود. در صورت عدم تشكیل كارمندان ثبتِ محل، كار وظایف مركز حراج را انجام می‌دهد و مركب از یك رئیس و در صورت اقتضاء معاون و تعداد كارمند و اعلام كننده (چوب زن) می‌باشد.

ب) دفاتر لازم در مركز حراج عبارتند از:

1. دفتر اموال غیرمنقول

2. دفتر اموال منقول

3. دفتر اوقات حراج

4. دفتر انبار

ج) بایگانی مركز حراج با روش تنظیم كارت اداره می‌شود و ارسال كارت به مركز حراج مبین لزوم اقدام به عملیات حراج خواهد بود.

د) با وصول كارت به مركز حراج باید جهت تغییرات در ملك آخرین وضعیت از ثبت محل استعلام شود.

بند دوم: تنظیم آگهی

در خصوص تنظیم آگهی بدواً بایستی وقت آن از طریق دفتر اوقات حراج معین شود.

الف) موارد لازم در آگهی حراج اموال غیرمنقول

  1. نام و نام خانوادگی مالك
  2. محل و حدود و مقدار و توصیف اجمالی ملك
  3. هرگاه واگذاری مستند به سند رسمی باشد، خواه مدت آن منقضی شده باشد یا نشده باشد. مراتب با ذكر مال‌الاجاره و آخر مدت اجاره در آگهی الصاقی درج می‌شود و در صورتی كه به موجب سند رسمی مقدم به تاریخ تنظیم سند معامله موضوع اجرائیه برای مدت معین مسلوب المنفعه باشد موضوع صریحاً باید در آگهی قید شود.
  4. تعیین این كه ملك ثبت شده است یا نه؟
  5. تصریح اینكه مورد حراج مشاع است یا مفروض؟
  6. قیمتی كه حراج از آن شروع می‌شود؟
  7. اشاره به بدهی‌های مربوط به آب لوله‌كشی، برق، تلفن و گاز اعم از حق انشعاب و یا حق اشتراك و مكالمه و مصرف در صورتی كه مورد حراج دارای آب لوله‌كشی و برق و تلفن و گاز باشد و نیز بدهی مالیاتی و عوارض شهرداری تا تاریخ حراج اعم از اینكه رقم قطعی آنها معلوم شده یا نشده باشد بر عهده برنده حراج است.
  8. روز و محل و ساعت شروع و ختم حراج.

ب: موارد لازم در آگهی حراج اموال غیرمنقول

موارد زیر در آگهی الصاقی حراج اموال منقول باید تصریح شود:

  1. نوع اموال مورد حراج و توصیف اجمالی آن؛
  2. روز و محل و ساعت شرو ع و ختم حراج؛
  3. قیمتی كه حراج از آن شروع می‌شود.

نكته: آگهی حراج در مركز حراج محل ملك و امكنه عمومی از قبیل فرمانداری، بخشداری، شهرداری، كلانتری، دادگستری و ثبت اسناد الصاق می‌شود و افراد ذی‌نفع می‌توانند برای تبلیغ بیشتر جهت اموال و املاك خود با نظارت مركز حراج به هزینه خود در جراید و غیره آگهی نمایند.

بند سوم: مكان حراج

مكان حراج می‌تواند محل بازداشت مال، مركز حراج یا محل اداره ثبت باشد.

بند چهارم: دعوت از طرفین

به موجب ماده 166 آیین‌نامه اجرایی صورت مجلس حراج باید به امضاء مسئولین امر و نماینده دادستان و خریدار و نیز مدیون و دائن و یا نمایندگان آنان (در صورتی كه حضور داشته باشند) برسد، از این جهت دعوت از آنان ضروری است. در صورت حضور و عدم امضاء مال به برنده حراج منتقل می‌شود حضور عموم در جلسه حراج آزاد است.

بند پنجم: مبلغ حراج

قیمتی كه حراج از آن شروع می‌شود یكی از موارد لازم در آگهی اموال غیرمنقول و منقول است و قید مبلغ شروع حراج در ماده 190 و همچنین فصل هفتم آیین‌نامه در خصوص ارزیابی مال توقیف شده حكایت از تعیین مبلغ پایه در حراج و لزوم آن است و همچنین اینكه شروع حراج با همین مبلغ می‌باشد.

بند ششم: جلسه حراج

در موعد و محل معین در آگهی جلسه حراج برگزار می‌شود حضور همه عموم در جلسه حراج آزاد است، اما رئیس و كارمندان مركز حراج و مباشرین فروش و كارمندان ثبت محل و نماینده دادستان حق شركت در معامله حراج را به عنوان مشتری به صورت مستقیم و غیرمستقیم ندارند.

گفتار سوم: موارد توقیف عملیات حراج

موارد توقیف عملیات حراج به شرح ذیل است:

  1. وصول حكم یا دستور موقت یا قرار توقیف عملیات اجرایی
  2. مورد مذكور در ماده 151 آیین نامه اجرا (در صورتی كه قبل از ارسال كارت به مركز حراج معلوم شود  واگذاری مورد بازداشت یا مورد معامله قانوناً میسر نیست تا رفع مانع از ارسال كارت به مركز حراج خودداری می‌شود. چنانچه مانع قبل از خاتمه عملیات در مركز حراج واقع شود مركز حراج از ادامه عملیات خودداری، در مورد وثیقه غیرمنقول در خلال دو ماه عملیات حراج معلوم گردد واگذاری مورد معامله قانوناً مقدور نیست از هرگونه اقدام خودداری و جریان به اجراء اعلام می‌شود.
  3. اعلام وقوع فوت بدهكار مستند به مدرك رسمی در صورتی كه قانوناً موجب تمدید مدت شود.
  4. رای هیات نظارت یا شورای عالی ثبت بر ابطال عملیات اجرایی
  5. استرداد تقاضای حراج از ناحیه مدیون در مواردی كه مجاز به استرداد است.
  6. مورد مذكور در قسمت آخر ماده 154 آیین‌نامه (اعتراض نسبت به عملیات اجرایی مربوط به اموال منقول و عدم اعلام نتیجه قطعی اعتراض تا روز حراج بوسیله هیات نظارت)
  7. پرداخت كلیه مطالبات بستانكار و حقوق اجرایی.
  8. هرگاه فروش در روز و ساعت و یا محلی كه در آگهی معین شده به عمل نیاید.
  9. هرگاه بدون جهت قانونی مانع خرید كسی شوند و یا بالاترین قیمتی را كه پیشنهاد شده است، رد كنند.
  10. در صورتی كه مزایده بدون حضور نماینده دادسرا به عمل آید (قید مزایده به عنوان یكی از موارد در بند سوم این گفتار به لحاظ تصریح در آیین‌نامه است).
  11. در صورتی كه مباشرین فروش و كارمندان اداره ثبت در خرید شركت كرده باشند.

گفتار چهارم: موارد بی‌اعتباری فروش در حراج

حال آیا با توجه به مراتب فوق در آیین نامه اجراء مفاد اسناد رسمی لازم‌الاجرا حراج به مفهوم مزایده است یا حراج به مفهوم حراج؟ در پاسخ باید گفت:

به نظر می‌رسد مواردی از قبیل:

  1. در بند 6 ماده 140: قیمتی كه حراج از آن شروع می‌شود و همچنین بند 3 ماده 140 آیین‌نامه.
  2. در ماده 177 آیین‌نامه: پس از انجام فروش مال مورد مزایده یا انتقال آن به بستانكار اداره ثبت باید آن مال را تحویل داده و رسید دریافت دارد.
  3. بند 3 ماده 174: در صورتی كه مزایده بدون حضور نماینده دادسرا به عمل آید.
  4. ماده 185 آیین‌نامه: (و اگر در مورد اموال منقول تا قبل از خاتمه عملیات [تحویل مال به برنده مزایده] و ...).

و همچنین تجدید حراج و انجام عملیات حراج پیرامون اموال غیرمنقول و ... حكایت از نگاه به نوع معامله از طریق مزایده است، هرچند از:

  1. عنوان حراج
  2. الصاق آگهی نه انتشار آن
  3. حراج حضوری است (ماده 161 آیین‌نامه)
  4. تحویل اموال منقول بلافاصله به خریدار و در صورتی كه خریدار نباشد به بستانكار
  5. عدم فروش مال به نسیه (ماده 167 آیین‌نامه)
  6. عدم كاربرد كلمه مزایده در قسمت ذیل ماده 169 آیین نامه (مگر اینكه از امضاء سند خودداری كند كه در این صورت مال به برنده مزایده منتقل می‌شود) در این عبارت نگاه از كلمه مزایده به مفهوم حراج است.

حكایت از مفهوم حراج به معنی واقعی حراج است در بعضی موارد متفاوت است در بعضی موارد مشابه و در بعضی موارد مترادف.

5. حراج در آیین‌نامه اجرای مفاد اسناد رسمی لازم‌الاجرا و طرز رسیدگی به شكایت از عملیات اجرایی مصوب 11/6/87 قوه قضائیه تنظیم كنندگان این آیین‌نامه با احتراز از كلمه حراج فصل دهم را اختصاص به مزایده دادند كه به نظر با توجه به نوع عملیات اجرایی در ثبت به مفهوم مزایده نزدیك است تا به مفهوم حراج و بكارگیری درستی انجام شده است. در واقع از كلیه مواردی كه در آیین‌نامه سال 1355 حراج بكار برده شده در این آیین‌نامه كلمه مزایده بكار رفت در واقع 131 بار كلمه مزایده بكار رفت در مقابل كلیه بخش‌های كه در آیین‌نامه حراج بكار رفته بود جز در دو مورد كه حراج بكار رفت.

ماده 131: حق مزایده (حق حراج) طبق آیین‌نامه مخصوص و سایر مقررات در صورت انجام مزایده دریافت و جزء درآمد عمومی به خزانه‌دار كل تحویل می‌شود. همچنین همین كلمه در ماده 65 آیین‌نامه نیز بیان گردیده كه هیچ ارتباطی به مفهوم حراج ندارد و اگر هم بكار نمی‌رفت قابل فهم به مفهوم حراج نمی‌بود.

به تعبیر دكتر لنگرودی در ترمینولوژی حقوق حق حراج مالی كه دولت بابت حراج (در موارد حراج) مطابق تعرفه قانونی از محكوم علیه یا متعهد می‌گیرد حق حراج از نظر ماهیت نوعی از مالیات است به همین جهت آنرا مالیات حراج هم می‌گویند (ترمینولوژی حقوق، ص 221). بهتر آن بود كه تنظیم كنندگان آیین‌نامه سال 78 كه به درستی نیز با بكار بردن مزایده تكلیف مزایده از حراج را روشن نمودند حق حراج را نیز حذف و مالیات معامله بكار می‌بردند.

مبحث چهارم: حراج در مقررات نظام صنفی

با شنیدن كلمه حراج بیشتر از هر عنوان قانونی ذهن شنونده به امور صنفی و قانون نظام صنفی متبادر می‌شود تا نسبت به سایر مقررات قانونی، زیرا عامه مردم در هر مناسبتی یا اتفاقات ناگواری كه برای كاسبی می‌افتد به دنبال خروج از وضعیت حادث، به فكر حراج كالا می‌افتند و با دست نوشته‌هایی یا برگه‌هایی بر روی مغازه به عموم اطلاع می‌دهند كه كالا را ارزان تر به دلیل اعلامی (مثل تعطیلی مغازه، تغییر شغل و ...) می‌فروشند و عنوان این عمل را حراج می‌گذارند. ظهور كلمه حراج در فهم عرف نیز به معنای ارزان فروشی ناشی از همین صنف است، زیرا در هر حال مردم مایحتاج عمومی زندگی خود را از بازارهای محلی تهیه می‌كنند و این بازار و كاسبی همیشه یكنواخت نیست، دچار نوساناتی می‌شود كه ادامه كاسبی را برای كاسب و یا تاجر غیرممكن می‌كند. قانونگذار نیز در جهت نظم بخشی به مشاغل مختلف قانون نظام صنفی را تصویب كرده است. اولین بار قانون نظام صنفی در 16/3/1350 به تصویب مجلس شورای ملی رسیده است. در این قانون هرچند به صنف، واحد صنفی، اتحادیه و پروانه كسب و موارد دیگر به بیان مقررات پرداخته، اشاره‌ای به حراج نگردیده است. همچنین در قانون اصلاح قانون نظام صنفی مصوب 30/8/1351 مجلس شورای ملی پیرامون حراج مقرره‌ای ندارد.

در قانون نظام صنفی كه در تاریخ 13/4/1350 به تصویب رسیده ماده 51 اشعار می‌‌دارد هر واحد صنفی كه قصد حراج كالای خود را داشته باشد مكلف است طبق آیین نامه‌ای كه از طرف وزارت بازرگانی تهیه و به تصویب هیات عالی نظارت می‌رسد اقدام نماید. این ماده در قانون نظام صنفی مصوب 24/12/1382 در ماده 84 با تغییراتی اندك تبلور دیگری دارد. حراج‌های فردی یا جمعی فصلی یا غیرفصلی واحدها یا افراد صنفی طبق آیین نامه‌ای خواهد بود كه توسط دبیرخانه هیات عالی نظارت تهیه و به تصویب وزیر بازرگانی می‌رسد برگزاری حراج بدون رعایت ضوابط مندرج در آن آیین‌نامه، واحد صنفی را مشمول مجازات مندرج در ماد 68 این قانون خواهد كرد.

با مصوبات اخیر به نظر می‌رسد در سال 1350 قانونگذار تنها به دنبال نظم بخشی در امور راجع به حراج در واحد صنفی است، اما در سال 1382 علاوه بر اینكه به موضوع فوق توجه دارد نوعی از شكل حراج از جهت برگزار كنندگان آن از نظر فردی و جمعی تقسیم و تفكیك نموده همچنین فصلی یا غیرفصلی را به آن اضافه نموده است.

برای اجرای مواد فوق دو آیین‌نامه تصویب شد.

  1. آیین‌نامه اجرایی حراج كالا موضوع ماده 51 قانون نظام صنفی مصوب 12/12/1364 هیات عالی نظارت.
  2. آیین‌نامه اجرایی ماده 84 قانون نظام صنفی حراج و فروش فوق العاده واحدهای صنفی كه در تاریخ 6/2/1383 به امضای وزیر بازرگانی رسیده است.

به جهت اینكه تفاوت‌هایی بین این 2 آیین‌نامه هست هر یك جداگانه بررسی می‌گردد.

گفتار اول: آیین‌نامه اجرای موضوع ماده 51 قانون نظام صنفی.

مطابق این آیین‌نامه حراج نوعی فروش كالاست كه شرایط ذیل را دارا باشد.

  1. فروش كالا باید به قیمت نازلتر از قیمت متعارف باشد.
  2. فروش در مهلت معین انجام شود.
  3. فروش در واحد صنفی انجام شود.
  4. چنانچه حراج مربوط به پایان فصل مصرف، توسعه اولیه فروش كالا، تغییر شغل، تعطیل واحد صنفی یا موارد مشابه باشد حداكثر تا یكماه است.
  5. واحد صنفی باید در صورتی كه بخواهد حراج كالا یا مصنوعات یا فرآورده‌های خود را بنماید به صورت كتبی به صنف مربوطه در صورت عدم صنف به مجمع امور صنفی اطلاع دهد.

متقاضی حراج در هنگام درخواست باید مدارك ذیل را ارائه نماید.

الف: فهرست كالاهای مورد حراج

ب: فاكتور خرید یا مداركی دال به قیمت‌های تمام شده باشد.

ج: فهرست قیمت‌های متعارف در حالت فروش عادی

د: تعیین درصد تخفیف نسبت به قیمت فروش كالا

ه: لیست قیمت كالا پس از كسر تخفیف

  1. تابلو شامل:
  2. نرخ تخفیف مبداء
  3. مدت حراج
  4. قیمت كالا پس از كسر تخفیف

در مدخل مغازه‌ی خود به طوری كه در معرض دید همگان باشد نصب نماید.

نكته: واحد صنفی در صورتی می‌تواند اقدام به حراج كند كه حداقل 15 درصد كمتر از قیمت متعارف جهت مصرف كننده را به اتحادیه و سازمان صنفی مرتبط پیشنهاد نماید.

بند اول: در صورتی كه واحد صنفی بدون مجوز اقدام به حراج نماید به موجب ماده 7 آیین‌نامه اجرایی سال 1364 با رعایت بند 5 ماده 39 قانون نظام صنفی با وی رفتار می‌شود.

 

ماده 39 قانون نظام صنفی

پروانه كسب واحدهای صنفی در موارد زیر به طور موقت یا دائم لغو می‌گردد.

1.

2.

3.

4.

5. عدم اجرای دستورات قانونی اتحادیه به تشخیص كمیسیون حل اختلاف مجموع امور صنفی.

با این مقرره عدم اخذ مجوز جهت حراج موجب لغو پروانه كسب واحد صنفی بطور دائم یا موقت می‌گردد.

گفتار دوم: آیین‌نامه اجرایی ماده 84 قانون نظام صنفی

در آیین‌نامه اجرایی ماده 84 علاوه بر اینكه به حراج اشاره شده است به یك نوع دیگر از فروش اشاره شده به نام فروش فوق العاده به نظر می‌رسد تفاوتی بین این دو نوع فروش نباشد، زیرا شرایطی كه برای فروش فوق العاده در این آیین‌نامه بیان شده صرفاً عرضه كالا جهت فروش به حداقل 10 تا 15 درصد پایین تر از قیمت متعارف و تعادلی بازار كه این یكی از شرایطی بود كه درخواست كننده حراج كالا در آیین‌نامه موضوع ماده 51 باید به اتحادیه پیشنهاد می‌داد، چنانچه قائل به تفاوت بین فروش فوق العاده و فروش حراج باشیم باید بگوییم آیین‌نامه ماده 84 قائل به این است كه در حراج می‌توان به كمتر از 10 تا 15 درصد نیز فروخت، در حالی كه در آیین‌نامه ماده 51 چنین وضعی برای حراج قائل نیست یا حداقل مبلغ پیشنهادی در ابتدا را همین ملاك قرار می‌دادند.

بند اول: شرایط حراج در آیین‌نامه ماده 84 قانون نظام صنفی

  1. عرضه كالا جهت فروش به قیمت پایین‌تر از قیمت خرید یا تمام شده و نازل‌تر از قیمت متعارف و تعادلی بازار در خصوص:

الف) پایان فصل مصرف

ب) توسعه اولیه فروش كالا

ج) تغییر شغل

د) تعطیلی واحد صنفی

  1. فروش در مهلت معین انجام شود.
  2. فروش در واحد صنفی انجام شود.
  3. حداكثر تعداد دفعات برگزاری حراج 3 نوبت در سال و هر نوبت به مدت یك ماه می‌باشد.
  4. ارائه مدارك ذیل به اتحادیه مربوط یا مجمع امور صنفی:

الف) فهرست كلیه كالاهای مورد عرضه در واحد صنفی

ب) فاكتور خرید یا مداركی دال بر قیمت تمام شده

ج) فهرست قیمت‌های متعارف در حال فروش عادی

د) لیست قیمت كالا پس از كسر تخفیف

  1. تابلویی شامل:
  • نرخ اولیه
  • میزان تخفیف
  • مدت حراج
  • قیمت كالا پس از كسر تخفیف
  1. در مدخل مغازه خود به طوری كه در معرض دید همگان باشد، نصب نماید.

بند دوم: تفاوت حراج و فروش فوق‌العاده در آیین‌نامه ماده 84

شرایط اجرای فوق فوق‌العاده همانند شرایط حراج است با این تفاوت كه برای فروش فوق‌العاده تعیین درصد تخفیف نسبت به قیمت فروش كالا و اعلام آن به اتحادیه یا مجمع امور صنفی ضروری است، در حالی كه این امر برای حراج در آیین‌نامه ماده 84 لازم و ضروری نیست. همین امر در تعاریف حراج و فروش فوق‌العاده در آیین‌نامه ملاك تفاوت این دو نوع از فروش در این آیین‌نامه شده است.

فروش فوق‌العاده به میزان 10 تا 15 درصد كمتر از قیمت متعارف برای همه امور و زمان‌هاست، در حالی كه در حراج ضمن عدم رعایت این درصد باید مربوط به پایان فصل مصرف، توسعه اولیه فروش كالا، تغییر شغل و تعطیلی واحد صنفی باشد.

بند دوم: نتیجه‌گیری از این بخش

آنچه می‌توان از این بخش نتیجه گرفت، این است كه:

  1. در آیین‌نامه اجرای حراج چه در موضوع ماده 51 چه موضوع ماده 84 قانون نظام صنفی فروش كالا به كمتر از قیمت خرید یا قیمت تمام شده و قیمت متعارف و تعادلی بازار حراج نامیده می‌شود.
  2. رعایت شرایط آیین‌نامه برای اجرای حراج كالا ضروری است.
  3. حراج كالا را واحد صنفی دارای پروانه كسب اجازه اقدام دارد و واحد صنفی فاقد پروانه كسب نمی‌تواند انجام دهد. اگر انجام دهد اینگونه واحدها تعطیل می‌شوند.
  4. حراج كالا دارای نظام و انتظام است.

مبحث پنجم: حراج در قانون حفاظت و بهره برداری از جنگل‌ها و مراتع كشور

از آنجایی كه حفظ و حراست منابع و مراتع ملی از وظایف هر دولت، بلكه هر ملتی حتی هر انسانی كه بخواهد آینده‌نگری داشته باشد می‌باشد قانونگذار ایران نیز به جهت اینكه جنگل‌ها و مراتع وسعت زیادی از خاك ایران را فرا گرفته به دنبال حفظ آن است و این امر به چند دهه اخیر محدود نمی‌شود، بلكه از دوران بسیار قدیم از جمله در قوانین حمورابی ـ قدیمی‌ترین بخش اوستا، عهده هخامنشی نیز حفظ حراست منابع ملی جزء وظایف دولت‌ها بوده است. اهمیت آن همین بس كه یك سوره به نام انفال در قرآن كریم آمده است. از این مقدمه به بیان این مطلب می‌پردازیم آیا در قانون جنگل‌ها و مراتع نیز به حراج اشاره شده است یاخیر؟

ماده 44 قانون حفاظت و بهره‌برداری از جنگل‌ها و مراتع مصوب 25/5/1346 مجلس شورای ملی مقرر می‌دارد:

(چرانیدن بز در جنگل‌ها و مراتع و مناطقی كه از طرف سازمان جنگلبانی تعیین و آگهی شده است ممنوع و متخلف به پرداخت غرامت از ده تا یكصد ریال برای هر راس بز محكوم می‌شود).

در اجرای این قانون آیین نامه‌ای با عنوان آیین‌نامه اجرایی ماده 44 مكرر قانون اصلاح قانون حفاظت و بهره‌برداری از جنگل‌ها و مراتع در تاریخ 22/9/1349 به تصویب كمیسیون‌های منابع طبیعی و دارایی و دادگستری مجلس رسیده است. از آنجایی كه ورود و خروج احشام به منابع طبیعی دارای نظم خاصی است، دامداران در استفاده از مراتع باید رعایت مقررات را بنمایند و مبادرت به اخذ پروانه چرا نمایند یا اینكه چنانچه بخواهند از محلی به محل دیگر بروند و مجبور باشند دام را از مراتع عبور دهند، بایستی مجوز مخصوص داشته باشند. چنانچه رعایت موازین را ننمایند، این آیین‌نامه اجازه ضبط و فروش دام‌های افرادی كه بدون پروانه یا زائد بر پروانه مبادرت به چرای دام نمایند، به یكسری از كارمندان منابع طبیعی كه در حكم ضابط دادگستری هستند داده است.

مامورین فوق باید پس از ضبط دام كیفیت وقوع تخلف از قبیل محل وقوع تخلف، تعداد و نوع دام ضبط شده سایر مشخصات دام، هویت متخلف را در نمونه چاپی مخصوص صورتمجلس نمایند و با ذكر هویت كامل و سمت خود امضاء نمایند.

سپس دام‌ها را برای فروش به كشتارگاه عرضه كننده و با حضور رئیس خانه اصناف یا كدخدا یا رئیس انجمن ده یا دو نفر از معتمد محل از طریق حراج به فروش برسانند و نتیجه صورتمجلس شود.

در این آیین‌نامه نحوه ضبط و فروش دام بیان شده است و نحوه فروش آن به صورت حراج بیان گردیده. به نظر می‌رسد آیین‌نامه جنگل‌ها و مراتع حراج را به صورت شفاهی می‌داند و نیازی به آگهی و سایر تشریفاتی كه در قانون امور گمركی و غیره بوده نمی‌بیند. طریق اجرای حراج و شرایط آن نیز بیان نگردیده است.

 

مبحث ششم: حراج در آیین‌نامه معاملات دولتی

گفتار اول: آیین‌نامه معاملات دولتی مصوب 10/2/1334 مجلس شورای ملی

در این آیین‌نامه در فصل پنجم با عنوان مزایده به بیان مقررات پیرامون آن پرداخت، اما شرایط حراج در ماده 32، 33 و 34 بیان شده است.

بند اول: شرایط حراج مطابق آیین‌نامه

  1. فروش اشیاء فرسوده باید به طریق حراج انجام شود.
  2. اطلاعات كلی راجع به نوع اشیاء و روز و محل حراج در ضمن آگهی درج شود.
  3. در آگهی درج شود كه در مقابل فروش وجه نقد دریافت می‌گردد.
  4. هرگونه عوارض بر عهده خریدار است.

در این بخش چنانچه اداره یا وزارتخانه دولتی مزایده كتبی را مقرون به صرفه بداند به طریق مزایده كتبی اقدام می‌كند.

  1. اشیاء فاسد شدنی از طریق حراج به فروش می‌رسد.

در این آیین‌نامه با شرایط بیان شده مزایده را برای فروش متفاوت از حراج دانسته و با چشم‌پوشی از بعضی تفاوت مفهوم حراج را بیان می‌دارد.

گفتار دوم: آیین‌نامه معاملات دولتی مصوب 27/12/1349 مجلس شورای ملی

در این آیین‌نامه برخلاف آیین‌نامه سال 1334 معاملات را از نصاب به سه دسته تقسیم و بر اساس نصاب به تعیین مقررات پرداخته است و نوع معامله را معین نموده فصل پنجم این آیین‌نامه اختصاصی به مزایده دارد از حراج در ماده 37 به بیان مقررات پرداخته است. به موجب ماده 37. در مورد معاملات متوسط حراج به شرح زیر انجام خواهد شد.

  1. اطلاعات كلی در مورد نوع و مشخصات و مقدار مورد معامله و روز و ساعت و محل حراج و سایر شرایطی كه لازم باشد باید با آگهی در روزنامه و در صورت ضرورت به وسایل و طرق انتشاراتی دیگر از قبیل رادیو و تلویزیون یا الصاق آگهی در معابر به اطلاع عموم برسد.
  2. مورد معامله باید قبلاً ارزیابی شود و حراج از بهای تعیین شده شروع گردد و به خریداری كه بالاترین بها را پیشنهاد كند واگذار می‌شود و اگر حداقل به قیمت ارزیابی شده داوطلب پیدا نشود مجدداً باید ارزیابی شود.

ماده 37 شرایط حراج را به صورت كلی بیان نموده است، چون در مورد معاملات عمده به مزایده بیان مقررات شده نظر آیین‌نامه در این سال این بوده كه فروش معاملات با نصاب متوسط را حراج نامیده و معاملات با نصاب عمده را مزایده تفاوت ضعیفی بین این دو مفهوم وجود دارد.

به جهت اینكه هر یك از ادارات و سازمان‌ها و وزارتخانه‌های دولتی با توجه به نوع تصدی‌گری و حاكمیت به مبادرت تصویب آیین‌نامه معاملات خاص خود نمودند. فلذا به تبعیت از ماده 37 در برداشت مفهوم حراج و طرق این نوع معامله آیین‌نامه‌های معاملاتی زیر تصویب شدند:

  1. آیین‌نامه معاملات هواپیمایی جمهوری اسلامی ایران مصوب 17/9/1364 هیات وزیران
  2. آیین‌نامه معاملات شركت ملی انباررهای عمومی و خدمات گمركی ایران مصوب 20/6/1364 هیات وزیران
  3. آیین‌نامه معاملات شركت انتشارات علمی و فرهنگی مصوب 7/9/1363 هیات وزیران
  4. آیین‌نامه معاملات شركت راه آهن ایران (سهامی خاص) مصوب 11/6/1369 هیات وزیران
  5. آیین‌نامه معاملات دانشگاه‌ها و موسسات آموزش عالی مصوب 10/5/1363 هیات وزیران
  6. آیین‌نامه معاملات شركت سهامی خاص تامین ماشین‌آلات و تجهیزات راهسازی و راهداری مصوب 13/8/1369 هیات وزیران
  7. آیین‌نامه معاملات مركز سنجش از راه دور ایران مصوب 16/4/1372 هیات وزیران
  8. آیین‌نامه معاملات سازمان‌های مناطق آزاد قشم، چابهار و كیش مصوب 23/5/1374 ریاست جمهوری
  9. آیین‌نامه معاملات سازمان انرژی اتمی ایران مصوب 29/3/79 هیات وزیران

10.آیین‌نامه معاملات شركت پالایش و پژوهش خون ایران مصوب 15/4/1379 هیات وزیران

11.آیین‌نامه معاملات شركت مادر تخصصی تولید مواد اولیه و سوخت هسته‌ای

12.آیین‌نامه معاملات شركت مادر تخصصی ساخت و تولید زیربناهای حمل و نقل كشور مصوب 23/8/1386 هیات وزیران

13.آیین‌نامه مالی شركت ملی انبارهای عمومی و خدمات بانكی ایران مصوب 20/8/1377 هیات وزیران

14.آیین‌نامه مالی دهیاری‌ها مصوب 26/5/82 هیات وزیران

15.قانون نظام مالی مجلس شورای اسلامی مصوب 7/9/1372 هیات وزیران

در آیین‌نامه معاملات شركت دولتی پست بانك مصوب 4/9/1383 هیات وزیران از حراج به عنوان مزایده حضوری یاد شده، ولی شرایط آن مانند موسسات و شركت‌های پیش گفته است. در آیین‌نامه معاملات شركت مادر تخصصی مدیریت تولید و انتقال و توزیع نیروی برق ایران (توانیر) مصوب 24/11/1383 هیات وزیران معاملات بر اساس نصاب تقسیم و تفكیك شده و بر اساس معاملات كوچك و متوسط روش حراج بیان گردیده در این معاملات حراج نوعی مزایده تلقی شده است.

همچنین در آیین‌نامه شركت‌ها و موسسات زیر از چنین روشی پیروی شده است.

  1. آیین‌نامه معاملات شركت مادر تخصصی مدیریت منابع آب ایران مصوب 24/4/84 هیات وزیران
  2. آیین‌نامه معاملات شركت‌های سهامی آب منطقه‌ای، سازمان آب و برق خوزستان، توسعه منابع آب و خاك سیستان و توسعه منابع آب و نیروی ایران (آب و نیرو مصوب 11/5/84 هیات وزیران)
  3. آیین‌نامه معاملات شركت‌های سهامی آب و فاضلاب روستایی استان مصوب 11/5/84 هیات وزیران
  4. آیین‌نامه معاملات شركت‌های سهامی برق منطقه‌‌ای، مدیریت شبكه برق آران، سازمان توسعه برق ایران، سازمان انرژی‌های نوایران (سانا) و سازمان بهره‌وری انرژی ایران (سانا) مصوب 11/5/84 هیات وزیران.
  5. آیین‌نامه معاملات شركت مهندسی آب و فاضلاب كشور (مادر تخصصی) مصوب 4/9/1386.
  6. آیین‌نامه معاملات سازمان راهداری و حمل و نقل جاده‌ای مصوب 20/2/1387.

فلذا به نظر می‌رسد در آیین‌نامه معاملات دولتی مفهوم حراج همان مزایده است. چه برای معاملات متوسط روش حراج باشد چه در معاملات كوچك، زیرا روش مزایده و حراج به صورت یكنواخت است و هیچ تفاوتی قائل نشده است و تنها نصاب تعیین شده معاملات متوسط و كوچك و عمده است. روش‌‌های فروش آن نیز به مزایده و حراج نامگذاری گردیده است والا تفاوت بنیادی وجود ندارد.

 

مبحث هفتم: حراج در قانون تجارت

قانون تجارت كه مقررات مربوط به كسب و تجارت و معادلات تجاری را بیان می‌كند در قانون تجارت مصوب 12/3/1304 مصوب مجلس شورای ملی به شرح بند 5 ماده 2 تصدی به عملیات حراجی را جزء معاملات تجاری قرار داده است پس از آن قانون تجارت مصوب 13/2/1311 مجلس شورای ملی عیناً به شرح همان بند و همان ماده به تصویب رسیده و حراجی را نوعی معامله تجاری دانسته است. این قانون جزء در بعضی مواد كه اصلاح شده همچنان به قوت خود باقیست.

گفتار اول: تصدی به عملیات حراجی چیست؟

در قانون تجارت از آن جهت بررسی اینكه تاجر كیست اهمیت دارد تاجر علاوه بر این كه بتواند از مزایای قانونی در قانون تجارت منتفع شود و در ضمن نتواند در مواقع ضروری از اصول حاكم بر این قانون به نفع خود و به ضرر طلبكار فرار كند از تاسیسات مانند اعتبار تجاری، تساوی بستانكاران، تضامنی بودن مسئولیت، قرارداد ارفاقی، ورشكستگی و توقف و ... هم بهره‌مند شده هم مسئول و هم متعهد باشد. تصدی به عملیا حراجی عنوانی است كه قانون تجارت در ماده دو خود را تجاری می‌داند.

عملیات حراجی عبارت از این است كه اشخاص، اجناس و كالاهای مختلف را به جای اینكه به طور معمول به قیمت معینی بفروشند آنها را در یك جلسه عمومی به خریداران عرضه كرده و فی‌المجلس به كسی كه قیمت بیشتری پیشنهاد كند می‌فروشند. متصدیان عملیات حراجی ممكن است اجناس و كالاهای متعلق به خود را از طریق حراجی به فروش برسانند یا اجناس و كالاهای دیگران را كه به منظور حراج شدن در اختیار آنها قرار داده شده با اخذ اجرتی معین یا درصدی از مبلغ فروش به طریق مزبور بفروشند قانون تصدی به عملیات حراجی را، معامله تجاری محسوب داشته و متصدیان آنها را تاجر بشمار آورده است لازمه این امر دوام، تكرار عملیات حراجی است به نحوی كه عرفاً تصدی به عملیات حراجی شغل متصدی آن شمرده شود، تصدی به عملیات حراجی هرگاه به طور اتفاقی و گاهگاه باشد معامله تجارتی محسوب نمی‌گردد[7].

تصدی به عملیات حراجی فروش كالا به طریقه مزایده است و افراد زیاد كه شركت می‌كنند خریدار كسی است كه آخرین بها را بپردازد[8].

حراج یعنی عرضه جنس به مشتری‌های متعدد و فروش آنها به شخصی كه بالاترین قیمت را پیشنهاد نماید. بنابراین می‌توان عمل حراج را یك قسم دلالی دانست، با این فرق كه عملاً دلال در تكاپوی مشتری است، ولی حراجی در محل معینی جنس را به مزایده می‌گذارد در صورتی كه در اثر تكرار شغل كسی حراج باشد تاجر خواهد بود[9].

متصدی عملیات حراج كسی است كه اموال را به صورت خاصی به فروش می‌رساند. بدین ترتیب كه بجای فروش با قیمت از پیش تعیین شده كالا را در محل حراجی به شخصی می‌فروشد كه بالاترین قیمت را برای خرید بپردازد. نكته شایان ذكر این است كه تصدی به عملیات حراجی زمانی مصداق دارد كه اموال عرضه شده برای فروش به متصدی حراجی تعلق نداشته باشد، هرگونه عمل كسی كه مالی را به قصد فروش می‌خرد. به موجب بند 1 ماده 2 قانون تجارت تجارتی است یكی از مصادیق بند 5 ماده 2 قانون تجارت فروش اجناس به صورت حراج در انبارهای عمومی است انبار عمومی محلی است كه برای قبول امانت و نگهداری مواد اولیه و محصولات صنعتی و كشاورزی به صورت شركت سهامی تامین می‌شود[10].

عملیات حراجی عبارت است از اینكه موسسه‌ای اجناس اشخاص مختلف را برای فروش قبول می‌كند و در عوض آنكه آنها را به طور معمول به قیمت معینی به فروش برساند آنها را به یك عده از كسانی كه مایل به خریدن چنین اشیائی هستند در یك جلسه عمومی عرضه می‌نماید تا هر كس مبلغ بیشتری پیشنهاد نماید جنس به او واگذار شود. متصدیان عملیات حراجی در حقیقت واسطه هستند كه اجناس دیگران را به فروش می‌رسانند ممكن است فروشنده و یا خریدار هیچ كدام تاجر نباشد، ولی با تصریح قانون تجارت عملیات متصدیان مزبور مانند عملیات دلالان و حق العمل‌كاران تجارتی تلقی می‌شوند[11].

 

این متن فقط قسمتی از قواعد حاکم بر حراج در حقوق ایران می باشد


جهت دریافت کل متن ، لطفا آن را خریداری نمایید

 



:: برچسب‌ها: عملیات حراجی,قواعد حاکم بر حراج در حقوق ایران,مزایده در اموال منقول,اركان بورس,حقوق ایران ,
:: بازدید از این مطلب : 58
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 28 دی 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ice cream
مقدمه وضعیت صدور احكام كیفری در نظام جزایی ما ، بویژه با عنایت به اصل یكصدو شصت و هفتم قانون اساسی از مسائلی است كه صحنه تاخت وتاز عقاید مختلف و نظرات محققین و منتقدین شده است ابهامات موجود ، نارسا و مبهم بودن اصل ،درك واقعی منظور مقنن را دچار مشكل ساخته و دادگاههای صالحه را در سرگردانی فرو برده و همین رویه باعث صدور آراء متناقضی و مختلف گردید
دسته بندی حقوق
بازدید ها 51
فرمت فایل doc
حجم فایل 25 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 21
قضاوت در مورد اصل 167 قانون اساسی

فروشنده فایل

کد کاربری 2106
کاربر
 
 

قضاوت در مورد اصل 167 قانون اساسی

مقدمه

 وضعیت صدور احكام كیفری در نظام جزایی ما ، بویژه با عنایت به اصل یكصدو شصت و هفتم قانون اساسی از مسائلی است كه صحنه تاخت وتاز عقاید مختلف و نظرات محققین و منتقدین شده است . ابهامات موجود ، نارسا و مبهم بودن اصل ،درك واقعی منظور مقنن را دچار مشكل ساخته و دادگاههای صالحه را در سرگردانی فرو برده و همین رویه باعث صدور آراء متناقضی و مختلف گردیده كه با هیچ یك از موازین منطقی قضایی همخوانی ندارد و فصل ختام این اختلاف‌ها چیزی جز توجه دیگر بار مقنن به اصل فوق نخواهد بود .

 دراین تحقیق مختصر سعی شده تا با بررسی عواملی كه می‌تواند قضاوت ما را در مورد اصل 167 قانون اساسی روشن كند ، نگاه واقع بینانه‌تری نسبت به آن در ما ایجاد و راه را در صورت لزوم برای اصلاح یا تغییر آن هموار نماید .

گفتار اول : تأملی بر اصل 167 و قلمرو شمول آن در صدور احكام ك و م

 

مبحث اول : تحلیل اصل و مراحل پژوهش حكم

 ازتحلیل اصل یكصد و شصت و هفتم قانون اساسی دو مرحله گوناگون در مقام تمیز حق استنباط می شود كه هر كدام قاعده ویژه خود را دارد .

1- فرضی كه در قوانین حكم خاصی برای تمیز حق و رفع خصومت وجود دارد .

2- فرضی كه قانون حكمی ندارد و دادرس ناچار است به قاعده دیگری در تمیز حق رجوع كند.

در مرحله نخست دادرس باید بكوشد تا قاعده حاكم بر دعوی را در میان قوانین بیابد و تا زمانی كه قانون هست نمی‌تواند از آن بی اعتنا بگذرد و به منبع دیگری استناد كند ، بنابراین اگر دادرس متن حكمی را برای تمیز حق در قوانین بیابد باید آن را بكار بندد و رای را مستند به آن كند ، در این فرض رجوع به فقه ضروری نمی‌باشد . اما به منظور پی بردن به منظور قانونگذار و پیشینه حكم قانونی بی‌گمان مفید است ولی نباید از آن حربه‌ای برای مبارزه با قانون ساخت .

 ذكر این نكته ضروری است كه تقدم قانون منحصر به مواردی نیست كه حكم در منطق آن آمده باشد مفهوم قانون نیز از همان اعتبار برخوردار است و مانع از امكان رجوع به فقه می‌شود چه مفهوم مخالف و چه مفهوم موافق .

مرحله دوم از زمانی آغاز می‌شود كه قانونی در دسترس او نباشد و عدالت معطل بماند ، آن گاه است كه پس از جستجوی لازم و ناامیدی از یافتن حكم در قانون باید حقوق اسلامی را به عنوان متمم قانون بیابد وبكار بندد.

 ترتیب میان قانون وقواعد اسلامی به معنی ترجیح نظم دولتی بر اسلامی نیست ، این توهم را اصل 4 قانون اساسی از بین می‌برد ، ترتیب ناشی از این قوانین جمهوری اسلامی ایران نیز براساس موازین اسلامی وضع شده ، استنباط قوه قانونگذاری از روح اسلام و آمیزه آن با مصالح ملی وعمومی است . پس طبیعی است كه این استنباط بر آن چه قاضی در پی یافتن آن است ترجیح دهد .

 

مبحث دوم : بررسی واژه « دعوی » مصرح در اصل یكصد و شصت و هفتم قانون اساسی

 اصل یكصد و شصت و هفتم قانون اساسی قضات را موظف نموده است كوشش كنند حكم هر دعوی را در قوانین مدونه بیابند و....

عمومیت وگستردگی واژه « دعوی » و عدم تصریح آن به مورد خاصی از سوی مقنن ،‌باعث شده كه پاره‌ای از حقوقدانان عبارت فوق را هم بر امور كیفری و هم بر امور مدنی حمل نمایند براساس همین دیدگاه است كه بعضی‌ها معتقدند اصل 167 قانون اساسی در واقع پذیرش اصل قانونی بودن جرایم مجازات‌ها را در سیستم قضایی ایران رد كرده است ، یعنی این كه با تصویب این اصل جرایم و مجازات ها تابع وضع قانون نیستند و واژه دعوی را هم شامل دعاوی كیفری و هم دعاوی مدنی می‌دانند .

 اما دقت در مفهوم اصل فوق و توجه به اصول و مقررات حاكم در سیستم قضایی و عنایت به این موضوع كه اگر منظور قانونگذار از عبارت « دعوی » هم دعوی مدنی و هم كیفری بود پس چرا مجلس شورای اسلامی ، ماده 214 قانون آئین دادرسی كیفری را تصویب كرده است.

آیا با وجود اصل 167 قانون اساسی كه به زعم قانونگذار در خصوصی امور جزایی و هم قابل تسری بود ( با توجه به عدم تصریح اصل به مورد خاصی ) نیاز به تصویب و تقنین ماده جزایی فوق بود ؟ آیا غیر از این می‌باشد كه به اعتقاد قانونگذار مجلس شورای اسلامی اصل 167 فقط در خصوص امور حقوقی بوده و برای جبران قصور قانون اساسی ماده 214 را وضع كرده است ؟ مستفاد می گردد كه منظور قانونگذار از « دعوی » مندرج در اصل 167، دعوای مدنی است زیرا گذشته از سكوت قانون اصل 169 قانون اساسی نیز قاضی را در رسیدگی‌های جزایی از مراجعه به سایر منابع ( منابع فقهی و فتاوای معتبر ) ممنوع می‌كند و قرابت اصول 167 و 169 مبین این داده است كه منظور قانونگذار از دعوی مندرج در اصل 167 دعوی مدنی است نه جزایی .

 از سوی دیگر پذیرا باشیم كه اصل 167 قانون اساسی در امور كیفری هم كاربرد دارد و واژه دعوی را حمل بر امور كیفری نیز بدانیم ، بناچار باید بپذیریم كه اصولی چند از قانون اساسی با این اصل مغایرت دارد . آیا چنین تعارضی در اصول قانون اساسی و چنین مسامحه‌ای از سوی مقنن در تدوین اصول قانون اساسی قابل پذیرش می‌باشد ؟

در صورت وجود چنین تعارضی كدام اصول باید ملغی شود اصل 167 قانون اساسی یا اصول 22، 25، 32، 36 ، 37، 159، 169 قانون اساسی ؟

 برای گریز از چنین تعارضی چاره‌ای نیست جز این كه بپذیریم اصل 167 قانون اساسی در موارد كیفری كاربردندارد در غیر این صورت باید پذیرا باشیم كه بین اصول قانون اساسی تعارضی وجود دارد كه قابل جمع نیست و این ناپذیرفتنی است.

 

مبحث سوم : شمول اصل یكصد و شصت و هفتم قانون اساسی در دعاوی مدنی با تاملی بر ماده 3 قانون آئین دادرسی مدنی

 در امور مدنی از آن جا كه اراده دو طرف قرارداد به هر نحو كه توافق نمایند به شرطی كه توافق مزبور خلاف شرع و خلاف قانون نباشد ، بین آنها معتبر و لازم الاجرا است و از آن جا كه قانونگذار نمی‌تواند تمام این اشكال را در قانون احصاء كند و در عین حال فصل خصومت نیز وظیفه قوه قضائیه است در نتیجه لازم است كه در موارد نقضی یا ابهام یا تناقضی قاضی با عنایت به مبانی و ریشه‌های اصل مواد قانونی به موضوع رسیدگی كند . این ضرورت اصل یكصد و شصت و هفتم قانون اساسی به صدور حكم به هر نحو ممكنی ، منحصراً در دعاوی مدنی است و نسبت به رسیدگی‌های جزایی نه تنها این امر تجویز نشده است بلكه اگر مقنن در موردی سكوت كرده باشد ،محكوم ساختن مرتكب ممنوع است .

 از طرفی با عنایت به این كه اصول 36، 37، 159 و 166 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بدون هیچگونه مخالفتی در مجلس به تصویب رسیده روشن می‌شود كه اصل قانونی بودن جرایم و مجازات‌ها مورد توجه قانونگذار قانون اساسی بوده است و با این فرض باید بپذیریم كه نظر مجلس محترم در خصوص اصل یكصد و شصت وهفتم قانون اساسی در امور حقوقی است نه كیفری ، زیرا چنانچه بپذیریم اصل 167 در موارد جزایی هم كاربرد دارد مجبور به قبول تناقضی در اصل قانون اساسی خواهیم بود كه در شیوه قانونگذاری قابل توجیه نمی‌باشد .

دراین جا لازم است با ذكر ماده 3 قانون آئین دادرسی مدنی مصوب 1379، آن را در مطابقت با اصل 167 قانون اساسی بررسی نماییم .

این متن فقط قسمتی از قضاوت در مورد اصل 167 قانون اساسی می باشد

جهت دریافت کل متن ، لطفا آن را خریداری نمایید



:: برچسب‌ها: قضاوت در مورد اصل 167 قانون اساسی , دعوی , آئین دادرسی مدنی ,
:: بازدید از این مطلب : 55
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 28 دی 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ice cream
مقدمه در قرآن کریم آمده یا ایها الذین امنوا اونوا بالعقود «ای کسانی که ایمان آورده‌اید به عهد و پیمان‌های خود وفا کنید»(سورة ماعده آیه اول) عقود و پیمانها یکی از عوامل موثر استحکام بنیان زندگی اجتماعی است و لزوم و انقیاد به آن در ابعاد مختلف اجتماعی و اقتصادی و سیاسی مقبول تمام ادیان الهی و مکاتب بشری بوده که عدم توجه به آن موجب تزلزل روا
دسته بندی حقوق
بازدید ها 25
فرمت فایل doc
حجم فایل 52 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 66
انواع قرارداد در عرصه بین‌المللی

فروشنده فایل

کد کاربری 2106
کاربر
 
 

 انواع قرارداد در عرصه بین‌المللی

مقدمه

در قرآن کریم آمده: یا ایها الذین امنوا اونوا بالعقود

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید به عهد و پیمان‌های خود وفا کنید»(سورة ماعده آیه اول)

عقود و پیمانها یکی از عوامل موثر استحکام بنیان زندگی اجتماعی است و لزوم و انقیاد به آن در ابعاد مختلف اجتماعی و اقتصادی و سیاسی مقبول تمام ادیان الهی و مکاتب بشری بوده که عدم توجه به آن موجب تزلزل روابط انسانها و در نتیجه بروز اختلاف ها و کشمکش‌ها و نزاع‌های بزرگی گردیده و تاریخ گواه روشنی بر این معناست.

ایفاء به تعهدات از موضوع‌های جدی در تعلیمات آسمانی بوده و در میان علمای حقوق و اندیشه‌سازان این عرصه در طول اعصار با انگیزه‌های مختلف فردی و جمعی جایگاه برجسته و در فقه اسلام نیز از موضوع‌های وزین و دامنه‌وار در رژیم های حقوقی دنیا و مورد عنایتی خاص واقع گردیده است.

از طرفی غیر قابل اجرا شدن عقود و پیمانها برای متعاقدین و متعهدین نیز از نظر نویسندگان ین فن دور نمانده و تحت عنوان کلی تعذر وفای به عقد در قوانین و قواعد فقهی یا غیر ممکن شدن و عقیم ماندن اجرای آن در حقوق عرفی مورد بحث بود. وزیر عناوین موانع شخصی و اجتماعی و قهری عرصه مطالعاتی را در دور زمان تکامل بخشیده و به علم حقوق خدمت نظری و عملی نموده است.

افراد در ثبات ادعای غذر خود در عدم انجام پیمانها همیشه صادق نیستند و گاهی با تفسیر تنگ نظرانه و سوء تفاهمات از اراده‌های اعلامی و نیز سطحی نگریهای غیر حقوقی موجبات ازدیاید جمعیت نظم خواه و ارباب رجوع عدلیه گردید. و دامنه اختلافات، محاکم و شبه محاکم و داوریهای شخصی را در فصل خصومات با مشکلات روبرو ساخته شائبه‌های تزلزل روابط اجتماعی و اقتصادی را ایجاد نموده است. در هر صورت در نظام دادرسی عادلانه، بکارگیری علوم و تجارب بشر لازمه قضاوت است باید اذعان کرد که قضاوت علم محض نیست بلکه تکنیکی مرکب از علوم و تجارب بشر است که بر مبنای سیرة عقلا فراهم آمد. لازمه قضاوت آشنایی با تکنیک است که در اثر قرنها تجربه بصورت علم حقوق در سطحح دنیا شکل گرفته است بطوریکه مبانی و اصول آن در تمام دنیا تقریبا یکسان است.

لزوم وجود قراردادها در عرصه بین‌المللی

امروزه برای هیچ ملتی میسر نیست که در چهار دیواری سرزمین کشور خود محصور بماند. حس کنجکاوی، نوع پروری، ارضاء نیازهای روزانه و میل به تجدید عادات و رسوم، آمیزش بین‌المللی را ایجاب کرده و یک جریان داد و ستد جهانی به وجود می‌آورد که اثر این جریان، در صحنة جهانی روابط خصوصی افراد با یکدیگر، جلوه گر می شود.

این زندگی بین‌المللی، صورت خاصی از زندگی داخلی است که خود نیازمندد به انتظام حقوقی متفاوتی می‌باشد و در واقع حقوق بین‌الملل خصوصی برای تأمین حین منظور، یعنی برای تنظیم روابط حقوقی که از این داد و ستد جهانی حاصل می شود به وجود آمده است.

در این میان قرادادها از اهمیت بسزایی برخوردارند چرا که این روابط بین‌المللی را تحکیم می‌بخشند و متعاقبا عدم اجرای قراردادها این روابط را دچار تزلزل می‌کند. از این رو همان طور که ذکر شد نیاز است قوانین و مقرارتی بر این روابط حاکم باشد.

به منظور تسهیل عملیات تجارت بین‌المللی تلاشهایی از طریق وضع و تثبیت قواعد مورد توافق برای اعمال نسبت به قراردادهای بین‌المللی و نیز حذف قوانین داخلی صورت پذیرفته است چنین قواعدی در سال 1964 در کنفرانس لاهه تصویب شدند.

بیشتر کار مفید در راستای یکنواخت سازی شرایاط قرارداد توسط ارگانهای غیرحقوقی از قبیل اتحادیه‌های تجاری که قراردادهایی با فرم استاندارد را برای اعمال تجاری خویش ارائه می‌دهند که استفاده بین‌المللی دارد و نیز بوسیله اتاق تجارت بین‌المللی صورت گرفته است.

حقوق تجارت بین‌المللی ایران علی‌رغم اینکه حدود یک قرن از تشکیل پارلمانی در ایران می‌گذرد هنوز فاقد قوانین و مقررات مستقل و نوین در اکثر زمینه‌های حقوقی است. قراردادهای تجاری بین‌المللی دارای وضعی بهتر از این نمی‌باشند. زیرا هنوز هم برای یافتن احکام قراردادهای مزبور باید به حقوق مدنی و قواعد مربوط به قراردادهای مدنی توسل هست که در عدن استحکام و سلامت، مربوط به قلمرو دیگری هستند. امید است این خلاء چشمگیر با مبادرت استاندرکاران علم حقوق و قانونگذار و همچنین مساعت و یاری اندیشمندان عرصه حقوق پر شود.

هدف نگارنده از انتخاب موضوع بررسی عدم اجرای قراردادها در عرصه بین المللی است و نظر به میزان بضاعت علمی و با جمع آوری و پژوهش اجمالی در قوانین موضوعه و آراء و نظریات حقوقدانان و رویه‌های عملی دادگاه‌ها و اسناد بین‌المللی و یک جمع‌بندی از موضوع و مباحث مذکور و با استفاده از نظریه پردازان عرصه دانش قضا ارائه گردید.

روش تحقیق در این مقاله کتابخانه‌ای است و از طریق کتب و مدارک حقوقی، مقالات و آراء صادره از محاکم داخلی و بین‌المللی تهیه و تدوین شده است.

این مقاله شامل 3 فصل می‌باشد که در فصل اول ابتدائا به بررسی اجمالی قرارداد، شرایط آن و لزوم اجرای قراردادها و پس از آن به مبحث عدم اجرای تعهد (قرارداد) پرداخته می شود. در فصل دوم معقوله‌ عدم امکان اجرای قراردادها بررسی می شود و در نهایت به آثار عدم اجرای قرارداد که متعاقبا منجر به اختلاف طرفین می شود، ناچار نیاز بررسی تشریفات و صلاحیت رسیدگی به این اختلاف را باعث می‌شود.

تعریف قرارداد، شرایط آن و لزوم اجرای قراردادها

برای بررسی عدم اجرای قرارداد و آثار آن لازم است ابتدا تعریف اجمالی از قرارداد و شرایط آن و لزوم اجرای آن ارائه شود و پس از آن به معقوله عدم اجرای قرارداد و در نهایت به مشکلات ناشی از اختلاف در قراردادهای بین المللی و عدم اجرای آنها پرداخته می شود.

در متون حقوقی کامن لا، قرارداد یک توافق قانونی الزام آور تعریف شده است و توافق را در نتیجه ایجاب و قبول می‌داند و برای تحقق یک قرارداد معتبر شرایط دیگری را نیز لازم می‌داند از جمله این ش رایط وجود ثمن، قصد طرفین برای ایجاد اثر قانونی و به طور قانونی ملتزم شدن، اهلیت طرفین، امکان اجرا و قانونی بودن قرارداد[1].

مادة 183 قانون مدنی ایران عقد را بدین عبارت تعریف می‌کند: «عقد عبارت است از اینکه یک یا چند نفر در مقابل یک یا چن نفر دیگر تعهد بر امری نمایند و مورد قبول آنها باشد.» البته حقوقدانان بر این تعریف ایراداتی را وارد کرده‌اند و در توضیح این ماده گفته‌اند که اثر عقد محدود به ایجاد تعهد نیست ممکن است تملیک مال، اسقاط تعهد، اباحه، اتحاد و شرکت، ایجاد شخصیت حقوقی و زواج باشد[2].

همچنین قانونگذار در مادة 190 شرایطی را برای صحت قرار داد اساسی می‌داند که عبارتند از 1-قصد طرفین و رضای‌ آنها 2-اهلیت طرفین 3- موضوع معین که م ورد معامله باشد 4- مشروعیت جهت معامله.

اثر اصلی قرارداد، پیدایش وظیفه قانونی بر اجرای ع مل مثبت یا منفی مورد قرارداد، یعنی انجام یا ترک فعلی است که یکی از دو طرف در برابر دیگری یا هر دو طرف در برابر یکدیگر به عهده می‌گیرند. این وظیفه قانونی که در علم حقوق به آن تعهد گفته می‌شود ممکن است بر عهده یکی از دو طرف و یا هر یک از دو طرف در برابر طرف دیگر ثابت گردد.

تنظیم روابط اجتماعی اشخاص، براساس شناسائیها و گرایشهای عدالت خواهانه که ریشه در نهاد انسان دارد، بر پایه خواسته‌های سازش پذیر و غیر متعارض انسانها، ضرورتی انکارناپذیر برای تأمین بقای جامعه و شکوفایی استعدادهای خدادادی است.

این ضرورت به نوبه خود پایبندی و احترام اشخاص را نسبت به آنچه در برابر دیگران به عهده گرفته‌اندد به عنوان یک اصل حقوقی و نیز حمایت و پشتیبانی اقتدار و حاکمیت جامعه را نسبت به آن، لازم و غیر قابل اجتناب می سازد.

اصل یا قاعده لزوم که در ماده 219 ق.م با عبارات «عقودی که بر طبق قانون واقع شده باشد بین متعاملین و قائم مقام آنها لازم الانتایج است، مگر اینکه به رضای طرفین اقاله یا به علت قانونی فسخ شود.» انعکاسی از این ضرورت و لزوم در دستگاه قانونی است.

در حقوق فرانسه، اثر توان اجبار به اجرای موضوع تعهد، نیروی الازم کنند. تعهد نامیده می‌شود. در حقوق فرانسه، ماده 1134 ق.م قدرت الزامی تعهد را، با تشبیه قرارداد به قانون، نسبت به اشخاصی که آن را منعقد کرده‌اند، بیان داشته است.

در ماده 241 ق.م آلمان نیز خاصیت الزامی قرار داد، انعکاس دارد.

در حقوق فرانسه و انگلیس و سایر سیستمهای حقوقی غربی، حسن نیت در اجرای قرارداد و تعهد به عنوان یک عامل معنوی در اجرای صادقانه آن لازم شمرده شده است.

در حقوق ایران اصلی به عنوان حسن نیت در قرارداد پیش‌بینی شده است، لیکن با مطالعه موارد لزوم حسن نیت در حقوق بیگانه، می‌توان عرف و عادت را که ضابطه‌ای برای تعیین روابط قراردادی طرفین در حقوق ایران است، جز در موارد استثنایی وارد در برخی از آرای قضایی، جانشین حسن نیت دانست.

عدم اجرای تعهد

همانطور که ذکر شد حقوق تجارت بین‌الملل ایران فاقد قوانین و مقررات مستقل و نوین در اکثر زمینه های حقوقی است از این رو برای توضیح عدم اجرای تعهد از ماده 7 اصول قراردادهای تجاری بین‌المللی[3] که از سوی موسسه بین‌المللی یکنواخت کردن حقوق خصوصی[4] منتشر شده است مادی می‌جوییم طبق این ماده «عدم اجرای تعهد عبارت است از کوتاهی یک طرف در اجرای هر یک از تعهدات قراردادی اش که شامل اجرای معیوب و ناقص یا همراه با تاخیر نیز می‌شود.»

در ماده فوق، اصطلاح (عدم اجرای تعهد) تعریف شده است در مورد این تعریف به دو وجهة آن باید توجه خاصی داشت:

اولین مورد این است که (عدم اجرای تعهد) چنان تعریف شده است در مورد این تعریف به دو وجهة آن باید توجه اصی داشت:

اولین مورد این است که (عدم اجرای تعهد) چنان تعریف شده است که کلیه اشکال اجرای معیوب و ناقص و نیز عدم اجرای کامل تعهدات را شامل شود.

دومین وجهة تعریف قوق این است که مفهوم (عدم اجرای تعهد) هم عدم اجرای غیر معذور و هم عدم اجرای م عذور را شامل می شود.

عدم اجرای تعهد ممکن است بدلیل رفتار طرف دیگر قرارداد، معذور باشد و یا ممکن است علت معذور بودن وقایع بیرونی غیر منتظره باشد.

در صورتی که عدم اجرای تعهد از سوی یکی از طرفین قرارداد معذور باشد طرف دیگر حق ادعای خسارت یا اجرای عین تعهدات قرارداد را ندارد ولی طرفی که تعهد مورد نظرش از روی طرف دیگر اجرا شده است، قاعدتا حق دارد که به قرار داد را ندارد ولی طرفی که تعهد مورد نظرش از سوی طرف دیگر اجرا نشده است، قاعدتا حق دارد که به قرارداد خاتمه دهد، چه عدم اجرای تعهد معذور باشد و چه نباشد.

در خصوص تجمیع طرق جبران با یکدیگر، مقرره‌ای کلی وجود ندارد. فرض بنیادی این است که کلیة طرق جبرانی را که منطقا غیر قابل جمع نیستند، می‌توان در یک مورد جمع کرد. بنابراین، بطور کلی، طرفی که با موفقیت بر اجرای تعهد اصرار می‌کند، حق مطالبة خسارت را ندارد؛ اما دلیلی وجود ندارد که یک طرف نتواند بطور همزمان، هم بدلیل عدم اجرای غیر معذور به قرارداد خاتمه دهد و هم ادعای خسارت کند.

عدم اجرای معذور به دلیل رفتار طرف دیگر

الف) مداخلة طرف دیگر

یک طرف قرارداد نمی‌تواند تا آن میزان که عدم اجرای تعهدات قرارداد از روی طرف دیگر به دلیل فعل یا ترک فعل خود وی است یا به موجب واقعه دیگری است که مسئولیت آن بر عهدة خود وی می‌باشد، بر عدم اجرای تعهد از سوی طرف دیگر تکیه کند.

در اینجا دو فرض وجود دارد:

1- عدم اجرا به دلیل فعل یا ترک فعل طرفی که مدعی اجرا از سوی طرف دیگر است. در این وضعیت یک طرف قادر نیست که تعهداتش را کلا یا جزئا انجام دهد به این دلیل که طرف دیگر کاری کرده که اجرای تعهد به طور کلی یا جزئی غیر ممکن شده است. در اینجا وضعیتی پیش بینی شده است که در آن امکان مداخلة یکی از طرفین وجود دارد بدین صورت که در مقابل اجرای تعهد از سوی طرف دیگر، مانعی جزئی ایجاد می شود و در اینگونه موارد، ضروری است تصمیم گرفته شود که مداخلة طرف اول تا چه حد به عدم اجرای تعهد از سوی طرف دیگر منجر شده و تا چه حد بر اثر عوامل دیگر بوده است.

2- عدم اجرای تعهد به دلیل واقعه‌ای است که طرف مدعی عدم اجرای تعهد، مسئولیت آن را می‌پذیرد. امکان دیگر این است که عدم اجرای تعهد به دلیل واقعه‌ای باشد که مسئولیت آن، بر طبق قرارداد، به صراحت یا به طور صنفی بر عهدة طرف مدعی عدم اجرای تعهد گذاشته شده است.

ب) خودداری از اجرای تعهد (حب حبس)

در قراردادهای دو جانبه، هنگامی که هر دو طرف تعهداتی را در قبال یکدیگر بر عهده دارند، این سوال اساسی اما پیچیده مطرح می شود که ابتدا کدام طرف باید تعهدش را انجام دهد. اگر این مورد یا توافق مشخصی بین طرفین صورت نگرفته باشد، پاسخ به سوال مزبور، در عمل تا حد زیادی به عرفهای تجاری بستگی خواهد داشت.

همچنین باید به خاطر داشت که در غالب موارد، هر طرف تعهدات متعددی بر عهده دارد که ممکن است در زمانهای مختلفی عملی شوند.

در اینجا دو اصل موسع و در عین حال پذیرفته شده وجود دارد:

1-به میزانی که اجرای همزمان تعهدات طرفین ممکن باشد، آنها ملتزم به چنین اجرایی هستند مگر اینکه اوضاع و احوال بر خلاف آن دلالت کند.

2- به میزانی که اجرای تعهد از سوی فقط یکی از طرفین، نیازمند مدت زمانی باشد، آن طرف ملتزم است که ابتدا تعهداتش را انجام دهد مگر اینکه اوضاع و احوال بر خلاف آن دلالت کند.

در خصوص خودداری از اجرای تعهد (حق حبس) در موردی که قرار است طرفین قرار داد تعهداتشان را بطور همزمان انجام دهند، هر یک از طرفین می تواند تا زمانی که طرف دیگر تعهدش را اجرا نمی‌کند از اجرای تعهدش خودداری کند و در جایی که قرار است اجرای تعهدات طرفهای قراررداد به طور متوالی باشد طرفیی که قرار است تعهدش را دیرتر انجام دهد می‌تواند تا زمانی که طرف اول تعهدش را انجام نداد . از اجرای تعهدش خودداری کند.

جبران عدم اجرای تعهد از سوی طرف مسئول عدم اجرا

برای بررسی جبران عدم اجرای تعهد از سوی طرف مسئول عدم اجرا از مادة 4-1-7 اصول قراردادهای تجاری بین‌المللی که توسط UNIDROIT تهیه و منتشر شده است یاری می جوییم این ماده مقرر داشته است:

جبران عدم اجرای تعهد از سوی طرف مسئول عدم اجرا

1)طرف مسئول عدم اجرا می‌تواند به هزینة خود، هرگونه عدم اجرایی را جبران کند به شرط اینکه:

الف)بدون اینکه تاخیر غیر موجه، اخطاری مبنی بر نحوة پیشنهادی جبران عدم اجرا و زمان‌بندی آن را به طرف دیگر بدهد؛

ب) اقدام جبرانی مزبور در اوضاع و احوال مورد نظر مناسب باشد؛

ج) طرف زیاندیده نفع مشروعی در رد اقدام جبرانی مزبور نداشته باشد؛

د) اقدام جبرانی بلافاصله انجام شود.

2) حق جبران عدم اجرای تعهد با اخطار خاتمه دادن به قرارداد از میان نمی‌رود.

3) بر مبنای اخطار موثر برای جبران عدم جرا، حقوق طرف زیاندیده که ناهماهنگ با اجرای تعهد از سوی طرف مسئول عدم اجراست، تا انقضای زمان جبران عدم اجرا، معلق می شود.

4)طرف زیاندیده می‌تواند تا زمان جبران عدم اجرا، از انجام تعهداتش خودداری کند.

5) با وجود جبران عدم اجرا، طرف زیاندیده حق خود را برای مطالبة خسارات ناشی از تأخیر و نیز خسارات صدمات ناشی از جبران عدم اجرا یا صدماتی که جبران عدم اجرا را بر طرف نکرده است، حفظ می‌کند.

توضیح

1.اصل کلی

در بند 1 مادة فوق مقرر شده است که اگر شرایط معینی رعایت شوند، طرفی که تعهدش را بطور کامل انجام نداده است، می‌تواند اقدام جبرانی را از طریق اجرای تعهدش عملی سازد. در واقع، با رعایت شرایط مذکور، طرفی که تعهدش را انجام نداده است، می‌تواند زمان اجرای تعهد را برای مدتی کوتاه بیشتر از مدت شرط شده در قرارداد تمدید کند؛ مگر اینکه بر طبق توافق طرفین یا با توجه به اوضاع و احوال، اجرای به موقع، مقتضی باشد. بدین ترتیب،ریال در مادة فوق از حفظ اعتبار قرارداد حمایت شده است. این ماده، سیاست به حداقل رساندن اتلاف اقتصادی و نیز اصل بنیادی حسن نیت منعکس می‌کند. مادة فوق، با مقررات اقدام جبرانی مندرج در ماده‌های 37 و 48 کنوانسیون ملل متحد دربارة قراردادهای فروش بین المللی کالا و نیز با برخی مقررات قوانین داخلی راجع به قراردادها و فروشها مرتبط است. حتی در بسیاری از نظامهای حقوقی که در آنها قاعده‌ای برای مجاز ساختن اقدام جبرانی وجود ندارد، معمولا پیشنهادی معقول و متعارف برای اقدام جبرانی، در محاسبة خسارات در نظر گرفته شده است.

2.اخطاریه اقدام جبرانی

اقدام جبرانی فقط بعد از آنکه طرفی که تعهدش را انجام نداده، اخطاریة مربوط به آن را داد، عملی می شود. اخطار باید از جهت زمان‌بندی و محتوای جبران عدم اجرا و نیز نحوة ابلاغ، معقول و متعارف باشد. اخطار اقدام جبرانی باید بدون تأخیر غیر موجه و پس از اینکه طرفی که تعهدش را انجام نداده، از عدم اجرا مطلع شد، داده شود. در متن اخطاریه باید با توجه به میزان اطلاعاتی که تا آن زمان در دسترسی است، نحوه و زمان اقدام جبرانی مشخص شود. اخطاریه باید به روشی که در اوضاع و احوال مورد نظر معقول و متعارف است، به اطلاع طرف زیاندیده نیز رسانده شود.

اخطار اقدام جبرانی هنگامی «نافذ» تلقی می شود که شرایط مندرج در جزءهای (الف) تا (ج) بند 1 مادة فوق رعایت شده باشند.

3.مناسب بودن اقدام جبرانی

مناسب بودن اقدام جبرانی در اوضاع و احوال مورد نظر، بستگی دارد به اینکه آیا با توجه به ماهیت قرارداد، معقول و متعارف است که به طرفی که تعهدش را انجام نداده است، اجازه دهیم یکبار دیگر در انجام تعهدش سعی کند یا نه. همانور که در بند 2 فوق مشخص شد، امکان اقدام جبرانی را نمی‌توان فقط به این دلیل که کوتاهی در انجام تعهد به عدم اجرای اساسی قرارداد منجر شده است، منتفی دانست. در تعیین مناسب بودن اقدام جبرانی، عواملی را باید در نظر گرفت؛ از جمله اینکه آیا جبران پیشنهادی، امکانی قوی برای حل موفقیت آمیز مشکل را به همراه دارد یا نه، و اینکه آیا تأخیر ضروری یا محتمل در اجرای نحوة جبران، غیر متعارف خواهد بود یا اینکه خود به عدم اجرای اساسی قرارداد منجر خواهد شد. به هر حال، این واقعیت که طرف زیاندیده متعاقبا وضعیت خود را تغییر می‌دهد، باعث نمی‌شود حق مربوط به اقدام جبرانی از بین برود. اگر طرفی که تعهدش را انجام نداده است، اخطاریة مورث قانونی مبنی بر اقدام جبرانی بدهد، حق طرف زیاندیده برای تغییر وضعیتش معلق می‌شود. اما اگر طرف زیاندیده قبل از دریافت اخطار اقدام جبرانی، وضعیتش را تغییر داده باشد، حکم موضوع فرق می‌کند.


این متن فقط قسمتی از  انواع قرارداد در عرصه بین‌المللی می باشد

جهت دریافت کل متن ، لطفا آن را خریداری نمایید



:: برچسب‌ها: انواع قرارداد در عرصه بین‌المللی , قواعد فقهی , جبران عدم اجرای تعهد از سوی طرف مسئول عدم اجرا , اخطاریه اقدام جبرانی ,
:: بازدید از این مطلب : 39
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 28 دی 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ice cream
این برنامه برای چک کردن کد ملی به کار می رود
دسته بندی #C
بازدید ها 23
فرمت فایل rar
حجم فایل 59 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 1
سورس برنامه تشخیص صحت کد ملی (#C)

فروشنده فایل

کد کاربری 3152
کاربر
 
 

همین طور که از اسم برنامه پیداست، این برنامه کارش اینه که کدی (کد ملی) که در این برنامه وارد می کنید رو چک کنه که آیا همچین کدی وجود داره یا نه؟



:: برچسب‌ها: سورس برنامه تشخیص صحت کد ملی (#C) , کد ملی ,
:: بازدید از این مطلب : 29
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 28 دی 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ice cream
پاورپوینت علفهای هرز نخود در 34 اسلاید زیبا و قابل ویرایش با فرمت pptx
دسته بندی کشاورزی و زراعت
بازدید ها 26
فرمت فایل pptx
حجم فایل 405 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 34
پاورپوینت بررسی علفهای هرز نخود

فروشنده فایل

کد کاربری 3137
کاربر
 
 

پاورپوینت علفهای هرز نخود در 34 اسلاید زیبا و قابل ویرایش با فرمت pptx

 

 

 

 

 

فهرست مطالب:

 

بقولات(حبوبات)

 

پراکنش

 

جدول 1- سطح زیر کشت ،میزان تولید و متوسط عملکرد حبوبات

 

ارزش اقتصادی

 

سایر خصوصیات

 

جدول 2- ترکیبات اسید آمینه ضروری در برخی حبوبات (برحسب گرم در 16 گرم نیتروژن) توسط فائو

 

تثبیت ازت

 

علفهای هرز حبوبات

 

(Chick pea)نخود

 

گیاهشناسی

 

گرده افشانی درنخود

 

 جدول3- ارزش غذای نخود (درصد گرم دانه)

 

کنترل علفهای هرز درنخود

 

اهداف کلی مدیریت علفهای هرز

 

راههای مبارزه

 

تناوب زراعی

 

طراحی تناوب زراعی

 

گیاهان پوششی

 

الگوی كشت

 

مبارزه بیولوژیكی

 

کنترل بیولوژیک

 

ویژگیهای عامل بیولوژیک

 

کنترل بیولوژیک علفهای هرز: اساس

 

مبارزه شیمیایی

 

مهمترین علفکشهای مورد استفاده درنخود

 

کنترل تلفیقی:

 

منابع:

 

 

 

 

 

خصوصیات عمومی :

 

 

Cicer arietinum نخود گیاهی است بانام علمی

 

منشانخود نواحی هیمالایا درهندوستان میباشد، 90 % آن درمناطق گرمسیر ونیمه گرمسیرآسیا،3 % امریکا،2 % اروپا(کشور هندوستان با 70 -80 درصد سطح زیر کشت  مقام اول را داراست ) متوسط عملکرد جهانی 650 کیلوگرم درهکتار،کشت آن درایران در اکثر استانها پراکندگی دارد،سالانه میزان تولید آن درایران حدود 40 هزارتن است ،نخود به آب وهوای گرم ونیمه خشک سازگار است وسرماراتا 9 – درجه تحمل میکند

 

 

گیاهشناسی

 

 

نخودگیاهی است یکساله با ارتفاع 20 – 60 سانتیمتر دارای ریشه قوی وگسترش یافته ،برگهامرکب،برچه هابیضوی،میوه نیام،دانه  آن به رنگهای  مختلف سفید،کرم ، قهوه ای وسیاه ، ساقه آن مستقیم ،منشعب،استوانه ای وپرزدار است،برگهای آن دارای غدد مترشحه هستندکه اسیدمالیک واسیداگزالیک از آن ترشح میشودکه خاصیت دارویی دارند،نخود دارای دوتیپ زمستانه وبهاره بوده که تیپ زمستانه دارای دانه های ریزوتیپ بهاره دارای دانه های درشت میباشد،این گیاه به خاکهای شوروقلیایی  بسیارحساس است ودر شوری حدود 10 میلی موس 55 % عملکرد آن کاهش مییابد.

 

 

گرده افشانی درنخود

 

 

نخودگیاهی است تقریبا خودگشن که گلهاحالت پروانه آسادارندکه این یک مکانیزم تکاملی درگیاه برای جلب حشرات بویژه زنبورعسل میباشد که گلبرگ درفش بعنوان جلب کننده ودوبال بعنوان سکوی فرود برای حشرات عمل میکنند ،وقتی زنبور روی گل فرود می آیدگلبرگهای ناوی را که پرچم وبرچه هارااحاطه کرده اند می فشاردکهاین عمل موجب تماس پرچمها وکلاله هاباسطح شکمی حشره میشود .

 

 

کنترل علفهای هرز درنخود

 

 علفهای هرزمشکل اساسی نخود بوده ونخود به تنهایی قادر به رقابت موثرباعلفهای هرزنیست لذا هدف از کنترل باید این باشدکه تعادل بین علف هرز وگیاه زراعی را به نفع گیاه زراعی پیش برد وا باید از روشهای مختلف کنترل (کنترل تلفیقی ) استفاده نمود . تاتاری وعباسی در مزرعه دانشگاه فردوسی بررسی بهترین تراکم مختلف کشت مخلوط زیره سبز ونخود را باتاکید بر کنترل علفهای هرز انجام داده وبه این نتیجه رسیدند که نخود درهیچ تراکمی از کشت مخلوط اثر معنی دتری با کشت خالص نداشت اما زیره در تراکم 90 بوته در متر مربع زیره همراه با 15 بوته در مترمربع نخود بیشترین اثر مثبت را داشته است همچنین به این نتیجه رسیدند که بیشترین اثر مستقیم مثبت بر عملکرد توسط تعداد غلاف در گیاه ودر شرایط کنترل علفهای هرز میباشد.

 

 

اهداف کلی مدیریت علفهای هرز

 

 

1- کاهش علفهای هرز

 

2- کاهش استفاده از منابع موجودبوسیله علفهای هرزمثل تاخیردرکاشت

 

3- شیفت دادن علفهای هرزبدخیم بسمت علفهای هرز کم خطر

 

4- حفظ محیط زیست

 

5- حفظ دشمنان طببعی ومساعدکردن محیط برای ازدیاد آنها

 

 

 

پیش نمایش فایل

 

پیش نمایش علفهای هرز نخود

 

جهت دریافت فایل کامل پاورپوینت علفهای هرز نخود لطفا آن را خریداری نمایید



:: برچسب‌ها: پاورپوینت بررسی علفهای هرز نخود , پراکنش , بقولات(حبوبات) , تثبیت ازت , علفهای هرز حبوبات , اهداف کلی مدیریت علفهای هرز ,
:: بازدید از این مطلب : 46
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 28 دی 1395 | نظرات ()